English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
close interval U فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interval U فاصله
interval U فاصله [ریاضی]
interval U توقف کوتاه بین دو عمل
interval U وقفه
interval U دوهای تمرینی ارام
interval U فاصله اختلاف فاصله مدت زمان
interval U فاصله تاکتیکی
interval U مدت
interval U فرجه
interval U بازه [ریاضی]
interval U ایست وقفه
interval U فاصله زمانی
interval U فترت
interval U خلال
normal interval U فرمان از جلو نظام
return interval U دوره بازگشت
retrace interval U دوره بازگشت
reorder interval U زمان بین دو سفارش
relief interval U استراحت متناوب
recurrence interval U دوره تناوب
preparatory interval U دوره امادگی
predicting interval U فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
recurrence interval U زمان برگشت
surface interval U فاصله بین غواصهای متوالی از سطح اب
confidence interval U فاصله اطمینان
work interval U کار فاصلهای تمرین فاصلهای
work interval U کار متناوب
vertical interval U فاصله عمودی
vertical interval U اختلاف ارتفاع
interval confidence U دامنه اطمینان
time interval U زمان طی شده
time interval U فاصله زمانی
normal interval U از جلونظام
normal interval U فاصله معمولی صف
mode interval U فاصله نما
interval timer U شیوهای که بوسیله ان زمان سپری شده میتواند توسط یک سیستم کامپیوتری بررسی شود
interval schedule U برنامه فاصلهای
interval scale U مقیاس فاصلهای
fiducial interval U فاصله اطمینان
grid interval U فاصله خطوط شبکه
grid interval U فواصل شبکه بندی نقشهای
interval reinforcement U تقویت فاصلهای
interval exercises U تمرینهای متناوب
interval confidence U فاصله اطمینان
contour interval U فاصله خطوط واصل
contour interval U فاصله میزان منحنی
lunitidal interval U فاصله زمانی بین عبور ماه از نقطهای وایجادمد در ان نقطه
lucid interval U دوران افاقه
lucid interval U حالت افاقه
keying interval U فاصله زمانی بین دو انعکاس موج رادار
interval trailing U تمرین استقامت و اماده سازی
interval timer U زمان سنج فاصله
confidence interval U فاصله اعتماد
interval estimate U براورد فاصلهای
class interval U حدود طبقه
burst interval U فاصله ترکش گلوله ها در یک رگبار
class interval U دامنه طبقه
class interval U فاصله طبقه
open interval U فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
closed interval U فاصله محدود [کراندار] [ریاضی]
ideal irrigation interval U فاصله مطلوب ابیاری
variable interval schedule U برنامه فاصلهای متغیر
fixed interval schedule U برنامه فاصلهای ثابت
close U نزدیک
close up U از نزدیک
close U بن بست
close U تنگ
close U : بستن
close U منعقدکردن
close U مسدود کردن
close U محصورکردن
close U نزدیک به ناو
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U بستن
close U پرچم افراشته
close U نزدیک بهم
close U ایست توقف
close U پایان
close U انتها
close up U از جلو
close up U کاملا افراشته
close up U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up U از نزدیک
close-up U از جلو
close-up U کاملا افراشته
close-up U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close U جای محصور
close U چهاردیواری محوطه
close with U نزدیک شدن به دشمن
close with U اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close up! U پشت توپ رو !
close U نزدیک شدن به فورواردها
close U تغییر وضع درایستادن
close U در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close U حیاط
close U چهار گوشه
to keep close U نزدیک ماندن
to close down U تعطیل کردن
to close down U بستن
close by U دم دست
close in U نزدیک شدن
close in U نزدیک شدن به دشمن
to be quite close U نزدیک به هم بودن
close by U نزدیک
close in U نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
to close up the rear U اخر از همه امدن
close season U فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
to close airspace U مسدود کردن فضای هوایی
close-set U چشمهاینزدکبهم
run close U سخت دنبال کردن
I had a close shave . U خطر ؟ زبغل گوشم پرید
close ranks <idiom> U برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
close to home <idiom> U به احساسات شخصی نزدیک شدن
to have someone [something] under [close] scrutiny U کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
close-up lens U لنزکلوزآپ
close reach U نزدیکبهنقطهپایان
close-knit U صمیمی و متحد
to draw to a close U به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
to lie or keep close U پنهان بردن یاماندن
close-cropped U مویکوتاهشده
of a close texture U سفت باف
To close the ranks . U صفوف خود را فشردن
close-knit U ریز بافت
close-knit U همبسته
close-fisted <adj.> U دست بسته
to close airspace U محصورکردن فضای هوایی
close fitting U چسباندن
close column U ستون بسته
close combat U رزم نزدیک
close combat U جنگ تن به تن
close confinement U حبس انفرادی
close confinement U زندان انفرادی
close control U کنترل نزدیک
close control U رهگیری به روش کنترل نزدیک
close controlled U همکاری نزدیک
close controlled U رهگیری بروش کنترل نزدیک
close coordination U همکاری نزدیک
close coordination U هماهنگی نزدیک
close corporation U شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
close corporation U شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close coupling U جفتگری قوی
close column U ستون جمع
close attack U سه مهاجم
close aneal U گداختن مسدود
close fitting U قالب تن
close-fitting U چسباندن
close-fitting U قالب تن
close-ups U از نزدیک
close-ups U از جلو
close-ups U کاملا افراشته
close-ups U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
breach of a close U تجاوز به ملک دیگری
breach of close U تجاوز به ملک دیگری
close aboard U نزدیک
close aboard U چسبیده به
close aboard U پوشش هوایی نزدیک
close aboard U نزدیک به قایق دیگر
close aneal U باز پختن مسدود
close defence U سه مدافع
close fisted U خسیس
close grain U دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close price U قیمت نزدیک
close the door please U خواهش دارم
close range U مسافت نزدیک
close supervision U نظارت نزدیک
close the door please U بیزحمت در را ببندید
danger close U خطر نزدیک
close range U فاصله نزدیک
close ranks U فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close support U پشتیبانی نزدیک
close supervision U نظارت مستقیم
close station U خدمه بدو مرخص
close the door please U اگرزحمت نیست
close up view U نمای کلوزاپ
close up view U نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
close price U دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close fistedness U خشک دستی
he had a close shave of it U مفت جست
close fistedness U خست
close fit U مناسب
disorderly close down U آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
close grained U دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close in security U برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close march U راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
danger close U خطرنزدیک است
close station U افراد بدو مرخص
close air support U پشتیبانی هوایی نزدیک
To clinch (close)the deal. U معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
close support mission U ماموریت پشتیبانی نزدیک
Do you mind if I close the window? U اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
close call/shave <idiom> U خطراز بیخ گوشش گذشت
close defensive fires U اتشهای پدافندی نزدیک
close covering group U ناو گروه پشتیبانی نزدیک
to cut grass close U علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
close order drill U مشق صف جمع
close packed cubic U مکعبی تنگچین
blade close stop U محلبرخورددولپهقیچی
close packed hexagonal شش گوشه ای تنگچین
close packed structure U ساختار تنگچین
close covering group U ناو گروه مامور پوشش نزدیک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com