|
||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||
Total search result: 12 (8748 milliseconds) | ارسال یک معنی جدید |
||
Menu |
English | Persian | Menu |
---|---|---|---|
frozen U | منجمد یا یخ زده | ||
frozen U | سرمازده غیر قابل پرداخت تاانقضامدت | ||
frozen U | بی حرکت | ||
frozen U | محکم | ||
frozen U | بدون ترقی | ||
frozen U | برخورد یک گوی با گوی دیگریا لبه میز | ||
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
|||
Other Matches | |||
I was frozen to death . U | از سرما سیاه شدم | ||
frozen wages U | مزدهای غیرقابل تغییر مزدهای منجمد | ||
frozen wages U | مزدهای ثابت | ||
frozen assets U | دارائی که بعلت ادعای فرد یا افرادی قابل فروش نمیباشد | ||
frozen assets U | دارائیهای مسدود | ||
Frozen meat ( food ) . U | گوشت ( غذای ) یخ زده |
Recent search history | Forum search | |||
|
||||
|