Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
crash price
U
قیمت مفت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
crash
U
خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
crash
U
متوقف شدن ناگهانی
crash
U
از کار افتادن
crash
U
پایان عملیات کامپیوتر
crash
U
توقف سیستم ازطریق خرابی سخت افزاری یااشتباه نرم افزاری
crash
U
قفل سرنگون
crash
U
متوقف
crash
U
شکستگی خرابی
crash course
U
کلاسآموزشی
all crash
U
زمان فوریت
crash
U
خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crash
U
ورشکستگی ناگهانی
crash
U
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crash
U
خردکردن
crash
U
درهم شکستن
crash
U
ریزریز شدن
crash
U
سقوط کردن هواپیما
crash
U
ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی
crash
U
سقوط
crash
U
سقوط کردن
crash barrier
U
حصار کنار جاده
to fall crash
U
افتادن وباصداخردشدن
A crash language course .
U
دوره فشرده آموزش زبان
crash the gate
<idiom>
U
بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
head crash
U
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
crash dive
U
ناگهان بزیر اب رفتن
head crash
U
شکستگی هد
to crash in
[to a party]
U
سر زده وارد شدن
crash helmets
U
کاسکت
crash helmets
U
خود
disk crash
U
خرابی دیسک
disk crash
U
خراش دیسک
crash protected
U
دیسک که حاوی نوک محافظ یا سیستم محافظ اختلال داده است
crash dolly
U
جرثقیل چرخدار اخراجات
crash conversion
U
تبدیل یک سیستم به سیستم دیگر به وسیله به پایان بردن عملیات سیستم قدیمی به هنگام اجرا شدن سیستم جدید
crash boat
U
قایق نجات
crash helmets
U
کلاه خود ایمنی
crash helmets
U
کلاه ایمنی
to crash in
[to a party]
U
بدون دعوت وارد شدن
crash land
U
سقوط کردن هواپیما
crash-lands
U
سقوط کردن هواپیما
crash-land
U
سقوط کردن هواپیما
crash-landed
U
سقوط کردن هواپیما
crash-landing
U
سقوط کردن هواپیما
crash locator beacon
U
برج اعلام سوانح دریایی برج تعیین محل سوانح دریایی
crash position indicator
U
برج اعلام محل وقوع سوانح دریایی برج مراقبت سوانح دریایی
last price
U
قیمت اخر
outside price
U
حد اکثر بها
asking price
U
قیمت مورد مطالبهی فروشنده
asking price
U
قیمت آخر
price
U
مبلغ شرطبندی
price
U
ارزش
price
U
قیمت گذاشتن
mean price
U
قیمت متوسط
least price
U
حداقل قیمت
price
U
قیمت
just price
U
قیمت عادلانه
just price
U
قیمت منصفانه
price
U
بها
all in price
U
بهای کامل
last price
U
اخرین قیمت حداقل قیمت
price
U
نرخ
price
U
ارزش پولی کالا
What is the price ...?
قیمت ... چقدر است؟
What is the price ...?
قیمت ... چقدر است؟
price
U
بها قائل شدن
all in price
U
قیمت کل
at any price
U
بهر قسمت که باشد
at any price
U
بهر بها
What is the price ...?
قیمت ... چقدر است؟
Without ( beyond , above ) price .
U
بی نهایت قیمتی
quoted price
U
مظنه
price system
U
نسبت و رابطه قیمتها با هم
quoted price
U
قیمت داده شده
price tag
U
برچسب قیمت کالا
prohibitive price
U
بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
price tag
U
اتیکت قیمت
price taker
U
قیمت را داده شده فرض کردن
price taker
U
خریدار یا فروشنده جزء گیرنده قیمت
price theory
U
نظریه قیمت
price war
U
جنگ قیمتها
reasonable price
U
قیمت معقول
reasonable price
U
قیمت عادله
price theory
U
اقتصاد خرد
price expectation
U
انتظارات درباره قیمت
price fixing
U
ثابت نمودن قیمت
price freeze
U
تثبیت قیمت ها
price freezing
U
انجماد قیمت
reserve price
U
قیمت نهایی بهای قطعی
reserve price
U
بهای قطعی
reserve price
U
اخرین بها
resale price
U
بهای خرده فروشی
resale price
U
قیمت فروش مجدد
repurchase price
U
قیمت بازخرید
regular price
U
قیمت عادی
reduced price
U
بهای کاسته بهای تخفیف دار
reduced price
U
بهای نازل
price system
U
نظام قیمتی
price system
U
نظام قیمت
price support
U
حمایت قیمت
price responsiveness
U
کشش قیمت
price reduction
U
کاهش قیمت
price ratio
U
نسبت قیمت
price of blood
U
دیه
price of blood
U
خون تاوان
price leadership
U
رهبری قیمت
price list
U
فهرست قیمت
price level
U
سطح قیمت
price levels
U
سطح قیمتها
price limit
U
حد قیمت
price line
U
خط قیمت
price of blood
U
خون بها
price market
U
وضع کردن قیمت در انحصار
price responsiveness
U
انعطاف پذیری قیمت
price rigidity
U
انعطاف ناپذیری قیمت
price support
U
تایید قیمت
price support
U
قیمت حمایت شده از طرف دولت
price increase
U
ترقی قیمت
price support
U
حمایت قیمتی
price freezing
U
تثبیت قیمت
price stability
U
تثبیت قیمت
price support
U
تثبیت قیمت توسط دولت برای حمایت کالا
price stabilization
U
ثبات قیمت
price homogeneity
U
همگنی قیمت
price index
U
شاخص قیمت
price stabilization
U
تثبیت قیمت
price stability
U
ثبات قیمت
price setter
U
قیمت وضع کردن در انحصار
price list
U
لیست قیمت
reserve price
U
قیمت پنهانی
[در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
half-price
U
نیمبها
cut-price
U
جنسحراجشده
wholesale price
U
قیمت عمده فروشی
very low price
U
ثمن بخس
upset price
U
کمترین بهای مقطوع درهراج
unjust price
U
قیمت ناعادلانه
unit price
U
بهای واحد
unit price
U
قیمت واحد
unit price
U
واحد قیمت
unit price
U
واحد بهاء
trade price
U
قیمت صنفی
trade price
U
قیمت تجاری
Price are fixed here .
U
دراینجا قیمتها ثابت هستند
We must settle the price first.
U
اول باید قیمت راطی کرد
at a knock-down price
U
به قیمت مفت
give-away price
U
قیمت مفت
It's a steal at that price.
U
این قیمت مفت است.
half price
U
نصف قیمت
What is the price per week?
U
قیمت برای یک هفته چقدر است؟
What is the price per night?
U
قیمت برای یک شب چقدر است؟
At all costs . At any price .
U
به هر قیمتی که شده
To put a price on something .
U
روی چیزی قیمت گذاشتن
Every man has his price .
U
هر کسی یک قیمتی دارد ( قابل تطمیع وپذیرفتن رشوه )
At the price of. At the cost of .
U
به قیمت
trade price
U
قیمت تجارتی
trade price
U
قیمت عمده فروشی
trade price
U
بهای تجارتی
sopt price
U
قیمت نقد
sopt price
U
قیمت فروش نقدی
sopt price
U
قیمت روز
shadow price
U
شبه قیمت قیمت ضمنی
shadow price
U
قیمت سایهای
selling price
U
قیمت فروش
sale price
U
قیمت حراج
sale price
U
قیمت فروش
ruling price
U
قیمت روز
retail price
U
قیمت خرده فروشی
retail price
U
بهای خرده فروشی
resonable price
U
بهای عادله
spot price
U
قیمت نقدی
spot price
U
قیمت برای فروش فوری
the price was not reasonable
U
بهای گزافی بران گذاشته بودند
the price was not reasonable
U
بهای ان معقول بنظر نمیرسید
terminal price
U
قیمت نهائی
terminal price
U
قیمت تحویل
target price
U
قیمت موردنظر
target price
U
قیمت مورد نظر
support price
U
قیمت حمایتی
supply price
U
قیمت تولیدکننده
supply price
U
قیمت عرضه
standard price
U
قیمت پایه
standard price
U
قیمت استاندارد
spot price
U
قیمت تمام شده
spot price
U
بهای جنس در معامله نقدی
reserve price
U
قیمت پایه در حراج
highest price
U
بیشترین قیمت
excess price
U
اضافه قیمت
excess price
U
قیمت اضافی
equilibrium price
U
قیمت در حالت توازن و تعادل
equilibrium price
U
قیمت تعادل
demand price
U
حداکثر قیمتی که خریداران کل را در بازار بخصوص جذب میکند
current price
U
قیمت جاری
conversion price
U
قیمت تبدیل
conversion price
U
بهای تبدیل
computed price
U
قیمت ساختگی معادل administeredprice
computed price
U
قیمت محاسبه شده
competitive price
U
قیمت حاصله ازرقابت خریداران وفروشندگان در بازار ازاداقتصادی
competitive price
U
قیمت رقابتی
close price
U
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close price
U
قیمت نزدیک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com