Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 74 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
electrically operated chuck
U
سه نظام با عملکرد الکتریکی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hand operated chuck
U
سه نظام دستی
electrically
U
قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
electrically
U
نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
electrically
U
مربوط به الکتریسیته
electrically
U
بوسیله برق
electrically erasable read only memory
U
حافظه الکترونیکی پاک شدنی فقط خواندنی
chuck
U
گیرهای که مته را در ماشین نگه میدارد
chuck
U
مرغک
chuck
U
عزیزم جانم
chuck
U
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chuck
U
دستگاه نظام
chuck
U
صفحه نظام
chuck
U
پرتاب توپ
chuck
U
پرتاب نادرست
chuck
U
سه نظام
to chuck up
U
ول کردن
to chuck out
U
بیرون انداختن کسی ازجایی
to chuck up
U
ترک کردن
chuck
U
مهار کردن
to chuck away
U
ازدست دادن
chuck wrench
U
اچار سه نظام
to chuck up the sponge
U
از خیالی دست کشیدن
to chuck up the sponge
U
سپرانداختن
jaw chuck
U
سه نظام فک دار
drill chuck
U
سه نظام مته
drill chuck
U
سر درل
cutter chuck
U
سه نظام فرز
clamping chuck
U
سه نظام بست دار
chuck wagon
U
واگن اشپزخانه و وسایل اشپزی ترن
chuck lathe
U
سه نظام ماشین تراش
chuck farthing
U
بازی شیریاخط
boring chuck
U
سه نظام مته
chuck key
U
آچارتعویضمته
chuck steak
U
گوشتگردنو شانهگاو
operated
U
تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operated
U
اتصال دادن
operated
U
عمل کردن بکار افتادن
operated
U
فرمان دادن
operated
U
کار کردن
operated
U
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated
U
اداره کردن
operated
U
عمل جراحی کردن
operated
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated
U
عمل کردن
operated
U
دایر بودن
operated
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated
U
نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operated
U
بفعالیت واداشتن
operated
U
دستورات اجرای کامپیوتر
operated
U
عمل کردن بهره برداری کردن
operated
U
بکارانداختن
operated
U
ترمینال سیستم محاورهای که اطلاعات را ارسال و دریافت میکند
operated
U
گرداندن
operated
U
اداره کردن راه انداختن
operated
U
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operated
U
بخشی از نرم افزار سیستم عامل که دیسک و مدیریت فایل را کنترل میکند
recoil operated
U
مسلح شونده به وسیله عقب نشینی الات متحرک
recoil operated
U
مجهز به دستگاه عقب نشینی
voice operated
U
با کار افت صدایی
gas operated
U
عمل با فشار گاز
gas operated
U
کار با فشار گاز باروت
manually-operated points
U
مدیریتدستینقاط
air operated horn
U
شیپور بادی
voice operated device
U
دستگاه با کار افت صدایی
cam operated switch
U
کلید بادامکی
air operated press
U
پرس بادی پنوماتیکی
hand operated molding machine
U
دستگاه قالبریزی دستی
air operated tipping gear
U
چرخ دندهای که با فشار هوابه کار میافتد
cam operated automatic lathe
U
ماشین تراش اتوماتیک بادامکی
foot operated starting switch
U
کلید راه انداز پایی
foot operated starting switch
استارتر پایی
hand lever operated grease gun
U
تلمبه دستی گریس
air operated pendulum type screen wiper
U
بادامک پاندولی بادی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com