Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
collective pitch control
U
کنترلی در رتورگرافی که زاویه تیغه یا پیچ همه تیغه ها را بطور یکسان و مستقل از وضعیت سمتی انها تغییرمیدهد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pitch control
U
کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
pitch control
U
کنترل گام ملخ
pitch control
U
کنترل سیستم مرکب درهلیکوپتر
cyclic pitch control
U
کنترل گام دورانی
collective
U
اشتراکی
collective
U
جمعی
collective
U
مشترک عمومی
collective
U
انبوه
collective
U
اشتراکی اجتماعی
collective
U
بهم پیوسته
collective
U
جمعی پخش یکجای اخبار هواشناسی
collective
U
جامع
collective
U
دسته جمعی
collective fire
U
تجمع اتش جنگ افزارها اتش جمع
collective bargaining
U
مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
collective bargaining
U
چانه زنی
collective bargaining
U
جمعی
collective fire
U
اتش دسته جمعی
collective land
U
زمین مشاع
collective agreement
U
توافق جمعی
collective antenna
U
انتن جامع
collective behavior
U
رفتار جمعی
collective contact
U
کنتاکت جامع
collective duty
U
فرض کفایه
collective duty
U
واجب کفایی
collective electrode
U
الکترود جمع کننده
collective farm
U
مزرعه اشتراکی
collective farm
U
کلخوز
collective bargaining
U
معامله جمعی
collective bargaining
U
مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
collective responsibility
U
مسئوولیت جمعی
collective protection
U
حفافت جمعی
collective protection
U
حفافت گروهی
collective properties
U
خواص کولیگاتیو
collective security
U
تامین دسته جمعی
collective ownership
U
مالکیت مشاع
collective ownership
U
مالکیت جمعی
collective mind
U
ذهن جمعی
collective liability
U
بدهی جمعی
collective unconscious
U
ناهشیار جمعی
collective guarantee
U
مسئولیت دسته جمعی مسئولیت تضامنی
collective security
U
تامین اجتماعی
collective goods
U
پارک و غیره
collective self reliance
U
خوداتکائی جمعی
collective goods
U
مانند جاده
collective goods
U
کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
collective goods
U
کالاهای جمعی
collective call sign
U
معرف عمومی
collective call sign
U
معرف مشترک یکانها
balance collective forces
U
نیروهای کلی متعادل
pitch
U
قیر
pitch upon
U
انتخاب کردن
pitch in
U
با سعی و جدیت شروع بکارکردن
pitch into
U
به خوراک حمله کردن
pitch
U
پرتاب کردن
pitch in
U
شروع به خوردن غذاکردن
pitch
U
ضربت باچوگان نصب
pitch
U
چادرزدن
pitch
U
چرخش عمودی وعرضی ناو
pitch
U
ته مانده تقطیر
pitch
U
تفاله قطران
pitch
U
زفت
pitch
U
میل
pitch
U
شیب
pitch
U
بلند شدن توپ از زمین پیش از رسیدن به توپزن
pitch
U
زمین بازی
pitch
U
زاویه سوراخهای گوی بولینگ
pitch
U
بالاو پایین رفتن هواپیما یا قایق
pitch
U
طول طناب کوهنوردی
pitch
U
خیمه زدن
pitch
U
تن صدا
pitch
U
زیر و بمی
pitch
U
استقرار
pitch
U
اوج پرواز اوج
pitch
U
سرازیری
pitch
U
جای شیب پلکان
pitch
U
دانگ صدا
pitch
U
استوارکردن
pitch
U
خیمه زدن برپاکردن
pitch
U
نصب کردن
pitch
U
توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
pitch
U
توپ را زدن
pitch
U
گام
pitch
U
درجه
pitch
U
پرتاب
pitch
U
گام سیم پیچی
pitch
U
قیر اندودکردن
pitch in
<idiom>
U
به چیزی پول یا کمک دادن
pitch
U
زیروبمی صدا
to pitch upon something
U
چیزی را برگزیدن یا انتخاب کردن
to pitch into
U
زور اوردن به حمله کردن
to pitch in
U
جدادست بکارشدن
pitch
U
پرتاب کردن تراکم کاراکترها روی یک خط چاپ شده
pitch
U
قطران
pitch
U
نواک
pitch
U
دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pitch
U
تعداد حروف کم در یک اینچ از خط جا می شوند
pitch
U
وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
character pitch
U
type elite
back pitch
U
گام خور پیچک
variable pitch
U
جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
coil pitch
U
گام پیچک
rivet pitch
U
فاصله بین مراکز سوراخهای پرچ
tooth pitch
U
گام شیار
track pitch
U
فاصله شیار
pitch wheel
U
چرخکوککردن
tooth pitch
U
گام دندانه
to queer the pitch for any one
U
نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
character pitch
U
pica
perfect pitch
U
رجوع شود به pitch absolute
theoretical pitch
U
گام تئوریک
base pitch
U
فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده
winding pitch
U
گام سیم پیچی
to pitch on one's head
U
از سر پرت شدن
character pitch
U
تعداد کاراکترها در واحد اینچ در یک خط متن
standard pitch
U
گام استاندارد
track pitch
U
گام شیار درجه شیار
grid pitch
U
گام شبکه
mineral pitch
U
اسفالت
mineral pitch
U
قیر معدنی
nominal pitch
U
گام اسمی
cyclic pitch
U
گام دورانی
pitch a yarn
U
قصه گفتن
pitch altitude
U
زاویه بین محور طولی رسانگر و صفحه مرجع
pitch and toss
U
نوعی بازی شیر یاخط
pitch and toss
U
بازی بیخ دیواری
pitch cap
U
کلاه زفت
pitch circle
U
دایره گام
geometric pitch
U
گام هندسی
full pitch
U
پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
pitch-and-toss
U
شیر یا خط
diameter pitch
U
قطر گام
diametral pitch
U
گام قطری
dot pitch
U
فاصله میلیمتری میان نقاط منفرد روی یک صفحه نمایش
dot pitch
U
درجه نقطه
effective pitch
U
گام موثر
feed pitch
U
گام پیش بری
feathering pitch
U
گام فدر
pitch a tent
<idiom>
U
چادرزدن
fractional pitch
U
گام کسری
To pitch a tent.
U
چادر زدن
full pitch
U
گام پر
pitch coal
U
ذغال سنگ قیری
pitch curves
U
تلاقی سطوح طرفین دندانه
pitch dark
U
تاریک
pitch of spiral
U
پای پیچ
pitch pine
U
کاج قیری
pitch pine
U
شجرالقطران
pitch resin
U
لبان شامی
pitch black
U
قیرگون
pitch black
U
خیلی سیاه
pitch-black
U
قیرگون
pitch-black
U
خیلی سیاه
absolute pitch
U
زیر و بمی مطلق
pitch setting
U
تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
pitch speed
U
حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
pole pitch
U
گام قطب
reverse pitch
U
گام معکوس
pitch of arch
U
خیز طاق
pitch of poles
U
گام قطبها
fever pitch
U
فوقالعادههیجانانگیز
pitch diameter
U
قطر پهلو
pitch diameter
U
قطر جناح
pitch diameter
U
قطر گام
pitch macadam
U
سنگریزه قیر
pitch of arch
U
خیز قوس
pitch dark
U
سیاه
pitch dark
U
قیرگون
pitch line
U
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
controllable pitch propeller
U
ملخ با گام قابل کنترل
straight run pitch
U
تفاله اولین تقطیر
fixed pitch propeller
U
ملخ با گام ثابت
adjustable pitch propeller
U
ملخ با گام قابل کنترل
coal tar pitch
U
قیر ذغال سنگ
coal tar pitch
U
قیر قطران ذغال سنگ
tough pitch copper
U
مس چقرمه
pitch of armature winding
U
گام پیچک
self control
U
مسک نفس
self control
U
کف نفس
self control
U
قوه خودداری
self control
U
خودداری
control
U
نظارت کردن تنظیم کردن
control
U
اختیار
control
U
بازرسی نظارت جلوگیری
control
U
بازدید
control
U
واپاد
control
U
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
to keep under control
U
تحت نظارت نگه داشتن
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
I cant help it. It is beyond my control.
U
دست خودم نیست
control
U
کاربری
control
U
کنترل کردن
self-control
U
خودداری
self-control
U
خویشتنداری
self-control
U
خودگردانی
control
U
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
control
U
کنترل کردن فرمان
control
U
بازرسی کردن
control
U
مهار
control
U
کنترل بازبینی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com