Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
combined communication board
U
هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
combined communication board
U
هیئت ارتباطات ستاد یکانهای مرکب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
combined
U
مرکب
combined
U
ترکیب شده
combined
U
مختلط
combined arms
U
یکان مرکب
combined arms
U
رستههای مرکب
combined publications
U
نشریات رستههای مرکب
combined forces
U
نیروهای مرکب
combined staff
U
ستاد مرکب
combined staff
U
ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
combined stresses
U
تنش مرکب
combined stresses
U
تنشهای مرکب
combined operations
U
عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
combined arms
U
مرکب
combined transport
U
حمل و نقل ترکیبی
combined harvester
U
کمباین
[کشاورزی]
[ماشین برداشت محصولات دانه دار]
combined publications
U
نشریات مشترک
combined footing
U
شالوده مرکب
combined command
U
یکان مرکب
combined command
U
فرماندهی مرکب
combined circuit
U
مین مجهز به مدار عامل مرکب
combined circuit
U
مدار مرکب
nordic combined
U
مجموع مسابقات اسکی نوردیک
alpine combined
U
مجموع مسابقههای الپاین
combined transport operator
U
عامل حمل و نقل ترکیبی
combined transport document
U
اسناد حمل ترکیبی
combined bill of laning
U
بارنامه حمل مرکب
combined bill of laning
U
بارنامه مرکب
combined arms team
U
تیم رستههای مرکب
combined arms team
U
تیم مرکب
combined arms army
U
ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
combined speed indicator
U
عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
combined arms army
U
ارتش مرکب
combined influence mine
U
مین با مکانیسم عامل مرکب مین مجهز به مدار باحساسیت مرکب
My trip to Europe was business and pleasure combined .
U
سفرم به اروپ؟ هم فال بود وهم تماشا
fiata combined transport bill of lading
U
بارنامه حمل ترکیبی "فیاتا"
communication
U
عبور اطلاعات
communication
U
کامپیوتر همراه با کارت مودم یا فکس که به کاربران شبکه در استفاده از مودم حق اشتراک میدهد
communication
U
پارامتر هایی که نحوه کنترل ارسال داده را بیان می کنند
communication
U
وسیله الکترونیکی که ارسال داده و router مسیر را کنترل میکند
communication
U
ابلاغ
communication
U
وسیلهای مانند مودم که داده را ارسال و دریافت میکند
communication
U
مسیر فیزیکی که فرستنده را به گیرنده وصل میکند
communication
U
ارتباطات مواصلات
communication
U
اخبار
communication
U
مخابره
communication
U
ترمینال یا مودمی که قادر به ذخیره سازی داده ارسال شده است
communication
U
فرآیندی که در آن ارسال و دریافت داده با استفاده از تلفن
communication
U
ماهواره
communication
U
رادیو یا هر رسانه قابل حمل سیگنال انجام میشود
communication
U
پردازندهای که شامل چندین تابع handshaking وتشخیص خطا برای چندین اتصال بین وسایل است
communication
U
کامپیوتری که ارسال داده در شبکه را کنترل میکند
communication
U
مدار الکترونیکی که به کامپیوتر اجازه ارتباط با مودم میدهد
communication
U
پردازندهای که چندین واسط و مدیریت بین کامپیوتر و کنترل خط وط ارتباطی برقرار میکند.
communication
U
مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
communication
U
سوکت یا اتصال فیزیکی که به وسیله اجازه ارتباط میدهد
communication
U
نقل وانتقال
communication
U
مراوده وسایل ارتباطی
communication
U
نرم افزاری که به کاربر اجازه کنترل مودم و استفاده ازسرویس online میدهد
communication
U
وسیله کنترل خط برای بررسی سیگنالهای متقاضی داده
communication
U
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
communication
U
مجموعهای از وسایل مانند ترمینال ها وچاپگر ها که توسط یک کامپیوتر مرکزی به هم وصل هستند و اجازه ارسال سریع و ساده داده می دهند
communication
U
اتصال فیزیکی که داده روی آن ارسال میشود
communication
U
اطلاع
communication
U
ارتباط
communication
U
ابلاغیه
communication
U
مکاتبه
communication
U
ارسال دریافت داده به جای صوت و تصویر
communication
U
ارتباط و مخابرات
communication
U
مخابرات
communication
U
ارتباطات
communication cord
U
کلید اضطراریقطار یا اتوبوس
communication cover
U
پوشش مخابراتی
communication link
U
پیوند ارتباطی
communication deception
U
گول زدن دشمن در ارتباط و مخابرات
communication circuit
U
مدار ارتباطی
communication device
U
دستگاه ارتباطی
communication engineer
U
مهندس مخابرات
communication engineering
U
مهندسی مخابرات
communication engineering
U
تکنیک مخابرات تکنیک جریان ضعیف
communication interface
U
میانجی ارتباطی
communication line
U
خط مخابراتی
communication line
U
خط ارتباطی
communication deception
U
فریب مخابراتی
communication chief
U
رئیس مخابرات یکان
one sided communication
U
ارتباط یکسویه
communication tunnel
U
تونلمرتبطکننده
communication and electronics
U
رسته مخابرات و الکترونیک
communication cable
U
کابل جریان ضعیف
communication antenna
U
آنتنمرتبط
communication devices
U
ماشینمرتبط
communication set
U
دستگاهارتباط
communication cable
U
کابل ارتباطی
communication center
U
مرکز مخابرات
communication center
U
مرکزارتباطات
communication channel
U
مجرای ارتباطی
network communication
U
ارتباطشبکهای
communication channel
U
کانل ارتباطی
communication channel
U
کانال ارتباطی
communication channels
U
طرق مواصلاتی
communication channels
U
وسایل ارتباطی
communication chief
U
رئیس ارتباطات
privileged communication
U
مدارک محرمانه
data communication
U
ارتباط داده ها
data communication
U
داد وستداطلاعات
data communication
U
انتقال اطلاعات
data communication
U
ارتباط دادهای
communication zone
U
منطقه مواصلات
communication theory
U
تئوری مخابرات
communication link
U
اتثال ارتباطی
communication theory
U
نظریه ارتباطات
communication technician
U
تعمیر کارفنی مخابرات
communication technician
U
تکنیسین مخابرات
communication system
U
نظام ارتباطی
data communication
U
مخابره داده ها
wire communication
U
ارتباط با سیم
visual communication
U
مخابره بصری
privileged communication
U
مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود
routes of communication
U
مسیرهای ارتباطی
routes of communication
U
کانالهای ارتباطی
mass communication
U
ارتباط جمعی
lines of communication
U
خطوط مواصلاتی
synchronous communication
U
ارتباط همزمان
tele communication
U
مخابرات تلفنی وغیره ازمسافات دور
tele communication
U
ارتباط دور برد
telephone communication
U
ارتباط تلفنی
electric communication
U
مخابرات
visual communication
U
ارتباط بصری
communication signal
U
سیگنال مخابراتی
communication protocol
U
پروتکل ارتباطی
communication of punishment
U
ابلاغ مجازات
communication network
U
شبکه ارتباطی
communication link
U
تسلسل مخابراتی
communication network
U
شبکه ارتباط و مخابرات
background communication
U
ارتباط پس زمینه
communication network
U
شبکه مخابراتی
communication network
U
شبکه ارتباط
basic communication
U
گزارش یا مدرک اولیه مکاتبات اولیه
communication link
U
رابطه مخابراتی ربط مخابراتی
communication of punishment
U
ابلاغ تنبیه
communication satellite
U
اقمارمخابراتی
communication satellite
U
ماهواره مخابراتی
communication security
U
تامین مخابراتی
communication theory
U
نظریه ارتباط
communication receiver
U
گیرنده مخابرات
communication security
U
برقراری تامین مخابراتی
communication security custodian
U
مسئول وسایل تامین مخابراتی
communication standing instructions
U
دستورات ثابت مخابراتی
communication security custodian
U
مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
communication operation instructions (co
U
دستور کار مخابرات دستورالعمل مخابرات
communication security monitoring
U
کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
binary synchronous communication
U
ارتباطات همزمان دودویی
data communication system
U
سیستم ارتباطات داده
communication control character
U
کاراکتر کنترل ارتباطی
communication security account
U
میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
communication relay ship
U
ناو تقویتی مخابراتی
axis of signal communication
U
محور ارتباط و مخابرات محور ارتباطات
high class communication set
U
دستگاه مخابراتی با کلاس بالادستگاه مخابراتی پر ارزش
We are living in the age of mass communication.
U
ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
on board
U
که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
i/o board
U
تخته مداری که ورودی وخروجیهای داده ها بین کامپیوتر و دستگاههای جانبی را کنترل میکند
i got it over board
U
انرادرکشتی اوردم
go by the board
U
از ناو پرت شدن
to board out
U
بیرون ازخانه خود غذاخوردن
to go on board
U
سوارکشتی شدن
with whom do you board
U
پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
over the board
U
بازی شطرنج حضوری
board
U
سوارشدن بکنارکشتی امدن
board
U
وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی سطح آن چاپ یا حک شده است و پس از نصب اجزای آن مدار کامل میشود
board
U
BCP که شامل مسیرهای هدایت برای سیگنالهای کامپیوتری است . برای آدرس و داده و باس کنترل
board
U
تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
board
U
تخته مدار چاپ شده که به سیستم وصل میشود تا کارایی آن را افزایش دهد
board
U
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
board
U
کشتی
board
U
مقوا
board
U
جلد کردن تخته
board
U
وسیله نصب مسط ح که روی آن قط عات الکترونیکی نصب و متصل اند
board
U
صفحه مدار
across the board
یکسره
across the board
U
شامل تمام طبقات
board
تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
board
U
هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
above board
U
بی حیله
above board
به طور آشکار
board
U
برد
board
U
روکش کردن
board
U
اغذیه
board
U
هیئت ژوری
board
U
هیات
board
U
میزشوریادادگاه
board
U
منزل کردن
board
U
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board
U
پانسیون شدن
board
U
تخته پوش کردن
board
U
کمیته تخته کار صفحه چارت
board
U
غذای روی میز
board
U
سکوی شیرجه
board
U
صفحه یامیز شطرنج
board
U
تابلوی امتیازات
board
U
شدن
board
U
سوار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com