English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
friendly U مسابقه دوستانه
friendly U نیروی خودی
friendly U خودی
friendly U دوستانه
friendly U تعاونی
friendly U مهربان موافق
friendly U مساعد
age friendly U دوستدار سالمند
friendly state U کشور دوست
user-friendly U که استفاده و کار با آن ساده است
user friendly U که استفاده و کار با آن ساده است
friendly interface U ترکیب تجهیزات ترمینالی وبرنامههای کامپیوتری
friendly forces U نیروهای خودی
friendly society U انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
friendly societies U انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
We are on very friendly terms . U میانه ماخیلی گرم است
friendly fire U تیر یا حملهایکهازطرفجبههخودیصورتپذیرد
friendly state U کشور خودی
identification friendly or foe U سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
up front U با صراحت و صداقت
up front U بیپرده پوشی
up front U رک و راست
in front of U در قبال
to go to the front U بجبهه رفتن
up front U رک
in front <adv.> U جلو
to go to the front U داخل جنگ شدن
at front <adv.> U جلو
up front U چشمگیر
up front <idiom> U روراست ،صحیح
at the front U در جلو
front U نمای ساختمان
up front U پیش -
up front U بیعانه
up front U پیشاپیش
up front U از پیش
up front U جلو چشم مردم
up front U در انظار
at the front <adv.> U جلو
front U به جلو
front U صف پیش
front U پیش
front U بازی در سانتر
front U جبهه
front U در قبال
front U نما طرز برخورد
front U جلودار
front U فرمان سر روبرو جلو
front U جبهه هوا
front U خط اول میدان رزم پیشانی
front U سمت دشمن
front U درصف جلوقرارگرفتن
front U مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front U بطرف جلو روکردن به
front U منادی جبهه جنگ
front U نمای جلو
front U نمای ساختمان
in the front <adv.> U در پیش
at the front <adv.> U در پیش
in front <adv.> U در پیش
at front <adv.> U در پیش
in the front <adv.> U در جلو
at the front <adv.> U در جلو
in front <adv.> U در جلو
at front <adv.> U در جلو
in the front <adv.> U جلو
front U جلو
in front <adv.> U در مقابل
at the front <adv.> U در مقابل
in the front <adv.> U در مقابل
front U بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
front U یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
at front <adv.> U در مقابل
shirt front U پیش سینه
shock front U جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
sight front U دید جلو در نقشه برداری
stationary front U جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
sea front U نمای دریایی شهر
the front door U درجلو
wave front U جبهه امواج رادیویی
water front U جبهه رطوبتی
type front U ماشین تایپ به جلو
the front door U درورد
shirt front U پیش سینه اهاری
type front U نوعی روش تایپ کردن نامه ها
wave front U جبهه موج
fall front U پیشآمدگیجلویدکور
front lights U چراغهایجلو
front mudguard U گلگیرجلو
front pipe U لولهجلو
front pocket U جیبجلو
front point U میخجلویکفش
front tip U آبپاشنوکاتو
front wheel U چرخجلو
front bench U اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front crawl U شنایکرال
front door U دراصلیساختمان
In the front rank. U درصف جلو
front leg U پایهجلو
front lamp لامپ جلو
front knob U دستگیریجلویی
front apron U جلویکروات
front beam U شاغولجلویی
front binding U روپوشجلویی
front board U مقوایجلویی
front brake U ترمزجلو
front crossbar U مانعپیشین
front derailleur U درایلرجلویی
front flap U زبانهجلویی
front foil U فلزورقهایجلویی
front footrest U پدالجلویی
front indicator U فشارسنج
front indicator U جلو
pressure front U جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
shop front U ازاره نمای بنا
front end U نرم افزار نهایی
front end U سر جلویی
front drop U پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front court U محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front court U نیمهای که به ان حمله میشود
front bearing U یاطاقان جلو
front axle U اکسل جلو
front-runner U دونده پیشتاز
front face U سطح برجسته
front face U پیشانی
front matter U پیش گفتار
front matter U مقدمه
front lines U خطوط جلو جبهه
front lines U خطوط مقدم
front lines U خط مقدم جبهه
front liner U سانتر فوروارد
front lighting U روشنایی جلو ساختمان
front grip U گرفتن میله دست مهتابی
fore front U نمای اصلی
front rake U زاویه شیب
front man U جلودار
warm front U جبهه هوای گرم
front line U خط حمله خط حمله یادفاع
front line U 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front-runners U دونده پیشتاز
front runner U دونده پیشتاز
cold front U پیشان هوای سرد
cold front U جبهه هوای سرد
front man U منادی
front man U پیشرو
action front U حاضر به تیر
front-page U مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page U سرصفحه
front page U مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front page U سرصفحه
front men U پیشرو
front men U منادی
front men U جلودار
front wing U گلگیر جلوی اتومبیل
front view U پیشانی
popular front U ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
front strain U کرنش پیچشی
front underlock U خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
odd front U خط دفاعی 4 نفره
mach front U انتن ماخ سنج
popular front U جبهه خلق ملی
mach front U میله انتن سرعت سنج هواپیما
front view U نمای جلویی
home front U عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
front rank U صف جلو
front view U نمای جلو
front view U جبهه
front wall U دیوار جلو
front wall U دیوار مقابل اسکواش
popular front U جبهه ملی
front putty U بتونه جلو
front porch U میدان جلو
front race U پیشتازی
front raise U تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front panel U تابلوی جلو دار
front office U سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
popular front U لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
front panel U مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
popular front U ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
front sight U مگسک
front wheel drive U محرک چرخهای جلو
front wheel brake U ترمز چرخ جلو
front door [of house] U در ورودی
to tailgate the motorist in front U دمرانی کردن [اصطلاح روزمره]
front axle housing U پوسته اکسل جلو
front door [of house] U در جلویی [ساختمان]
upper warm front U جبهههوایبسیارگرم
front axle drive U محرک اکسل جلو
front wheel suspension U اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
outside kick and front headlock U گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
outside kick and front headlock U قفل کردن سرحریف
outside kick and front headlock U لنگ تندر
to front a house with marble U نمای خانهای رابامرمرساختن
to push to the front [of line] U داخل صف زدن
to show a bold front U پر رویی کردن
front door [of house] U ورودی
to show a bold front U جسارت کردن
to tailgate the motorist in front U سر به دم حرکت کردن [اصطلاح روزمره]
front mud guard U گلگیر جلوی اتومبیل
front-end loader U بهبیللودر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com