English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sail close to the wind U اندکی از اصول تجاوزکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To be a time server . To sail with the wind . U ابن الوقت بودن
To be a time -server . To sail with the wind . To be unprincipled. U نان را به نرخ روز خوردن ( ابن الوقت بودن )
measurement of wind direction: wind vane U اندازهگیریمقداربارشبرف
sail U سفر دریایی رااغاز کردن
sail U حرکت کردن
sail U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sail U کشتیرانی کردن بادبان برافراشتن بادبان حرکت در روی جاده یا دریا
sail U راندن
sail U با نازوعشوه حرکت کردن
sail U باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail U مسافرت با قایق بادی
sail into <idiom> U
under sail U دارای بادبانهای گسترده
to take in sail U جمع کردن یا پیچیدن بادبان شراع پیچیدن
in sail U د رکشتی
to me sail U رهسپار شدن
to go for a sail U با کشتی بادی سفریاگردش کردن
sail U شراع
sail U هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
sail U شراع کشتی بادی
sail into U به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
sail in U با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
sail ho! U کشتی !کشتی !
to sail [for] U با کشتی بادی آغاز به سفر کردن [به]
sail بادبان
sail U با کشتی حمل کردن
Bermuda sail U بادبانبرمودائی
stay sail U بادبان نصب شده برروی دیرک
head sail U بادبان جلو کشتی
head sail U بادبان جلوی دکل
how many day's sail is it? U چند روز راه است باکشتی
to sail the sky U پروازکردن درهوا
lateen sail U بادبان سه گوش
full sail U تبار مجهز
full sail U بابادبانهای گسترده
cut of sail U برش بادبان
dry sail U بیرون اوردن قایق از اب
sail panel U صفحهقایقرانی
set sail <idiom> U سفردریایی را آغازکردن
set sail U sail make: syn
set sail U بالا بردن بادبان
sail area U سطح بادبان
gaff sail U بادبانمایلمتصلبهدکل
square sail U بادبانچهاگوش
lateen sail U کشتی دارای بادبان سه گوش
to set sail U رهسپارشدن
sail hook U قلاب چادر
sail locker U انبار ملوانی
sail arm U پره اسیاب بادی
to clew up[ a sail U بالاکشیدن بادبان
sail area U قسمت بادگیر کشتی
sail locker U انبار وسایل ملوانی
sail cloth U پارچه بادبانی یا شراعی
sail loft U جایگاه بادبان سازی
mizzen sail U بادبان روی دکل فرعی
to sail a sea U باکشتی عبورکردن ازدریا
main sail U بادبان اصلی
to sail avessel U راندن قایق
set sail U رهسپار دریا شدن
make sail U sail set
mizzen sail U بادبان پاشنه
press of sail or canvas U بادبان بفراخور باد
main royal sail U بادبانسلطنتیاصلی
press of sail or canvas U ان مقداربادبان که باد اجازه دهد
gaff sail boom U تیرکبادبانمایل
fore royal sail U بالاترینقسمتبادبان
lower fore topgallant sail U بادبانتحتانیجلویدکلکشتی
upper fore topgallant sail U قسمتبالاییبادبانچهارگوش
main upper topgallant sail U بادباناصلیرویعرشهیفوقانی
main lower topgallant sail U بادبانبالایدکلاصلیتحتانی
to close down U بستن
close U بن بست
close in U نزدیک شدن
close in U نزدیک شدن به دشمن
close in U نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
close up! U پشت توپ رو !
to keep close U نزدیک ماندن
to close down U تعطیل کردن
close with U اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close with U نزدیک شدن به دشمن
close U ایست توقف
close U پایان
close by U نزدیک
close U انتها
close U چهاردیواری محوطه
close U جای محصور
close-up U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up U کاملا افراشته
close-up U از جلو
close-up U از نزدیک
close U نزدیک
close U : بستن
close U منعقدکردن
close U تغییر وضع درایستادن
close U نزدیک شدن به فورواردها
close U نزدیک بهم
close U پرچم افراشته
close U بستن
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک به ناو
close U محصورکردن
close U مسدود کردن
close up U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close up U کاملا افراشته
close U چهار گوشه
close U حیاط
close up U از نزدیک
to be quite close U نزدیک به هم بودن
close U تنگ
close U در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close up U از جلو
close by U دم دست
to have someone [something] under [close] scrutiny U کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
run close U سخت دنبال کردن
close-fisted <adj.> U دست بسته
to close airspace U مسدود کردن فضای هوایی
he had a close shave of it U مفت جست
close column U ستون بسته
disorderly close down U آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
danger close U خطرنزدیک است
danger close U خطر نزدیک
close season U فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
close to home <idiom> U به احساسات شخصی نزدیک شدن
close-up lens U لنزکلوزآپ
close reach U نزدیکبهنقطهپایان
to lie or keep close U پنهان بردن یاماندن
close-fitting U قالب تن
to close airspace U محصورکردن فضای هوایی
close-ups U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-ups U کاملا افراشته
close-ups U از جلو
close-ups U از نزدیک
close fisted U خسیس
close-fitting U چسباندن
close-knit U ریز بافت
close fitting U چسباندن
to close up the rear U اخر از همه امدن
close coordination U همکاری نزدیک
close-knit U صمیمی و متحد
close station U افراد بدو مرخص
close-knit U همبسته
to draw to a close U به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
close fitting U قالب تن
of a close texture U سفت باف
close up view U نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
I had a close shave . U خطر ؟ زبغل گوشم پرید
close confinement U زندان انفرادی
close control U رهگیری به روش کنترل نزدیک
close controlled U همکاری نزدیک
close controlled U رهگیری بروش کنترل نزدیک
close-cropped U مویکوتاهشده
close coordination U هماهنگی نزدیک
close corporation U شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
close corporation U شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close coupling U جفتگری قوی
close control U کنترل نزدیک
close defence U سه مدافع
close fistedness U خشک دستی
close fit U مناسب
close confinement U حبس انفرادی
close combat U جنگ تن به تن
close combat U رزم نزدیک
To close the ranks . U صفوف خود را فشردن
breach of a close U تجاوز به ملک دیگری
breach of close U تجاوز به ملک دیگری
close up view U نمای کلوزاپ
close-set U چشمهاینزدکبهم
close aboard U نزدیک
close aboard U چسبیده به
close aboard U پوشش هوایی نزدیک
close aboard U نزدیک به قایق دیگر
close aneal U باز پختن مسدود
close aneal U گداختن مسدود
close attack U سه مهاجم
close column U ستون جمع
close grain U دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close station U خدمه بدو مرخص
close march U راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close supervision U نظارت مستقیم
close price U قیمت نزدیک
close price U دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close range U مسافت نزدیک
close range U فاصله نزدیک
close ranks U فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close fistedness U خست
close supervision U نظارت نزدیک
close support U پشتیبانی نزدیک
close the door please U بیزحمت در را ببندید
close the door please U خواهش دارم
close the door please U اگرزحمت نیست
close interval U فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close in security U برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close ranks <idiom> U برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
close grained U دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close covering group U ناو گروه پشتیبانی نزدیک
She was pretty when I saw her at close quarters . U از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
close defensive fires U اتشهای پدافندی نزدیک
to cut grass close U علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
close air support U پشتیبانی هوایی نزدیک
Do you mind if I close the window? U اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com