English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 63 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
all-expense tour U گشت بسته ای
all-expense tour U مسافرت بسته بندی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
grand tour U سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
tour U گشت
tour U سفر
tour U مسافرت
tour U سیاحت ماموریت
tour U نوبت
tour U گشت کردن سیاحت کردن
tour U یک دوره مسابقه
tour U مسابقههای حرفهای هفتگی گلف درشهرهای مختلف
knight's tour U سفر اسب شطرنج
obligated tour U دوران مشمولیت وفیفه
obligated tour U مدت مشمولیت
short tour U ماموریت کوتاه مدت
short tour U انتقال کوتاه مدت
tour de france U مسابقه تور دو فرانس بمسافت 0004 کیلومتر در12 روز که دوچرخه سواران از کشورهای فرانسه بلژیک اسپانیا ایتالیا المان و سویس می گذرند و از سال 3091پایه گذاری شده و اغلب مسیرکوهستانی است
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
tour de force U هنرنمایی
tour de force U نمایش استادی و زبردستی
tour de force U شیرین کاری
tour de force U کار دشوار
conducted tour U تور سیاحتی
tour operator U شرکتیکهاوقاتتعطیلراتنظیممیکند
package tour U گشت بسته ای
package tour U مسافرت بسته بندی
Other Matches
expense U هزینه
at the expense of U بخرج
at the expense of U بهزینه
expense U فدیه
expense U مصرف
expense U خرج
expense U برامد
at someone expense U به خرج
at someone expense U به هزینه
to go to [great] expense <idiom> U خود را به خرج [زیاد] انداختن [اصطلاح روزمره]
at the expense of recovery U در هزینه های بازیابی
expense account U صورت هزینه حساب خرج
to make an expense U کردن
You need spare no expense . U نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
expense accounts U حساب مخارج
expense account U حساب مخارج
expense accounts U صورت هزینه حساب خرج
expense accounts U حساب هزینه
free of expense U بیخرج
deferred expense U هزینههای پیش بینی شدهای که هنوز موعد پرداختشان نرسیده است
elements of expense U عوامل تولید هزینه
elements of expense U عوامل هزینهای
free of expense U مجانی
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
light expense U خرج کم
light expense U هزینه کم
average expense U هزینه متوسط
capitalized expense U در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
travelling expense U هزینه سفر
transportation expense U خرج سفر
expense account U حساب هزینه
to make an expense U خرج
to indemnify any one's expense U هزینه کسیرا جبران کردن
to blow the expense U بی پرواخرج کردن
to live at the expense of society U روی دوش جامعه زندگی
to live at the expense of society U بار دیگران شدن
We had our lunch at companys expense . U بخرج شرکت نهار خوردیم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com