English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cold spot U نقطه سرماگیر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cold spell or cold snap <idiom> U یک جعبه هوای سرد
spot U مسافت یابی کردن
spot U تنظیم تیر کردن
spot U درجا
spot U در محل
spot U پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spot U مشاهده کردن گلوله ها
spot U جا
spot U کشف کردن دیدن
up on the spot U فی المجلس مقدا بی درنگ
spot U کمان
spot U کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot U نقدا"
in a spot <idiom> U درمشکل قرار داشتن
on the spot <idiom> U درشرایط سخت ونا امیدکنندهای
on-the-spot U فی المجلس
on-the-spot U نقدا"
on the spot U فی المجلس
on the spot U نقدا"
spot U لکه موضع
spot U به طور نقد
spot U بجااوردن
spot U فوری
spot-on U دقیقا صحیح
spot U محل
spot U [لکه دار شدن فرش در اثر مواد رنگی و شمیایی]
spot U تشخیص دادن
spot U نقطه
spot U خال
spot U مکان
spot U کشف کردن اماده پرداخت
spot U باخال تزئین کردن درنظرگرفتن
spot U لکه دارشدن
spot U لکه دارکردن
spot U زمان مختصر لحظه
spot U موضع
spot U لکه لک
trouble spot U کشوریکهدائمادرحالدرگیریونزاعباشد
spot shot U ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
He was kI'lled on the spot. U جابجا کشته شد
spot test U ازمایش فوری
spot transaction U معامله نقدی
spot weld U خال جوش
spot weld U نقطه جوش دادن
spot price U بهای جنس در معامله نقدی
spot sale U فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
spot sale U فروش نقد
spot report U گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
spot repair U تعمیر در محل
spot repair U تعمیر در جا
spot rate U نرخ فروش نقدی
spot price U قیمت تمام شده
spot weld U اتصال نقطه جوش
spot welding U نقطه جوش
spot welding U جوشکاری نقطهای
warm spot U اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
warm spot U نقطه گرماگیر
water spot U گردباد دریایی
yellow spot U نقطه زرد
centre spot U خالوسط
handicap spot U مهرهتعادلی
black spot U جادهباآمارتصادفبالا
high spot U جذابترین لذتبخشترین
unpainted spot U تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
touch spot U ناحیه بساوشی
spot cash U پرداخت نقدی
sweet spot U قسمت مرکزی راکت یا چوب
succeeding spot U نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
spot welding U جوش نقطهای
water spot U واتراسپات
spot price U قیمت برای فروش فوری
spot price U قیمت نقدی
soft spot U شولات
pyramid spot U نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
previous spot U نقطهای که توپ در اخرین باروارد بازی شده
dead spot U منطقه ساکت
dead spot U نقطه خنثی
spot of enforcement U نقطه پنالتی
penalty spot U نقطه پنالتی
face off spot U هرکدام از 9 نقطه مخصوص رویارویی
face off spot U نقطه رویارویی
flying spot U لکه نورتند رو
focal spot U کانون
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
pain spot U نقطه درد
long spot U موضع گیری توپگیری مستقیما" پشت سر محافظ میله ها
light spot U نقطه منور
light spot U نقطه نور
landing spot U نقطه فرود
soft spot U ناحیه نشست
spot ball U گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
spot pass U پاس غیرمستقیم
spot net U شبکه مخابراتی دیدبان یادیدبانی
spot market U بازار معاملات نقدی
spot market U بازار نقدی
spot map U کروکی تصادف یا کروکی مشاهدات بازرس
spot lamp U لامپ با نورمتمرکز
spot lamp U لامپ موضعی
spot kick U ضربه کاشته
spot grading U صافسازی
spot goods U کالاهای اماده تحویل
spot goods U کالاهای موجود
spot footing U پی مجزا
spot elevation U نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
spot elevation U ارتفاع تعیین شده
spot distortion U اغتشاش نقطه
spot cash U پول نقد
head spot U نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
spot check U مقابله موضعی
blind spot U نقطه ضعف
hit the spot <idiom> U نیروی تازه وارد کردن
blind spot U نقطه کور
spot check U سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks U بطور چند در میان ازمودن
billiard spot U نقطه مخصوص گوی قرمزروی میز بیلیارد انگلیسی
hot spot U نقطه داغ
hot spot U نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
spot check U بطور چند در میان ازمودن
air spot U تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
tight spot <idiom> U شرایط سخت
soft spot for someone/something <idiom> U احساسات تندوتیز داشتن
spot check U بررسی موضعی
Johnny-on-the-spot <idiom> U
beauty spot U خال
beauty spot U خال کوچک
beauty spot U خال زیبایی
advertising spot U فیلم تبلیغاتی
air spot U تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
cathode spot U لکه کاتدی
cash spot U نقد فوری
spot check U بازدید در محل
spot checks U بررسی موضعی
center spot U نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
spot checks U بازدید در محل
balkline spot U نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
spot checks U مقابله موضعی
spot checks U سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot welding machine U دستگاه جوش نقطهای
baulk line spot U نقطهخطمرز
center ice spot U نقطه شروع در مرکز دایره میانی
white spot ball U مکانتوپسفید
center face off spot U نقطه شروع در مرکز دایره میانی
kicks from the penalty spot U شوت از نقطه پنالتی
great white spot U لکه سفید بزرگ
flying spot scanner U پوینده لکهای تند رو
spot pattern test U ازمون طرح نقطه ها
spot welding electrode U الکترود جوشکاری نقطهای
This is an ideal spot for picnics . U اینجا برای پیک نیک ماه است
bridge spot weld U جوشکاری نقطهای
great red spot U لکه سرخ بزرگ
single row spot welding U جوشکاری نقطهای سری
double row spot welding U جوشکاری نقطهای زنجیرهای جوشکاری نقطهای دوردیفه
It's too cold. آن خیلی سرد است.
cold U نه گرم
cold U بدون آماده بودن
cold U خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold U زکام سردشدن یا کردن
I have a cold. U من سرما خورده ام. [پزشکی]
cold U اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold U سرماخوردگی
cold U سرما
cold U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
keep cold U دست پاچه نشدن
i f. cold U سردم است
keep cold U خونسردی خود را حفظ کردن
it is cold U سرد است
to keep cold U دست پاچه نشدن
cold U روشن کردن یک کامپیوتر
out cold <idiom> U به کما رفتن
out in the cold <idiom> U تنها
slight cold U سرما خوردگی کم یا جزئی
to go cold turkey U یکدفعه اعتیادی را ترک کردن [روانشناسی] [پزشکی]
to go through cold turkey <idiom> U رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد [به ویژه هروئین]
nurse a cold U سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
to feel cold U احساس سردی کردن
to get cold feet U نامطمئن شدن
paradoxical cold U سرمای تناقضی
cold turkey U ترک اعتیاد بلامقدمه
cold turkey U بوقلمون سرد [آشپزی]
cold heartedness U بیرحمی
cold frame U سرما دورکن
cold frames U سرما دورکن
cold storage U سردخانه
cold sweat U عرق سرد
cold sweat U سردخو
cold turkey U ترک اعتیاد
cold turkey U محروم
cold turkey U خمار
cold turkey U بدون تهیه وتدارک
cold turkey U بدون آمادگی
cold turkey U به طور صریح و بیپرده
cold turkey U بیرو دربایستی
cold air U هوایخنک
cold coolant U مخزنخنککننده
cold fish U غیر احساساتی
I was shivering all over with cold . U از سرما مثل بید می لرزیدم
stone-cold U بسیارسرد
we were perished with cold U از سرما مردیم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com