Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
back-seat drivers
U
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat drivers
U
آدم فضول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
back seat
U
صندلی عقب اتومبیل
take a back seat
<idiom>
U
پذیرش پستترین مقام
seat back
U
پشتیصندلی
back-seat driver
U
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat driver
U
آدم فضول
You are a back seat drive.You are on the sidelines.
U
کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
seat back adjustment knob
دکمه تنظیم پشتی صندلی
drivers
U
نرم افزار مخصوص که دستورات کاربر را که آماده چاپ هستند کنترل و فرمت میکند
drivers
U
راننده اتومبیل راننده ارابه
drivers
U
چوب شماره یک برای استفاده در اغاز هر بخش گلف راننده لوژ
drivers
U
مرحله تحریک
drivers
U
اتومبیل ران
drivers
U
گاری چی
drivers
U
شوفر سورچی
drivers
U
راننده
drivers
U
محرک
drivers
U
برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
drivers
U
یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
drivers
U
راه انداز
drivers
U
برنامه راه اندازی
drivers
U
راننده گرداننده
cab drivers
U
تاکسیران
cab drivers
U
رانندهی تاکسی
slave drivers
U
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
Drive on dimmed headlights !
[Warning to drivers]
U
با نور پایین حرکت کنید!
[هشدار به رانندگان]
seat
U
پایه
seat
U
محل اقامت
seat
U
نشیمنگاه
seat
U
نشیمنگاه مسند
seat
U
سکوی استقرار
Is this seat taken?
U
آیا این صندلی گرفته شده است؟
seat
U
جایگزین ساختن
seat
U
وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seat
U
مقر
seat
U
مرکز مقر
seat
U
جا
seat
U
صندلی
seat
U
نیمکت
seat
U
قسمت میانی زین اسب
seat
U
حرکت تعادلی
seat
U
کفل
seat
U
سرین
I think that's my seat.
فکر می کنم آن صندلی جای من است.
please take a seat
U
خواهش میکنم بفرمایید
Have a seat, please!
U
خواهش میکنم بفرمایید !
take your seat
U
بنشینیدسرجای خودتان
seat
U
جایگاه نشاندن
Have a seat, please!
U
خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
hiking seat
U
تهته اتکای خم شونده در قایق
judgement seat
U
دادگاه
jump seat
U
صندلی تا شو
the seat of pain
U
جای درد
key seat
U
جاخار
key seat
U
شیار خار
love seat
U
صندلی یانیمکت دسته دار دونفری
mercy seat
U
سرپوش رحمت
mercy seat
U
تخت خدا
he lost the seat
U
دوباره بوکالت برگزیده نشد
he lost the seat
U
مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
on the edge of one's seat
<idiom>
U
ناآرام بودن
box seat
U
صندلی لژ
bridge seat
U
تکیه گاه
bridge seat
U
پاشنه پل
classical seat
U
وضع بدنی سوارکار روی زین
county seat
U
مرکز بخشداری
drive's seat
U
صندلی راننده
ejection seat
U
صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
folding seat
U
صندلی تاشو
forward seat
U
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
garden seat
U
صندلی یانیمکت باغبانی
governor's seat
U
حکومت نشین
country seat
U
خانهی بزرگ روستایی
pillion seat
U
جای اضافی در موتور سیکلت
governor's seat
U
حاکم نشین
primer seat
U
مقر چاشنی
dual seat
U
زینموتور
double seat
U
صندلیدونفره
commander's seat
U
صندلیفرمانده
captain's seat
U
محلنشستنکاپیتان
bench seat
U
صندلیاتومبیل
adjustable seat
صندلی متحرک
country seat
U
خانهی اربابی
sliding seat
U
نشیمنگاه متحرک در قایق مسابقه
straddle seat
U
تعادل روی پارالل روی دستها با پاهای باز
the seat thought
U
مرکز اندیشه یا فکر
to induct into a seat
U
در جایی برقرار کردن
first officer's seat
U
صندلیخلباناول
rear seat
U
صندلیعقب
reel seat
U
جایگاهقرقره
single seat
U
صندلییکنفره
seat angle
U
نبشی نشیمن
seat bars
U
میلههای تکیه گاه
seat of government
U
مقر حکومت
window seat
U
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
seat of settlement
U
محل نشست ساختمان
seat tube
U
تیوپصندلی
seat stay
U
نگهدارندهصندلی
seat cover
U
پوششصندلی
the seat of pain
U
موضع درد
seat of the pants
U
استفاده از تجربه
valve seat
U
نشیمنگاه سوپاپ
seat belt
U
کمربند صندلی هواپیما
bucket seat
U
صندلی یکنفری
book a seat
U
جا رزرو کردن
to resign one's seat
U
از جای مجلسی خود کناره گرفتن
parliamentary seat
U
جای مجلسی
keay seat
U
جا خار
parliamentary seat
U
صندلی مجلسی
ejection seat
U
صندلی پران
[هواپیمایی]
seat-belts
U
کمربند صندلی هواپیما
hot seat
U
صندلی الکتریکی
hot seat
U
صندلی برقی
ejector seat
U
صندلی پران
[هواپیمایی]
Where is my seat(place)
U
جای من کجاست ؟
a seat by the window
U
یک صندلی کنار پنجره
seat-belt
U
کمربند صندلی هواپیما
fly by the seat of one's pants
<idiom>
U
دست تنها
valve seat reamer
U
جدار تراش نشیمنگاه سوپاپ برقوی نشیمنگاه سوپاپ
valve seat insert
U
مدخل نشست سوپاپ نشیمنگاه سوپاپ
valve seat grinder
U
دستگاه پرداخت نشیمنگاه سوپاپ
flat racing seat
U
خم شدن روی اسب و دستها وسر در امتداد گردن اسب
valve seat wrench
U
دریچهآچارپایه
Keep a free(an empty)seat for me.
U
یک صندلی خالی برایم نگاهدار
seat adjuster lever
سطح تنظیم صندلی
back to back housing
U
خانه ی پشت به پشت
back to back credit
U
اعتبار اتکایی
seat-belt warning light
U
چراغهشدارکمربندایمنی
come back
U
برگشتن
on the way back
U
در برگشتن
on ones back
U
بستری
to get back to somebody
U
به کسی خبر دادن
come back
U
بازگشت بازیگر
look back
U
سر خوردن
out back
U
چسب مایع
come back
U
بازگشتن
out back
U
مایع روان شده
to get back to somebody
U
کسی را باخبر کردن
behind his back
U
پشت سراو
keep back
U
دفع کردن
look back
U
سرد شدن
to back out
[of]
U
دوری کردن
[از]
get back
U
دوباره بدست اوردن
to back somebody up
U
از کسی پشتیبانی کردن
to back somebody up
U
یاری کردن به کسی
go back
U
برگشتن
to back
U
روی چیزی شرط بستن
keep back
U
نزدیک نشوید
to back out
[of]
U
نکول کردن
keep back
U
جلونیایید
to back out
[of]
U
الغاء کردن
keep back
U
مانع شدن
I'll take back what i said.
U
حرفم را پس می گیرم
get back at
<idiom>
U
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back
<idiom>
U
به حال خودرها کردن
go back on
<idiom>
U
به عقب برگشتن
off one's back
<idiom>
U
توقف آزار رساندن
on one's back
<idiom>
U
پافشاری درخواستن چیزی
back
U
تیر اصلی پشت بند
take back
<idiom>
U
ناگهانی بدست آوردن
(a) while back
<idiom>
U
هفتها یا ماهای گذشته
at the back
U
در پشت
get back
<idiom>
U
برگشتن
from way back
<idiom>
U
مدت خیلی درازی
come back
<idiom>
U
دوباره معروف شدن
Back and forth.
U
پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back.
U
جاخوردن ( یکه خوردن )
Welcome back.
U
رسیدن بخیر
To back down .
U
کوتاه آمدن
back out
<idiom>
U
زیر قول زدن
(do something) behind someone's back
<idiom>
U
بدون اطلاع کسی
come back
<idiom>
U
برگشتن به جایی که حالاهستی
come back
<idiom>
U
به فکر شخص برگشتن
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
to back up
U
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
to come back
U
پس امدن
to come back
U
برگشتن
to back up
U
یاری یاکمک کردن
to back out of
U
دبه کردن
to back out of
U
جرزدن
to keep back
U
جلوگیری کردن از
the back of beyond
U
دورترین گوشه جهان
back up
U
دور زدن
[با اتومبیل]
come back
U
دوباره مد شدن
to get back
U
بازیافتن
to get back
U
دوباره بدست اوردن
to get back one's own
U
انتقام خودراگرفتن
with one's back to the w
U
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
up and back
U
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
to look back
U
از پیشرفت خودداری کردن
to look back
U
سرد شدن
to keep back
U
دفع کردن پنهان کردن
to keep back
U
مانع شدن
to keep back
U
بازداشتن
to go back
U
برگشتن
to get one's own back
U
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
right back
U
بک راست
back
U
مدافع خط میدان
back
U
پشت چیزی نوشتن
back
U
پشت
back
U
برپشت چیزی قرارگرفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com