Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
back line player
U
بازیگر خط عقب والیبال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
back line
U
خطکناری
back boundary line
U
محوطه پشت خط سرویس
player
U
نوازنده
player
U
هنرپیشه بازیکن ورزشی
player
U
بازیگر
player
U
بازیکن
player
U
بازیکن
field player
U
بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
ball player
U
بازیگر با توپ
volleyball player
U
والیبالیست
to be sidelined
[player]
U
از بازی یا معرکه خارج شدن
[ورزشکار]
money player
U
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
cricket player
U
بازیکنگریکت
club player
U
بازیگر باشگاهی
Media Player
U
برنامه ویندوز که به کاربر امکان نصب سخت افزار چندرسانهای از قبیل صدا و تصویر متحرک و فایلهای ویدیو
exempt player
U
بازیگر معاف از انجام مراحل مقدماتی به علت سوابق او
player
[American E]
U
مرد زن پرست
player
[American E]
U
مشتاق زن
combi player
U
درایو سخت افزاری که دو یا چند فرمت ROM-CD مختلف را می خواند
CD/ROM player
U
محلقرارگرفتنسیدی
player
[American E]
U
مردلاس زن
defensive player
U
شطرنج باز دفاعی
player
[American E]
U
زن دنبال کن
record player
U
گرامافون
registration of player
U
نامنویسی بازیگران
tennis player
U
بازیکنتنیس
offensive player
U
شطرنجباز حملهای
player piano
U
پیانو خودکار
He is an excellent player.
U
عالی بازی می کند ( ورزش )
hunch player
U
شرطبند از روی حدس و گمان
player's stick
U
چوببازیکنهاکی
player coach
U
مربی
protect a player
U
معاف از انتقال
piano player
U
پیانوزن
player's number
U
شماره بازیگر
piano player
U
اسباب پیانو زنی
cassette player controls
U
کنترلکنندهاینوار
ice hockey player
U
بازیکنهاکیروییخ
wireless record player
U
گرام پخش کننده
compact disc player
U
دستگاهدیسکفشرده
american football player
U
بازیکنفوتبالآمریکایی
attacking
[style of play, player]
<adj.>
U
مهاجم
attacking
[style of play, player]
<adj.>
U
حمله
attacking
[style of play, player]
<adj.>
U
تهاجمی
compact disc player controls
U
دکمههایکنترلکنندهدیسک
personal radio cassette player
U
رادیووضبطصوتشخصی
back to back housing
U
خانه ی پشت به پشت
back to back credit
U
اعتبار اتکایی
line to line fault
U
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault
U
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
U
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
U
تماس خطوط
line to line spacing
U
فاصله سطور
line to line voltage
U
ولتاژ زنجیر شده
line to line voltage
U
ولتاژ بین دو خط
line by line milling
U
فرز کردن سطری
line by line milling
U
فرز کردن سطر به سطر
line by line analysis
U
تجزیه سطر به سطر
back off
U
پشت را تراشیدن
back off
U
ازاد بریدن قطع کردن
back of
U
پشت سر
back nine
U
نیمه دوم پیست 81 قسمت
back of
U
در پشت
back down
U
از ادعایی صرفنظر کردن
back off
U
عقب رفتن
back off
U
عقب بردن
to look back
U
از پیشرفت خودداری کردن
back off
U
کاستن سرعت در سر پیچ
back off
U
عقب زدن
to look back
U
سرد شدن
to back somebody up
U
از کسی پشتیبانی کردن
to back somebody up
U
یاری کردن به کسی
to come back
U
برگشتن
to go back
U
برگشتن
to get one's own back
U
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to come back
U
پس امدن
to get back one's own
U
انتقام خودراگرفتن
to get back
U
دوباره بدست اوردن
to get back
U
بازیافتن
to back up
U
یاری یاکمک کردن
to back out of
U
دبه کردن
to keep back
U
دفع کردن پنهان کردن
to keep back
U
مانع شدن
to back out of
U
جرزدن
to keep back
U
جلوگیری کردن از
to keep back
U
بازداشتن
at the back of
U
به پشتی
at the back of
U
در عقب
at the back of
U
پشت
back out
U
دوری کردن از موج
to back
U
روی چیزی شرط بستن
I'll take back what i said.
U
حرفم را پس می گیرم
come back
<idiom>
U
برگشتن به جایی که حالاهستی
come back
<idiom>
U
به فکر شخص برگشتن
come back
<idiom>
U
دوباره معروف شدن
from way back
<idiom>
U
مدت خیلی درازی
get back
<idiom>
U
برگشتن
get back at
<idiom>
U
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back
<idiom>
U
به حال خودرها کردن
go back on
<idiom>
U
به عقب برگشتن
off one's back
<idiom>
U
توقف آزار رساندن
on one's back
<idiom>
U
پافشاری درخواستن چیزی
(do something) behind someone's back
<idiom>
U
بدون اطلاع کسی
back out
<idiom>
U
زیر قول زدن
keep back
U
نزدیک نشوید
Back and forth.
U
پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back.
U
جاخوردن ( یکه خوردن )
Welcome back.
U
رسیدن بخیر
go back
U
برگشتن
get back
U
دوباره بدست اوردن
To back down .
U
کوتاه آمدن
keep back
U
دفع کردن
keep back
U
مانع شدن
keep back
U
جلونیایید
take back
<idiom>
U
ناگهانی بدست آوردن
(a) while back
<idiom>
U
هفتها یا ماهای گذشته
at the back
U
در پشت
up and back
U
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
behind his back
U
پشت سراو
back out
U
دوری کردن از الغاء کردن
back out
U
کهنه و فرسوده شدن
to get back to somebody
U
به کسی خبر دادن
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
to back up
U
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
back up
U
دور زدن
[با اتومبیل]
come back
U
دوباره مد شدن
come back
U
بازگشت بازیگر
come back
U
برگشتن
come back
U
بازگشتن
back
U
تیر اصلی پشت بند
with one's back to the w
U
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
to get back to somebody
U
کسی را باخبر کردن
back out
U
نکول کردن
back-up
U
تقویت کردن تقویتی
back
U
سطح ازاد
back
U
پشت نویسی کردن
back-up
U
پشتیبانی یا کمک
back
U
سمت عقب
back
U
پشت ریختن پشت انداختن
back
U
پشت را تقویت کردن
back
U
فهر
back
U
تنظیم بادبان پشت کمان
back
U
مدافع خط میدان
back
U
که یک باتری پشتیبان دارد
right back
U
بک راست
back-up
U
تکمیل کردن
back
U
کمک کردن
back
U
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back-up
U
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up
U
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back up
U
پشتیبانی یا کمک
back up
U
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up
U
معکوس ریختن
back up
U
پشت قرار دادن
back
U
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
U
بک
back
U
مدافع
back
U
پاداش
back up
U
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back
U
عقب
back
U
پشت
back
U
پس
back
U
عقبی گذشته
back
U
پشتی
back
U
پشتی کنندگان تکیه گاه
back
U
به عقب
back
U
بدهی پس افتاده
back
U
درعقب برگشت
back
U
پشت سر
back
U
پشتی کردن پشت انداختن
back up
U
تکمیل کردن
back up
U
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back
U
پشتیبان
back
U
فهرنویسی کردن
back
U
پشت چیزی نوشتن
back
U
سوارشدن
back up
U
جاگیری پشت یار
back up
U
تقویت کردن تقویتی
back
U
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
U
بعقب رفتن بعقب بردن
look back
U
سر خوردن
look back
U
سرد شدن
out back
U
مایع روان شده
back-up
U
جاگیری پشت یار
back
U
جهت مخالف جلو
back-up
U
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up
U
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
to back out
[of]
U
نکول کردن
the back of beyond
U
دورترین گوشه جهان
back-up
U
معکوس ریختن
back-up
U
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up
U
پشت قرار دادن
out back
U
چسب مایع
on ones back
U
بستری
on the way back
U
در برگشتن
to back out
[of]
U
الغاء کردن
to back out
[of]
U
دوری کردن
[از]
back
U
جبران ازعقب
cut back
U
کاهش ناگهانی تولید
laid-back
U
آرام
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com