English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
option of contract invalid in part U خیار تبعیض صفقه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
invalid contract U عقد فاسد
option of sales unfulfilled in part U خیار تبعض صفقه
invalid U باطل پوچ
invalid U : بی اعتبار
invalid U نامعتبر
invalid U علیل
invalid U ناتوان
invalid U ناتوان کردن
invalid U علیل کردن باطل کردن
invalid U باطل
invalid U نامعتبر فاسد
invalid U شخصی که مجاز به استفاده از کامپیوتر یا اتصال به یک شبکه نیست
invalid U :
invalid U کان لم یکن
invalid sale U بیع فاسد
open-ended employment contract [employment contract of unlimited duration] U قرارداد کار بدون مدت
to invalid a soldier home U سربازیرا بواسطه ناتوانی ازخدمت رها کردن
option U افهار میل
option U ازادی
option U ترجیح
option U انتخاب
option U اختیار
option U گزینه
option U خیارات
option U حق انتخاب
option U شق انتخاب شده
option U حق باشگاه در تمدید قرارداد
option U کلیدی روی صفحه کلید که دستیابی به کار سایر کلیدها را فراهم میکند. مشابه کلید ctrl یا Alt در صفحه کلید IBM PC
option U عملی که انتخاب میشود
option U اختیار معامله
option U اختیار خریدیا فروش
option U خیار
zero option U پیشنهادیکهدرآنیکطرفتنهادرصورتیسلاحهایهستهایراازبینخواهدبردکهطرفدیگرنیزچنینکند
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
option U خصیصه اختیاری
co option U پذیرفتن بعنوان همکار
option dealing U معاملات اختیاری
option of animals U خیار حیوان
option of condition U خیار شرط
option of conditions U خیار شرط
option of deception U خیار غبن
option of defect U خیار عیب
As I see . In my view ( option) . U به نظرمن ( درنظرمن )
option key [یک کلید معرف روی بعضی ازصفحات کلید]
option dealer U واسطه معاملات اختیاری دلال معاملات اختیاری
make option U جعل خیار
lock option U اختیار کاربرد قفل
local option U اختیار تعیین چیزی درمحل
local option U اختیار تعیین محل معینی
default option U انتخاب قرار دادی
expire of option U انقضاء مدت خیار
option of fraud U خیار تدلیس
option of inspection U خیار رویت
soft option U انتخابآسانترینراه
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
to make one's option U اختیار کردن
call option U خرید به شرط خیار
call option U خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
seller's option U انتخاب فروشنده
seller's option U option
seller's option U اختیار فروشنده
option dealing U سفته بازی روی ترقی سهام
put option U خیار بایع در مورد بالا بردن قیمت قبل از تسلیم مبیع ارزش پول تنزل کند
play out one's option U ادامه بازی در تیم پس ازپایان قرارداد بدون قراردادجدید
duble option U خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول
option of trickery U خیار تدلیس
option of loss U خیار غبن
expire of option U انقضاء خیار
option of incorrect description U خیار تخلف وصف
option of unfulfilled conditions U خیار تخلف شرط
buyer's option to duble U خیار مشتری در این که درصورت ترقی ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
buyer's option to duble U مقداربیشتری از مبیع مطالبه کند
seller's option to duble U از مقدار مبیع کم یا ثمن بیشتری مطالبه کند
seller's option to duble U خیار بایع در مورد این که درصورت تنزل ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
contingency option program U برنامه راه کارهای احتمالی برنامه عملیات مختلف احتمالی
option of meeting place U خیار مجلس
option of delayed payment of the price U خیار تاخیر ثمن
contract U مقاطعه
contract U : پیمان بستن
according to the contract no. ... U طبق قرارداد شماره ...
contract U کنترات پیمان .
contract U :قرارداد
all in contract U قراداد کلی
all in contract U قراردادی که همه چیز را در بر میگیرد
in contract U طبق قرارداد
to contract something from somebody U از کسی چیزی [بیماری] گرفتن
by contract U بطور مقاطعه
contract U کنترات کردن منقبض کردن
contract with U عقد کردن
contract U قرردادبستن
contract U مقاطعه کاری کردن
contract U منقبض شدن
contract U مخفف کردن مقاطعه کردن قرارداد بستن
contract U منقبض کردن
contract U عقد
contract U پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
contract U تعهد
contract U قرارداد بستن
contract U منقبض شدن مخفف کردن
contract U همکشیدن
contract U پیمان
contract U قرارداد
contract U دچارشدن
part with each other U ازهم جدا شدن
for my part <adv.> U از سوی من
for my part <adv.> U از طرف من
on your part <adv.> U از طرف تو
on my part <adv.> U از طرف من
for your part <adv.> U از سمت تو [از طرف تو]
on my part <adv.> U از سوی من
on your part <adv.> U از سمت تو [از طرف تو]
for his part <adv.> U از طرف او [مرد]
in part U تایک اندازه
in part U در یک قسمت
for the most part U اکثرا
for the most part U بیشتر
for my part U من که
for my part U از سهم خودم
on your part <adv.> U از طرف شماها
for your part <adv.> U از طرف شماها
on the other part U از طرف دیگر
on his part U از طرف او
name part U بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
from your part <adv.> U از طرف شماها
on his part <adv.> U از طرف او [مرد]
for your part <adv.> U از طرف تو
for your part <adv.> U از طرف شما
as part of U بخشی از
two part U کاغذ
part way U تا اندازهای
part way U نیمه
part way U بخشی از راه
A part of the whole . U جزئی از کل
take part in <idiom> U درچیزی شرکت داشتن
in part <idiom> U تا یک اندازه
on your part <adv.> U از طرف شما
themselves [for their part] <adv.> U از طرف آنها
on their part <adv.> U از طرف آنها
two part U با ورقه اصلی وثانوی برای کپی
part off U جدا کردن
for their part <adv.> U از طرف آنها
on her part <adv.> U از طرف او [زن]
for her part <adv.> U از طرف او [زن]
take part U دخالت کردن
take part U مداخله کردن شرکت کردن
take part U دخالت یا شرکت کردن
take part U سهیم شدن
take part U سهیم بودن
take the part of U طرفداری کردن
to take part [in] U شرکت داشتن [در]
better part U قسمت بیشتر
part U سهم ناحیه
part U قسمت
part U سهم
part U عضو
part U نمایش یک بخش از صفحه و نه تمام آن
part U قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
part U قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
part U بخشی از چیزی
part U جزء
part U قطعه یدکی
part U قطعه
part U پاره
part U بخش
part U خرد جزء مرکب چیزی
part U جزء مساوی
part U عنصر اصلی
part U عضو نقطه
part U مکان
part U اسباب یدکی اتومبیل
part U برخه
part U نقش بازگیر
part U جداکردن
part U جدا شدن
part U تفکیک کردن تفکیک شدن
part U مقسوم
enter into a contract U منعقد کردن عقد
sales contract U قرارداد فروش
reward contract U عقد جعاله
revocable contract U عقد مجاز
revocable contract U عقد جایز
requirements of a contract U مقتضای عهد
quasi contract U عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
enter into a contract U عقد بستن
conclude a contract U منعقد کردن عقد
conclude a contract U عقد بستن
social contract U قرارداد اجتماعی
social contract U قرار داد اجتماعی
simple contract U عقد منعقد درسند عادی
simple contract U قرارداد شفاهی
service contract U قرارداد خدماتی
service contract U قرارداد انجام خدمت
service contract U قرارداد خدمت
composition contract U قرارداد ارفاقی
quasi contract U شبه قرارداد
quasi contract U شبه عقد
parties to the contract U طرفین عقد
parties to the contract U متعاقدین
parties to the contract U طرفین معامله یاتعهد متعاهدین
parties to the contract U متعاملین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com