English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 112 (7147 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
clean-shaven U ریش تراشیده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
shaven U تراشیده
shaven chin U چانه تراشیده
clean U بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
clean U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean U مایع یا پارچهای که کثیفی را از صفحه VDU پاک کند
clean U فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
clean U دیسک مخصوصی که کثیفی را ازنوک خوندن / نوشتن پاک میکند
clean U پاک کردن خطا از داده
clean U که از زمان خواندن تغییری نکرده است
clean U صفحهای
clean U کپی که آماده تایپ است و تغییرات زیادی روی آن اعمال نشده است
clean U تمیز کردن چیزی
clean U پاک کردن
to clean down U پاک کردن
to clean down U گردگرفتن از
To clean someone out. U جیب کسی ؟ ؟ خالی کردن
clean U زدودن
come clean <idiom> U راست گفتن
Please get it off ! [Please clean it up !] U لطفا این را پاک کنید !
clean U بی قید و شرط
clean-up U عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean up U عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean U ساده
clean U بی نقض
clean U درست کردن
clean U پاک کردن
clean U تمیزکردن
clean U عفیف
clean U نظیف طاهر
clean U تمیز
clean U پاکیزه
clean U پاک
clean U پاکیزه کردن
clean U تمیز کردن
clean U زدودن
clean U خالص
clean U تمیز کردن
clean U مرتب کردن
clean U شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
clean U حرکت بدون نقص
clean U هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean U بی نقص
clean U بدون قید و شرط
squeaky clean U مثل دستهی گل
squeaky clean U بسیار تمیز
clean house U زدودن
Clean and tidy. U پاک وپاکیزه
clean weapon U جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
to clean arives U رودخانه ایی را لاروبی کردن
dry clean U لباس را بابخار تمیز کردن
dry clean U خشک شویی کردن
squeaky clean U بیکاستی
squeaky clean U بی عیب
clean sweep U بردنهمهجوایزدریکمسابقه
clean house U پاک کردن
as clean as a new pin <idiom> U مثل دسته گل
This isn't clean. این تمیز نیست.
keep one's nose clean <idiom> U
clean slate <idiom> U بدون هیچ اشتباهی
He has a clean character. U اخلاقا" آدم سالمی است
clean house U پاکیزه کردن
clean house U تمیز کردن
spring-clean U تمام وکمالتمیزکردن
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
clean the bases U ضربه زدنی که بازیگران درپایگاهها را به پایگاه اصلی می رساند
clean cut U صریح
clean collection U وصولی ساده
clean cut U روشن
clean bill U برات ساده
clean animal U جانورپاک یاحلال
clean and press U حرکت پرس وزنه برداری
clean and jerk U حرکت دوضرب وزنه برداری
clean aircraft U هواپیمای اماده بلند شدن هواپیمای بدون مخازن خارجی
dry-clean U لکه گیری کردن
dry-clean U بابنزین پاک کردن
clean-cut U مشخص واضح
clean-cut U صریح
clean-cut U روشن
clean cut U مشخص واضح
clean fingered U رشوه نگرفته
clean record U عدم سوسابقه حسن پیشینه
clean handedness U پاکی
clean handedness U برائت
clean hands U پاکی
clean hands U بی الایشی
clean limbed U اراسته
clean handed U مبرا
clean limbed U پاکیزه
clean payment U پرداخت بی قید و شرط
clean receipt U رسید بی قید و شرط
clean record U نداشتن پیشینه بد
clean handed U پاک
clean handed U بیگناه
clean bill of health U گواهی نامه بهداشت کشتی
fair or clean copy U پاکنویس
to wipe the slate clean <idiom> U شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
clean bill of exchange U بارنامه بی نقص
two-hand clean and jerk U وزنهبرداریدوضرب
clean bill of lading U بارنامه بی نقض
Erase ( clean ) the blackboard. U تخته سیاه راپاک کنید
clean bill of lading U بارنامه ساده
clean bill of lading U بارنامه تمیز
The surely clean you out in this nightclub . U دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
clean bill of health <idiom> U گواهی سلامتی
clean bill of lading U بارنامه بدون قیدوشرط
clean bill of lading U بارنامه بی نقص
new broom sweeps clean <idiom> U شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
Give the room a good clean. U اتاق را حسابی جمع وجور کردن
To pour clean water over some ones hand . <proverb> U آب پاکى روى دست کسى ریختن .
A healthy recreation . Good clean fun. U تفریحات سالم
To turn tail . To show a clean pair of heels . U فرار را بر قرار ترجیح دادن
Recent search history Forum search
1آشپز خانه كثيف است و نامرتب
1i wish to wish the wish the wish you wish to wish the wish
2سركيسه كردن
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com