Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
effective area
U
سطح موثر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
effective
U
نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی
the effective cause
U
علت
effective
U
کارگر
effective
U
کاری
effective
U
عامل موثر
effective
U
قابل اجرا
effective
U
اثر بخش
effective
U
مفید
effective
U
آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
effective
U
سرباز اماده به خدمت
effective
U
دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
effective
U
آدرسی که از تغییر در یک آدرس بدست می آید
effective
U
خروجی میانگین پردازنده
effective
U
موثر
effective value
U
جریان موثر
effective radius of a well
U
شعاع موثر چاه
effective shear
U
برش موثر
effective output
U
خروجی موثر
effective span
U
دهانه موثر
effective size
U
اندازه موثر
effective stimulus
U
محرک موثر
effective strength
U
استعداد رزمی موثر
effective resistance
U
مقدار مقاومت موثر
effective range
U
برد موثر جنگ افزار
effective range
U
برد موثر
effective radius
U
شعاع موثر
effective pressure
U
فشار موثر
effective power
U
توان موثر
cost-effective
U
مقرون به صرفه
effective power
U
قدرت موثر
effective porosity
U
تخلخل موثر
effective pitch
U
گام موثر
cost-effective
U
کارآمد هزینه
cost-effective
U
سودآور
cost-effective
U
هزینه کاه
effective rainfall
U
بارندگی موثر
effective pattern
U
منطقه اصابت موثر
effective output
U
بازداده موثر
effective damage
U
ضایعات موثر
effective damage
U
خسارت موثر
effective current
U
جریان موثر
effective collision
U
برخورد موثر
effective charge
U
بار موثر
effective capacity
U
گنجایش مفید
effective address
آدرس موثر
effective address
U
نشانی موثر
effective pattern
U
منطقه اثر موثر
effective date
U
تاریخ اجرا
effective date
U
تاریخ شروداجرای دستورالعمل
effective output
U
دبی موثر
effective capacity
U
فرفیت موثر
effective input
U
فرفیت موثر ورودی
effective force
U
نیروی موثر
effective field
U
میدان موثر
effective faith
U
ایمان توام باعمل
effective diameter
U
قطر موثر
effective depth
U
ارتفاع مفید
effective demand
U
تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
effective demand
U
تقاضای موثر
mean effective pressure
U
فشار موثر متوسط
effective strength
U
استعدادرزمی موجود
effective time
U
مدت موثر
effective treatment
U
تسویه کارا
effective through put
U
توان عملیاتی موثر
effective throat
U
گلوگاه موثر
effective treatment
U
تسویه موثر
effective temperature
U
دمای موثر
effective width
U
عرض موثر
effective time
U
زمان موثر
effective wind
U
باد سمتی
effective wind
U
مولفه باد موثر
effective stress
U
تنش موثر
effective storage
U
گنجایش مفید
effective length of strut
U
ارتفاع کمانش
effective magnetic field
U
میدان مغناطیسی موثر
effective magnetic moment
U
گشتاور مغناطیسی موثر
effective nuclear charge
U
بار موثر هسته
effective length of strut
U
بلندی کمانش
effective beaten zone
U
منطقهای که 28 درصد گلوله ها دران فرود می اید
effective beaten zone
U
منطقه ضربت موثر
effective grain diameter
U
قطر موثر دانه
effective habit strength
U
حد موثر نیرومندی عادت
effective band width
U
پهنای موثر نوار
effective input admittance
U
گذرایی موثر ورودی
effective input impedance
U
ناگذرایی موثر ورودی
effective atomic number
U
عدد اتمی موثر
effective interest rate
U
نرخ بهره موثر
effective output admittance
U
گذرایی موثر خروجی
effective output impedance
U
ناگذرایی موثر خروجی
effective snow melt
U
برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
effective size of grain
U
اندازه موثرذرات
effective size of grain
U
قطر موثر ذرات
effective tax system
U
نظام موثر مالیاتی
effective reaction potential
U
حد موثر نیرومندی واکنش
effective thickness of a wall
U
ضخامت موثر دیوار
effective tax rate
U
نرخ موثر مالیاتی
effective electromotive force
U
نیروی برق رانی موثر
effective unit weight
U
وزن مخصوص موثر
brake mean effective pressure
U
مقدار محاسبه شده متوسط فشار در سیلندر در مرحله قدرت
theory of effective demand determination
U
نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
effective collision cross section
U
سطح مقطع برخورد موثر
total effective collision cross section
U
سطح مقطع موثر کل
area
U
محوطه
area
U
مساحت سطح
area
U
سطح مقطع
area
U
عرصه
area
U
پهنه
area
U
فضا
area
U
ناحیه
area
U
منطقه
area
U
سطح
area
U
حوزه
area
U
رشته
[دانشی]
area
U
قلمرو
no-go area
U
منطقهممنوعه
I know the area more or less .
U
کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
area
U
شاخه
[دانشی]
area
U
دستورالعمل پر کردن یک ناحیه از صفحه یا یک الگوی بسته با یک رنگ یا الگو
area
U
مساحت
area
U
اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
area
U
بخشی از حافظه یا کد که برای مقصود خاصی در نظر گرفته شده است
area
U
بخشی از حافظه اصلی که داده ها را از فضای ذخیره سازی در خود نگهداری میکند تا پردازش شوند
area
U
ناحیه از صفحه نمایش که حروف قابل نمایش اند
area
U
پهنک
area
U
جستجو برای داده خاص در بخشی از حافظه یا فایلها
area
U
گرافی خط ی که در آن فضای پایین خط با یک الگو یا رنگی پر شده است
kill area
U
منطقه کشندگی
keel area
U
ناحیه برجسته جانبی تیرک زیر هواپیماهای دریایی که اغلب زیر سطح اب قرارمیگیرد
intermediate area
U
منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
interference area
U
ناحیه ی تداخل امواج
intake area
U
منطقه ابگیر
input area
U
ناحیه ورودی
kill area
U
منطقه خطر منطقه تلفات
landing area
U
منطقه فرود
lethal area
U
منطقه کشندگی
leave area
U
منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
launching area
U
محل پرتاب موشک
launching area
U
منطقه به اب زدن ناوها
launching area
U
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
launching area
U
منطقه شروع حمله
irrigable area
U
زمین قابل ابیاری
landing area
U
منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
industrial area
U
منطقه صنعتی
impact area
U
منطقه اصابت گلوله ها
exclusion area
U
منطقه غیرمجاز از نظر دسترسی
executive area
U
ناحیه هماهنگ ساز
firing area
U
منطقه تیراندازی
firing area
U
نقطه شروع انفجار مین میدان تیر
fixed area
U
ناحیه ثابت
equivalent area
U
سطح معادل
flooding area
U
حوزه سیل گیر
forward area
U
منطقه جلو
forward area
U
منطقه جلوی رزم
germinal area
U
قسمتی از پلاستودرم که جنین اصلی مهره داران را تشکیل میدهد
gross area
U
پهنه ساختمان
embarkation area
U
محوطه سوار شدن در کشتی یاخودرو
half area
U
محل توقف سربازان در حین حرکت برای تجدید سازمان یاگرفتن مهمات یا استراحت
holding area
U
منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
homogeneous area
U
منطقه یکدست
homogeneous area
U
منطقه هموارو بدون پست و بلندی
impact area
U
محل اصابت
exclusion area
U
منطقه ممنوعه
lethal area
U
منطقه تلفات
staging area
U
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
user area
U
فضای مخصوص استفاده کننده
vital area
U
منطقه حیاتی
vital area
U
منطقه حیاتی پدافند هوایی
vulnerable area
U
منطقه اسیب پذیر
vulnerable area
U
منطقه اسیب پذیری هدف
wernicke's area
U
ناحیه ورنیکه
rendezvous area
U
نقطه الحاق یکانها
winding area
U
سطح سیم پیچی
wing area
U
مساحت بال
work area
U
ناحیه کاری
area code
U
کد سه رقمی
area codes
U
کد سه رقمی
underdeveloped area
U
منطقه توسعه نیافته
turnout area
U
ابخور یک ابگیر توزیع
transport area
U
منطقه حمل و نقل پرسنل
staging area
U
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
storage area
U
ناحیه انبارش
suppressor area
U
ناحیه بازدارنده
surface area
U
مساحت سطح
target area
U
منطقه هدف
team area
U
محدوده بین دو خط 53 یاردی در هر دو طرف زمین فوتبال امریکایی
telephone area
U
ناحیه اتصال
third area conflict
U
جنگ در منطقهای غیر ازسرزمین دو طرف جنگ مبارزه در کشور سوم
trains area
U
منطقه بنه
trains area
U
منطقه بنه رزمی یکان
transfer area
U
در عملیات اب خاکی منطقه نقل و انتقال نیروها ازناوچه ها به ساحل
transit area
U
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
area of ice
U
منطقهپوشیدهازیخ
contest area
U
زمینمسابقه
holding area
U
منطقه توقف موقت
[هوا فضا]
[هوانوردی ]
area of a disc
U
مساحت دایره
[ریاضی]
area of a circle
U
مساحت دایره
[ریاضی]
area of a disc
U
مساحت صفحه
[قرص شکل]
[ریاضی]
area of a circle
U
مساحت صفحه
[قرص شکل]
[ریاضی]
area of a triangle
U
مساحت مثلث
girthed area
U
سطح جانبی
[ریاضی]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com