Perdic | food production | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	food production U	تولید غذا

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	I havent had a morself of food since Monday. I havent touched food since Monday . U	از دوشنبه لب به غذانزده ام
	Have you had enough (food) U	سیر شدی ؟
	Please help yourself ( with the food ) . U	لطفا" برای خودتان غذا بکشید
	food U	طعام
	food U	قوت
	food U	غذا
	food U	خوراک
	Do you want some more food ? U	بازهم غذا می خواهی ؟
	the garden provides food U	باغ غذا
	the garden provides food U	باغ خوراک تهیه میکند
	the garden provides food U	میدهد
	the food was smoked U	خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
	food chemistry U	شیمی غذا
	food container U	فرف غذا
	food container U	فرف غذای قابل حمل
	food packet U	بسته غذایی
	junk food U	گنده خوراک
	to be food for fishes U	غرق شدن
	to be food for worms U	مردن
	junk food U	غذای ناسالم
	health food U	غذای سالم
	health food U	خوراک بهداشتی
	food stamps U	تمبر خوراک
	food stamp U	تمبر خوراک
	fast food U	تند خوراک تندکار
	different kinds of food U	غذاهای جوربه جور
	convenience food U	غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
	convenience food U	خوراک پیش پخته
	to spit out food U	بیرون دادن غذا
	to spit out food U	تف کردن غذا
	food deprivation U	محرومیت غذایی
	staple food U	مواد غذائی ضروری
	food rationing U	جیره بندی مواد غذائی
	food science U	علم غذا
	preparation of food U	تهیه خوراک
	food tide U	سیل
	food tide U	طغیان اب
	food web U	شبکه غذایی
	plant food U	غذای گیاه
	frugal food U	خوراک ساده
	frugal food U	حاضری
	food pyramid U	هرم غذایی
	food program U	رژیم تغذیه
	food program U	برنامه غذایی
	food for powder U	تیر خوردنی
	food for powder U	کشته شدنی
	food freezer U	فریزر
	food freezer U	یخچال فریزر
	food gathering U	خوراک اوری
	food industries U	صنایع غذایی
	food packet U	جیره بسته بندی شده
	food perference U	رجحان غذایی
	food preference U	پسند غذایی
	plant food U	غذای گیاهی
	food chain U	زنجیره غذایی
	to burn the food U	بگذارند غذا ته بگیرد
	The food is cold.	غذا سرد است.
	First food , then talk . <proverb> U	اول طعام آخر کلام .
	This food is very nourshing . U	این غذا خیلی قوت دارد
	To heat up the food. U	غذا را گرم کردن
	To kI'll animals for food . U	جانوران را برای غذا کشتن
	burnt food U	ته دیگ [برنج]
	to toy with one's food U	با غذای خود بازی کردن
	food shop U	بقالی
	food shop U	خواربار فروشی
	to wolf one's food <idiom> U	مثل گاو خوردن
	restorative food U	غذای مقوی
	to dress [food] U	آماده کردن [پختن] [غذا یا دسرت]
	To pick at ones food . U	از روی سیری خوردن
	food poisoning U	مسمویت غذایی
	To assimilate food. U	غذا را جذب کردن
	To cook food. U	غذا پختن
	articles of food U	موادغذایی یا خوراکی
	Please heat up my food. U	لطفا" غذایم را داغ کنید
	food mixer U	ماشینهمزنبرقی
	food aid U	کمکغذائی
	When it comes to me there is no more food (left). U	به من که می رسد غذا تمام شده
	food chains U	زنجیره غذایی
	food processor U	اجزایمخلوطکن
	food for thought <idiom> U	درمورد چیز باارزش فکر کردن
	junk food U	هله هوله
	basic source of food U	منابعاولیهغذا
	pollution of food in water U	آلودگیحاصلازموادغذاییدرآب
	pollution of food on and in the ground U	آلودگیغذاییودرزمین
	Rice is a wholesome food . U	برنج غذای کاملی است
	There isnt much food in the house. U	زیاد غذاتوی خانه نداریم ( نیست )
	Our food supply is getting low. U	ذخیره غذایمان دارد ته می کشد
	The food was not fit to eat. U	غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
	table of food equivalents U	جدول ارزش جیره غذایی
	The food has a salty taste . U	غذا شور مزه است
	Plain food (dress). U	غذا ( لباس ) ساده
	Dont stint the food . U	سر غذااینقدر گه ابازی درنیاور
	Be carefull not to spI'll the food . U	مواظب باش غذاهارانریزی زمین
	Frozen meat ( food ) . U	گوشت ( غذای ) یخ زده
	Good wholesome food . U	غذای سالم وکامل
	their principal food is rice U	خوراک عمده انها برنج است
	I musn't eat food containing ...	من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
	Oily skin (food). U	پوست ( غذای ) چرب
	it is highly valued as food U	برای خوراک بسیارمطلوب است
	grazing food chain U	زنجیره غذایی چرندگان
	food and agricultural organization U	سازمان خواروبار وکشاورزی
	food dtufe stuff U	خوردنی
	food and agricultural organization U	از موسسات وابسته به سازمان ملل متحدکه به سال 5491 تاسیس وهدفش بررسی وضع تولیدمحصولات کشاورزی و سایراغذیه است
	food dtufe stuff U	خوار و بار
	food dtufe stuff U	ماده غذایی
	annual food plan U	برنامه غذایی سالیانه
	dailgy food allowance U	جیره روزانه
	dailgy food allowance U	جیره غذایی روزانه
	food stamp program U	برنامه کمک مواد غذائی ازطرف دولت به نیازمندان
	a copious choice of food and drink U	غذا و نوشیدنی فراوان
	food regarded as cooked by a specified person U	دست پخت
	Mexican food is hot 9spicy). U	غذاهای مکزیکی تند است
	central food preparation facility U	کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
	The smell of food permeated through the flat . U	بوی غذا تمام آپارتمان را فراگرفته بود
	production U	ارائه ساخت
	production U	الگوریتم فشرده سازی با کیفیت بالای ویدیویی با استفاده ترتیب ویدیویی تمام حرکتی DIV
	production U	کنترل ساخت یک محصول
	production U	سرعت ساخت محصول
	production U	تولید حجم بزرگ محصولات
	production U	تولید دستهای
	production U	ساخت مواد برای فروش
	production U	ارائه
	over production U	محصول زیادی
	over production U	عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
	production U	ایجاد
	production U	تولید
	production U	فرآورده کارگاه
	production U	ساخته شده طبق طرح کارخانه اتومبیل سازی موتورسیکلت ساخته شده طبق طرح کارخانه
	production U	عمل اوری ساخت
	production U	فراورده محصول
	production U	استخراج
	production U	تولید کردن
	production U	حاصل دادن
	production U	محصول عمل
	production U	فراوری
	production U	اقامه
	production U	تولید محصول
	The way he eats his food disgusts [revolts] [repulses] me. U	به نحوه ای که او [مرد] غذا می خورد حال من را بهم می زند.
	elasticity of production U	کشش تولید
	energy production U	تولید انرژی
	cost of production U	هزینه تولید
	volume of production U	حجم تولید
	track production U	شروع تعقیب هدف
	track production U	فهور هدف
	energy production U	تولید نیرو
	factor of production U	عامل تولید
	factory production U	تولید کارخانهای
	flow of production U	جریان تولید
	production line U	خط تولید
	census of production U	امار سرشماری
	surplus production U	فزونی تولید
	surplus production U	مازاد تولید
	flow of production U	گردش تولید
	census of production U	امار تخمینی تولیدات در یک کشور در مدت معین
	census of production U	امارگیری در خصوص تولید
	an artistic production U	عمل یا کار صنعتی
	aliterary production U	تصنیف
	aliterary production U	فراورده یا محصول ادبی تالیف
	factors of production U	عوامل تولید
	agents of production U	عوامل تولید
	mass-production U	تولید انبوه
	production facility U	سهولت تولید
	production lines U	خط تولید
	batch production U	تولید زیاد یک نوع کالا
	batch production U	تولیدانبوه
	production platform U	سکویتولیدات
	bulk production U	تقسیم سوخت درفروف کوچک
	electricity production U	تولیدالکتریسیته
	bulk production U	تخلیه سوخت از تانکر به مخزن
	branches of production U	رشتههای تولید
	branches of production U	شاخههای تولید
	production adviser	مشاوره محصولات
	production desk U	میزمحصولات
	production of sound	تولیدات صدا
	production cycle U	زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
	surplus production U	تولید اضافی
	production period U	دوره تولید
	pilot production U	تولید نمونه
	full production U	تولید کامل
	power of production U	نیروی تولید
	production index U	شاخص تولید
	production management U	مدیریت تولید
	production method U	روش تولید
	production missile U	موشک یکپارچه یا کامل که ازکارخانه به همان صورت تحویل میشود
	production of oil U	استخراج نفت
	production overheads U	هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
	production part U	بخش تولید
	production planning U	برنامه ریزی تولید
	forces of production U	نیروهای تولید
	production process U	فرایند تولید
	production process U	جریان تولید
	period of production U	دوره تولید
	pair production U	تغییر شکل انرژی سینتیک فوتون یا هر ذره پر انرژی به جرم
	ingot production U	تولید شمش
	full production U	تولید در حداکثرفرفیت
	mass production U	بس فراوری
	mass production U	تولید بمقدارزیاد
	mass production U	تولید ماشینی
	mass production U	تولید انبوه
	means of production U	ابزار تولید