English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
terrain relief U شکل فاهری زمین
terrain relief U پستی وبلندی زمین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
terrain U سرزمین
terrain U زمین عملیات
terrain U زمین
terrain U زمین ناحیه
terrain U عوارض زمین
terrain U زمینه
terrain U نوع زمین
terrain following U پرواز سینه مال از روی عوارض زمین
terrain analysis U تجزیه و تحلیل زمین عملیات
rolling terrain U زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
compartments of terrain U قسمتهایی از زمین
difficult terrain U زمین دو عارضه
difficult terrain U زمین مشکل برای عبور
key terrain U زمین مهم
compartments of terrain U دهلیزهای زمین
key terrain U زمین حساس
terrain appreciation U ارزیابی و بررسی وضع زمین منطقه از نظر نظامی
terrain avoidance U ممانعت خودکار هواپیما ازنزدیک شدن به زمین
terrain avoidance U اجتناب خودکار هواپیما از برخورد باموانع زمینی هنگام فرود
terrain exercise U تمرین یک وضعیت نظامی فقط از نظر بررسی وضع زمین
terrain features U عوارض زمین
terrain features U پستی وبلندیهای زمین
terrain spotting U دیدبانی کردن زمین
terrain return U اکوی زمینی
terrain return U انعکاس تشعشع امواج زمینی روی صفحه رادار
terrain spotting U تجسس کردن زمین
variable terrain U زمین دوعارضه
all-terrain vehicle U وسیلهنقلیهبلند
terrain evaluation U ارزیابی وضع زمین
terrain evaluation U بررسی وضع زمین
terrain corridor U دالان تاکتیکی زمین
variable terrain U زمین متغیر
terrain clearance U حفظ ارتفاع امن برای پروازهواپیما تامین خودکار ارتفاع پرواز هواپیما
terrain corridor U دالان زمینی
key terrain features U عوارض حساس زمین
relief U نقش یا گل برجسته [این امر در فرشبافی بیشتر در هنگام بافت چهره انسان، گاه نقوش حیوانات و یا استفاده از آیات، کلمات و شعر در متن و یا حاشیه فرش بکار می رود.]
in relief U برجسته
relief well U چاه بارشکن
relief well U چاه تخلیه
relief well U چاه فشارشکن
relief U تحفیف
out relief U دستگیری مردمی که در بنگاه اعانه بودباش ندارند
in relief U بطور برجسته
relief U کم کردن
relief U گره گشایی جبران
relief U تشفی
relief U برجسته کاری
relief U خط بر جسته
relief U حجاری برجسته
relief U تسکین
relief U رفع نگرانی
relief U امداد
relief U جانشین
relief U تسکینی
relief U کاهش
relief U شکل فاهری و پست و بلندی
relief U مرخصی تعویض نگهبانی عوارض زمین
relief U معافیت
relief U رهایی
relief U کمک
by way of relief U برای تنوع
relief U راحتی
relief U خلاص کردن
relief U نقشه برداری عوارض زمین
relief U فراغت ازادی
relief U اعانه
relief U اسودگی
relief U ترمیم اسایش خاطر
relief [from pain] U تسکین [درد]
bas-relief U برجسته کاری
debt relief U صرف نظر از بدهکاری
stucco relief U گچبریهای برجسته
shaded relief U عوارض مشخص یا بسیارناهموار
high relief U برجستگی زیاد
relief in place U تعویض در محل
to stand out in relief U برجسته یا روشن بودن
work relief U استراحت توام با کار
outdoor relief U اعانه بمردمی که بیرون ازبنگاه اعانه زندگی می کنند
relief [from pain] U کاهش درد
relief printing U چاپگربرجسته
tax relief U کاهشمبلغمالیاتی
debt relief U بخشش بدهکای
to bring out in relief U برجسته یا روشن کردن
basso relief U برجسته کوتاه
pauper relief U بینوایان
pauper relief U اعانه
high relief U نقوش برجسته
narrative relief U نقش برجسته روایتی
narrative relief U نقش برجسته توصیفی
low relief U نقش نیم برجسته
bas relief U برجسته کوتاه
bas relief U نقش کم برجسته
bas-relief U برجسته کوتاه
high relief U نقش تمام برجسته
mezzo relief U نیم برجسته
half relief U نیم برجسته
emergency relief U رهایی ازمصایب غیر مترقبه
emergency relief U رهایی از بلایا
eleemosinary relief U دستگیری خیر خواهانه یامجانی
relief map U نقشه برجسته نما
bas-relief U نقش کم برجسته
refugee relief U نجات پناهندگان
refugee relief U کمک به پناهندگان و فراریان ازمنطقه جنگی
relief valve U شیر اطمینان
relief time U زمان استراحت
relief of sentry U عوض نگهبان
relief maps U نقشههای توپوگرافی نقشههای هندسی زمین
relief valve U شیر خلاص
relief map U نقشه برجسته
relief interval U استراحت متناوب
relief valve U شیر فشارشکن
relief in place U تعویض یکانها در محل
relief hole U سوراخی در ورقههای فلزی که تلاقی دو خم را بدون تاب برداشتن صفحه ممکن میسازد
relief angle U زاویه ازاد
relief angle U زاویه خلاصی
relief commander U گروهبان پاسدار یا پاسبخش
relief emboss U برجسته
relief emboss U نقشه برجسته
relief fund U وجوه اعانه
air relief cock U مجرای تهویه
compensating relief valve U شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
discomfort relief ratio U بهر راحتی- ناراحتی
pressure relief valve U دریچهتخلیهفشار
air relief valve U دریچههوا
prossure relief valve U شیر خلاص فشار
pressure-relief valve U دریچهتخلیهفشار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com