Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 187 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cascade carry
U
وام ایجاد شده در یک جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی, رقم نقلی ابشاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To carry out . To implement . To carry into action .
U
عمل کردن
cascade
U
بشکل ابشار ریختن
cascade
U
ابشیب
cascade
U
ابشار
cascade
U
ابشاری
cascade
U
ابشارکوچک
cascade
U
ابشار کوچک
cascade
U
شرشره
cascade
U
کاسکاد
cascade
U
اتصال سری ابشاری
cascade
U
پی شار
cascade connection
U
اتصال کاسکاد اتصال پلهای
cascade control
U
چندین واحد کنترل که هر یک دیگری را کنترل میکند, کنترل ابشاری
cascade connection
U
اتصال ابشاری
electron cascade
U
ابشار الکترونی
cascade connection
U
تعداد وسیله یامدار که به صورت سری مرتب شده اند
cascade impactor
U
دستگاه جداسازی پی در پی ذرات
cascade decay
U
واپاشی پی در پی
cascade converter
U
تبدیلگر زنجیری
cascade control
U
کنترل زنجیرهای
cascade connection
U
خروجی یکی ورودی برای دیگری است
cascade control
U
تنظیم زنجیری
cascade connection
U
دو یا چندین دستگاه مشابه که پشت سر هم مرتب شده اند وخروجی یکی به ورودی دیگری وصل میشود
impluse voltage cascade
U
ابشار فشار ضربهای
cascade image intensifier
U
تقویت کننده روشنی عکس یاشفافیت ان
carry out
U
جامه عمل پوشاندن
carry out
U
اجرا کردن
carry one
U
ده بر یک
carry out
U
تحقق بخشیدن
carry out
U
انجام دادن
to carry away
U
ربودن
carry over
U
انتقال به صفحه بعد دادن
carry over
U
انتقال دادن
carry too far
U
بدرجه جدی رساندن
carry out
U
صورت دادن
carry it all
U
همه رامیدید
carry out
U
تکمیل کردن
carry out
U
اجرا کردن
to carry on
U
ادامه دادن
to carry on
U
پیش بردن
to carry out
U
اجراکردن
to carry out
U
کاربستن
to carry over
U
انتقال دادن
carry through
<idiom>
U
برای کاری نقشهای کشیدن
to carry through
U
انجام دادن
to carry through
U
بپایان رساندن
to carry to a
U
بحساب بردن
carry over
<idiom>
U
برای بعد نگهداری کردن
to carry off
U
کشتن
to carry off
U
ربودن
to carry over
U
منقول ساختن
Carry the one
[two]
.
U
یک
[دو]
در ذهن داریم.
[ریاضی]
[در جمع یا ضرب دوعدد که حاصلشان دو رقمی باشد]
carry out
U
واقعی کردن
to carry away
U
ازجادربردن
carry out
U
عملی کردن
carry out
U
واقعیت دادن
carry out
U
صورت گرفتن
carry out
U
به انجام رساندن
carry out
U
انجام دادن
carry (something) out
<idiom>
U
گماردن ،قراردادن
carry out
U
به اجرا در آوردن
carry
U
وام ایجاد شده در وام توسط جمع کننده
carry
U
حمل غیرمجاز توپ
carry
U
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carry
U
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carry
U
عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
carry
U
رانینگ
carry
U
جبران ضعف یار
carry
U
انتقال دادن
carry
U
انداختن یک یا دو میله بولینگ
carry
U
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry
U
نشانه وقوع وام
carry
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry
U
وام ایجاد شده در جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی
carry
U
محل ذخیره سازی وام های ایجاد شده در جمعهای موازی به جای ارسال مستقیم
carry
U
خیر ناشی از جمع کننده در وام ایجاد شده
carry
U
رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
carry
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry away
U
ربودن
Carry the one
[two]
.
U
یک
[دو]
بر دست.
[ریاضی]
[در جمع یا ضرب دوعدد که حاصلشان دو رقمی باشد]
carry
U
رقم نقلی
carry
U
تیر رسی داشتن
carry away
U
از جا در بردن
carry all
U
درشکه یک اسبه وچهارچرخه چنته یا خورجین
carry
U
حمل ونقل کردن
carry
U
حمل کردن
carry
U
بدوش گرفتن
carry
U
روپوش پرچم
carry
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry
U
تیررسی حالت دوش فنگ
carry
U
بردن
carry-on
U
ادامه دادن
carry on
U
ادامه دادن
To carry ones point. To have ones way.
U
حرف خود را به کرسی نشاندن ( پیش بردن )
to carry a motion
U
پیشنهادی را اجرا کردن
carry the day
<idiom>
U
برنده یا موفق شدن
carry the torch
<idiom>
U
نشان دادن وفاداری به کسی
carry the ball
<idiom>
U
قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
carry ineffect
U
انجام دادن
to carry out a transaction
U
معامله ای انجام دادن
carry ineffect
U
به اجرا در آوردن
Could you help me carry my luggage?
U
ممکن است در حمل اسباب و اثاثیه ام به من کمک کنید؟
carry ineffect
U
واقعی کردن
carry ineffect
U
تکمیل کردن
carry into effect
U
تکمیل کردن
carry ineffect
U
صورت دادن
carry into effect
U
صورت دادن
carry ineffect
U
جامه عمل پوشاندن
to carry a weapon
U
مسلح بودن
carry into effect
U
جامه عمل پوشاندن
carry ineffect
U
تحقق بخشیدن
to carry a weapon
U
اسلحه ای با خود حمل کردن
carry into effect
U
تحقق بخشیدن
carry into effect
U
به انجام رساندن
carry ineffect
U
به انجام رساندن
carry into effect
U
انجام دادن
carry ineffect
U
اجرا کردن
carry into effect
U
اجرا کردن
carry ineffect
U
واقعیت دادن
carry into effect
U
واقعیت دادن
carry into effect
U
واقعی کردن
carry ineffect
U
عملی کردن
carry into effect
U
عملی کردن
carry into effect
U
به اجرا در آوردن
cash and carry
U
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
fireman's carry
U
یک دست و یک پا
end around carry
U
رقم نقلی دورگشتی
end around carry
U
رقم نقلی دور گشتی
it does not carry the point
U
مقصودرا نمیرساند
partial carry
U
رقم تقلی جزئی
partial carry
U
فضای ذخیره سازی موقت تمام ارقام نقلی جمع کننده موازی بجای ارسال مستقیم
propagated carry
U
رقم نقلی پخش شده
ripple through carry
U
عملیاتی که رقم نقلی خروجی از جمع و رقم نقلی ورودی ایجاد کند
to carry a cane
U
عصادست گرفتن
to carry a watch
U
ساعت همراه داشتن
to carry a watch
U
ساعت دربغل گذاشتن
to carry arms
U
سربازشدن
crawl carry
U
انتقال خزشی
carry ship
U
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
carry propagation
U
پخش رقم نقلی
cash-and-carry
U
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
cascaded carry
U
رقم نقلی ابشاری
carry arms
U
دوش فنگ
carry forward
U
منقول ساختن
carry forward
U
مبلغ منقول
carry into effect
U
اجرا کردن
carry light
U
نورافکن روشن نگهداشتن هدف برای تعقیب
carry lookahead
U
با پیش بینی رقم نقلی
carry on business
U
داد و ستد کردن
carry one's bat
U
تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
carry out the obligations
U
اجرای تعهدات
to carry arms
U
سلاح برداشتن
to carry authority
U
نفوذیاقدرت داشتن
to carry oneself
U
سلوک کردن
to carry the day
U
فیروزشدن
to carry oneself
U
خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to carry out a proposal
U
پیشنهادی را اجرا کردن پیشنهادی را بموقع اجراگذاشتن
to carry sword
U
شمشیر جستن
carry into execution
U
اجرا کردن
to carry the day
U
فتح کردن
to carry to excess
U
افراط کردن در
to carry to excess
U
بحدافراط رساندن
to carry weight
U
نفوذ یا اهمیت داشتن
to carry one off his feet
U
کسیراسرغیرت اوردن یاتحریک کردن
to carry into effect
U
بموقع اجراگذاشتن
to carry into execution
U
اجراکردن
to carry into execution
U
انجام دادن
to carry off to prison
U
بزندان کشیدن
to carry into effect
U
اجراکردن
to carry forward
U
منقول ساختن
to carry costs
U
هزینه مرافعه دادن
to carry water in a sieve
U
اب درهاون کوبیدن
to carry a piece at safety
U
تفنگی رادرحالی که ضامن ان انداخته است باخود بردن
to carry water in a sieve
U
ساییدن مگس درهوارگ زدن
To carry out to the letter . To do something very meticulously .
U
موبه مو انجام دادن
Did you carry (deliver) the letter ?
U
نامه را بردی یا نه ؟
fireman's carry from outside & semisoupl
U
پیچ یک دست و یک پای مخالف
cross to bear/carry
<idiom>
U
رنج دادن کاری بصورت دائمی انجام میگیرد
To carry iron to india .
<proverb>
U
آهن به هند بردن .
fireman's carry from outside and reverse
U
پیچ یک دست و یک پا از پشت دست
to carry something to a successful issue
U
چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
to carry a motion by acclamation
U
درخواستی
[رأیی]
را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
fireman's carry and barrel roll
U
یک دست از کمر
fireman's carry and leg block
U
نوعی فن کشتی یک دست و یک پا
fireman's carry from kneeling position
U
نوعی یک دست و یک پا
When told to carry a load , the ostrich was a bird.
<proverb>
U
به شتر مرغ گفتند بار ببر گفت مرغم گفتند پرواز کن گفت شترم.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com