Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
carrier sense
U
detect collision accesswith multiple دستیابی چندتایی با کشف تلاقی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j.
U
موقع شناس بودن
carrier
U
سیگنال RSC از مودم به کامپیوتر برای بیان دریافت یک موج داده ارسالی
carrier
U
مکاری
carrier
U
وسیله حمل و نقل
carrier
U
فرستنده بار شرکت حمل و نقل
carrier
U
حمل کننده
carrier
U
carrier aircraft
carrier
U
حامل غلطک حمال
carrier
U
نامه بر
T carrier
U
استاندارد آمریکا برای خط وط ارسال داده دیجیتال مثل T, TC و استانداردهای سیگنال مربوط DS, DSC
carrier
U
ناو هواپیمابر
carrier
U
دستگاه کاریر
carrier
U
ترک بند
carrier
U
وسیلهای که بخشی از میکروفیلم را نگه می دارد
carrier
U
سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
carrier
U
فرکانس سیگنال پیش از تقسیم شدن
carrier
U
پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت
carrier
U
مشابه 1595
carrier
U
ارسال داده ساده
carrier
U
داده ارسالی موج مانند
carrier
U
1-هر رسانه یا وسیلهای که قادربه ذخیره سازی داده است . 2-سیگنالهای دادهارسالی موج مانند
carrier
U
روش ارسال سیگنالهای متفاوت روی یک کانال با داده ارسالی با فرکانسهای مختلف
carrier
U
موسسه حمل و نقل
carrier
U
برنامه حامل میکرب
carrier
U
موج حام-ل
carrier
U
حالت موج پیاپی و با فرکانس بالا که توسط یک سیگنال قابل تقسیم است
carrier
U
باربر
carrier
U
متصدی حمل و نقل
carrier
U
حامل
to take the sense of
U
مزه دهن
in a sense
U
از یک جهت
in a sense
U
تاحدی
in a sense
U
تا اندازهای
sense
U
حواس پنجگانه
in this sense
<adv.>
U
بنابراین
in this sense
<adv.>
U
متعاقبا
in this sense
<adv.>
U
از آن بابت
in this sense
<adv.>
U
درنتیجه
in this sense
<adv.>
U
از اینرو
to take the sense of
U
چشیدن
in this sense
<adv.>
U
از این جهت
in this sense
<adv.>
U
از انرو
in this sense
<adv.>
U
بدلیل آن
in this sense
<adv.>
U
به این دلیل
in this sense
<adv.>
U
بخاطر همین
to take the sense of
U
استمزاج کردن
sense
U
هوش
sense
U
مصداق
sense
U
هوش شعور
sense
U
حس مشترک
sense
U
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
sense
U
زمانی که RAM از حالت خواندن به نوشتن می رود
sense
U
حس احساس
sense
U
دریافتن
sense
U
آزمایش وضعیت یک وسیاه یا قطعه الکترونیکی
sense
U
معنی مفاد مدلول
sense
U
ادراک
sense
U
شعور هوش
sense
U
شعور معنی
sense
U
مفاد
sense
U
حس تشخیص مفهوم
sense
U
احساس کردن
sense
U
پی بردن
sense
U
حس کردن
sense
U
دریافتن جهت
sense
U
احساس
sense
U
حس
fuse carrier
U
فیوزگیر
helicopter carrier
U
ناو هلیکوپتر بر
hod carrier
U
ناوه کش
image carrier
U
حامل تصویر
carrier pigeon
U
کبوتر قاصد
carrier pigeon
U
کبوتر نامه بر
bulk carrier
U
وسیله حملی که کالای فله حمل میکند
letter carrier
U
چاپار
letter carrier
U
نامه رسان پستچی
fuse carrier
U
نگهدارنده فیوز
contracting carrier
U
موسسه حمل و نقل موردقرارداد
data carrier
U
داده بر
data carrier
U
حامل داده ها
data carrier
U
حامل داده
destination carrier
U
کشتی حامل ناو تعمیراتی بمقصد یاتعمیرگاه
free carrier
U
تحویل به حمل کننده کالا
free carrier
U
یکی از قرارداد-های اینکوترمزکه در ان فروشنده کالا را به اولین حمل کننده تحویل می نماید
common carrier
U
موسسه حمل و نقل عمومی
luggage carrier
U
ترک بند موتورسیکلت
suit carrier
U
پوششکتوشلوار
piton-carrier
U
میخحامل
negative carrier
U
محلقرارگیرینگاتیو
log carrier
U
حاملچوبگرد
weapon carrier
U
کامیون حامل جنگ افزار کامیون حامل توپ
weapon carrier
U
حامل جنگ افزار
water carrier
U
دلو
video carrier
U
حامل ویدئو
troop carrier
U
نیرو بر
bulk carrier
U
کشتی که کالای فله حمل مینماید
sound carrier
U
حامل صوت
puck carrier
U
گوی دار
personnel carrier
U
خودرو نفربر
personnel carrier
U
نفربر
oxygen carrier
U
اکسیژن بر
lumber carrier
U
کشتی تیر بر
charge carrier
U
حامل بار
[فیزیک]
[شیمی]
[مهندسی]
carrier company
U
تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
carrier gas
U
گاز حامل
carrier frequency
U
فرکانس حامل
air carrier
U
شرکت ترابری هوایی
carrier handle
U
دستگیره حمل
carrier handle
U
دسته حمل
carrier pigeons
U
کبوتر نامه بر
aircraft carrier
U
carrier : syn
ammunition carrier
U
مهمات بیار
ammunition carrier
U
خودرو مهمات کش
carrier frequency
U
فرکانس موج حامل
carrier detect
U
تشخیص حامل
common carrier
U
شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
battery carrier
U
شاسی باتری
carrier system
U
سیستم حامل
carrier detect
U
کشف حامل
actual carrier
U
موسسه حمل و نقل واقعی
carrier frequency
U
بسامد حامل
carrier frequency
U
فرکانس حامل امواج بی سیم یا رادار
attack carrier
U
ناو هواپیمابر افندی
aircraft carrier
U
ناو هواپیمابر
common carrier
U
موسسه حمل و نقل عمومی شرکت حمل و نقل عمومی متصدی حمل و نقل
carrier pigeons
U
کبوتر قاصد
carrier's risk
U
خطرات به عهده حمل کننده
carrier's risk
U
ریسک به عهده شرکت حمل ونقل
ball carrier
U
بازیگری که با توپ میدود
common carrier
U
متصدی حمل ونقل
common carrier
U
مکاری
combination carrier
U
کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
carrier's lien
U
در گرو شرکت حمل
common carrier
U
گاراژ دار
common carrier
U
متصدی حمل ونقل حامل مشترک
carrier wave
U
موج حامل امواج رادار یا بی سیم
carrier wave
U
موج حامل
color carrier
U
حامل رنگ
sense of humour
U
شوخطبع
This is more like it. Now this makes sense.
U
حالااین شد یک چیزی
You wouldnt be here if you had any sense
U
اگر عقل حسابی داشتی اینجانبودی
road sense
U
جنسی
road sense
U
کلمه
sixth sense
U
حس ششم
temperature sense
U
حس دما
to talk sense
U
حرف حسابی زدن
time sense
U
حس زمانی
the sense of sight
U
حس بینایی یا باصره
In what sense are you using this word ?
U
این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
artistic sense
U
ذوق هنری
What you say is true in a sense .
U
گفته شما به معنایی صحیح است
common sense
U
عرف
horse sense
<idiom>
U
common sense
U
قضاوت صحیح حس عام
common sense
U
عقل سلیم
sense switch
U
گزینهء احساس
sixth sense
U
قوه ادراک
pain sense
U
حس درد
sense of trust
U
حس اعتماد
sense of duty
<adj.>
U
وظیفه شناسی
horse sense
U
شعور حیوانی شعور ذاتی وطبیعی
make sense
<idiom>
U
معقول به نظر رسیدن
moral sense
U
حس تشخیص خوب و بد
common sense
U
حضور ذهن
cutaneous sense
U
حس پوستی
obstacle sense
U
حس مانع یابی
vibration sense
U
حس ارتعاش
pressure sense
U
حس فشار
sense of pressure
U
حس فشار
sense amplifier
U
تقویت کننده حسی
sense datum
U
شیی محسوس
sense datum
U
امر محسوس وقابل تحلیل
sense line
U
خط احساس
sense modality
U
اندام حسی
sense of humor
U
شوخ طبعی
mystic sense
U
معنی پوشیده
mystic sense
U
معنی رمزی
external sense
U
حس برونی
figurative sense
U
معنی مجازی
chemical sense
U
حس شیمیایی
good sense
U
شعور
good sense
U
عقل سلیم
in the p sense of the word
U
بمعنی واقعی کلمه
it does not make sense
U
معنی نمیدهد
literal sense
U
معنی لغوی
mark sense
U
نشان دریاب
mark sense
U
نشان گذار
sense of rotation
U
جهت دوران
sense oriented
U
حس گرا
sense switch
U
سوئیچ حساس کنسول کامپیوتری که ممکن است یک برنامه برای پاسخ گیری به ان سیگنال بفرستد
grammatical sense
U
معنی دستوری
sense wire
U
سیم احساس
systemic sense
U
حس احشایی
sense probe
U
مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند
sense organ
U
اندام حسی
sense organ
U
عامل احساس
sense organ
U
عضو حس
static sense
U
حس تعادل
visceral sense
U
حس احشایی
sense of duty
U
حس وفیفه شناسی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com