English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bank holiday U روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
bank holiday U ایامی که به دستور دولت بانکها بستهاند
bank holiday U هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. U من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
holiday U تعطیلات
I am here on holiday. من برای تعطیلات به اینجا آمدم.
holiday U تولید رخنه در عکاسی هوایی محوطه پوشیده نشده درعکاسی هوایی
holiday U تعطیل مذهبی
holiday U روزتعطیل
holiday U تعطیل
So much for our holiday. U این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
holiday U روزبیکاری
package holiday U مسافرت بسته بندی
holiday routine U برنامه روز تعطیل
That's the end of our holiday. U این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
package holiday U تعطیلیکهتوسطیکشرکتمسافربریکنترلونظارتشود
package holiday U گشت بسته ای
busman's holiday U تعطیلی و مرخصی که طی آن انسان همان کارهایی را میکند که در سر کار میکرده
holiday camp U تفریحگاهتعطیلی
public holiday U تعطیلیعمومیورسمی
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ? U تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
legal holiday U تعطیلات رسمی وقانونی
holiday cottage U ویلای اجاره ای برای تعطیلات
drug holiday U ترک موقت دارو
My holiday did me a world of good. U درتعطیلات یک دنیا به من خوش گذشت
holiday by the seaside [British] U تعطیلات در کنار دریا
holiday at the seaside [British] U تعطیلات در کنار دریا
holiday by the seaside [British] U مسافرت کنار دریا
holiday at the seaside [British] U مسافرت کنار دریا
Can I rent a holiday cottage? U آیا میتوانم یک ویلا اجاره کنم؟
to bank U واریزکردن
near bank U ساحل نزدیک رودخانه
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
bank U ساحل
bank U کپه کردن
bank U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank U قسمت برجسته سر پیچ
bank U در بانک گذاشتن
bank U کرانه دیواری
bank U مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
bank U انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
bank U سکو
bank U بانک ضرابخانه
bank U رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank U کپه کردن بلند شدن
bank U لب
bank U بانکداری کردن
bank U بانک
bank U صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
bank U کنار
bank U کناره توده
bank U مجموعهای از وسایل مشابه
Which bank do you bank with? U در کدام بانک حساب دارید؟
Which bank do you bank with? U با کدام بانک کار می کنید؟
bank U بطورمتراکم
You can bank on it! <idiom> U میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
You can take it to the bank. <idiom> U میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
paying bank U بانک پرداخت کننده
mortgage bank U بانک رهنی
national bank U بانک ملی
negotiating bank U بانکی که اسناد را معامله میکند
remitting bank U بانک واگذارنده
presenting bank U بانک ارائه کننده
piggy bank U قللک
penny bank U دیناری
negotiating bank U بانک معامله کننده
opening bank U بانک باز کننده اعتبار
penny bank U بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
sand bank U تپه زیرابی
monopoly bank U بانک انحصاری
memory bank U بانک حافظه
development bank U بانک توسعه
deposit with the bank U در بانک ودیعه گذاردن
deposit in the bank U در بانک به ودیعه گذاردن
confirming bank U بانک تائید کننده
foot bank U پیاده رو
germplasm bank U بانک گونه ها
guide bank U دیوار هادی سد
issuing bank U بانک صادر کننده
collecting bank U بانک وصول کننده
issuing bank U بانک گشاینده اعتبار
fraudvlent bank U ورشکسته به تقصیر
land bank U بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
loan bank U بانک وامی
loan bank U بانک استقراضی
foot bank زمین یا مسیر بلند در پشت سنگر
sand bank U جزیره نما
sand bank U ریگ پشته
Where is the nearest bank? U نزدیکترین بانک کجاست؟
savings bank U صندوق پس انداز
provident bank U صندوق پس انداز
penny bank U صندوق پس انداز
bank account U حساب بانکی
approved bank U بانک تایید شده
intermediary bank U بانک میانجی
account with [at] a bank U حساب بانکی
piggy bank <idiom> U بانک کوچک
break the bank <idiom> U بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
bottle bank U سطلآشغالمخصوصبطری
sand bank U ریگ تپه
saving bank U بانک پس انداز
savings bank U قللک
savings bank U صندوق پس انداز
spoin bank U انبار مازاد
spoin bank U محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
state bank U بانک استان
state bank U بانک دولتی
world bank U بانک جهانی
world bank U بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
fog bank U تودهی مه
fog bank U مه انباشت
bank of heliostats U کرانهنورگرایی
bank balance U پولموجود در حساببانکیفرد
bank loan U وام بانکی
bank manager U رییسبانک
bank draft U برات بانکی
bank bond U تعهد
bank bill U حواله بانکی
bank bill U اسکناس
bank bill U برات بانک
bank asset U دارائی بانک
bank annuities U هم نامیده شده
bank annuities U سهام قرضه دولت بریتانیا که کنسول
bank angle U سراشیب مسیر هواپیما
bank angle U زاویه سراشیب مسیر
bank angle U زاویه شیب ساحل
bank advance U وام بانکی
bank acceptance U قبولی بانکی
bank bond U ضمانت بانکی
bank charge U هزینههای بانکی
bank charges U هزینههای بانکی
bank discount U سپردههای بانکی
bank discount U تخفیف بانکی
bank discount U تنزیل بانکی
bank development U گسترش شبکه بانکی
bank deposit U سپرده بانکی
bank statement U صورتحساب بانکی
bank credit U اعتبار بانکی
bank contraction U انقباض بانکی
bank commission U کارمزد بانکی
bank check U چک بانکی
bank charges U bank
bank acceptance U دریافتی
authorized bank U بانک مجاز
bank statements U صورتحساب بانکی
bank statements U صورت حساب بانکی
bank statement U صورت حساب بانکی
data bank U بانک اطلاعاتی
data bank U پایگاه داده ها
data bank U پایگاه داده
data bank U base data
data bank U بانک اطلاعات
data bank U بانک داده ها
river bank U ساحل رودخانه
clearing bank U بانک پس انداز
clearing bank U بانکی که چکها را نقد میکند بانکی که چکها را می پردازد
bank accounts U حساب بانکی
bank rate U مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
advising bank U اعلام میکند
advising bank U بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
advising bank U بانک ابلاغ کننده
accepting bank U بانک قبول کننده
accepting bank U بانک پذیرنده حواله یابرات
accepting bank U بانک قبولی نویس
oyster bank U پرورشگاه صدف
merchant bank U بانک بازرگانی
commercial bank U بانگ بازرگانی
bank holidays U تعطیلات رسمی
bank holidays U تعطیلات بانکی
bank rate U نرخ بهره بانکی
bank rate U نرخ بانک
bank rate U نرخ بانکی
blood bank U بانک جمع اوری خون
bank paper U سفته
bank paper U چک تضمین شده سفته بانکی
bank paper U اسکناس
bank overdraft U بدهی به بانک
bank overdraft U حساب جاری
bank overdraft U استفاده بیش از میزان اعتباردر
bank of trancformer U دسته مبدل
bank of lamps U مقاومت با لامپ ردیفی
bank of issue U بانک ناشر اسکناس
bank of deposit U صندوق پس انداز
bank of deposit U بانک پس انداز
bank notes U اسکناس
bank note U چک تضمین شده سند در وجه حامل
bank paving U فرش کناره
bank protection U حفافت ساحل رودخانه درمقابل تخریبهای ناشی ازجریان
central bank U بانک مرکزی
bank transfers U انتقالات بانکی
bank switching U راه گزینی محدوده
bank stock U سهام بانک
bank sluice U دریچه تخلیه
bank sluice U دریچه کنترل
bank shot U ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
bank shot U ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
bank shot U پرتابی که به تخته بخورد
bank revetment U پوشش ساحل
bank restriction U ممنوعیت تعویض پول با طلا
bank reserves U ذخایر بانکی
bank reserves U اندوختههای بانکی
bank protection U ساحلبانی
bank protection U ساحل داری
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com