English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Things are coming to a critical juncture . U کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion). U اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
juncture U پیوند گاه درز
juncture U بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
juncture U موقع بحرانی
juncture U درزگاه
juncture U درنگ
juncture U ربط
juncture U پیوستگی مفصل
juncture U الحاق
juncture U بند
juncture U مفصل
juncture U اتصال
up-and-coming U رو به ترقی
up-and-coming U رو به رونق
up-and-coming U در حال رشد
up-and-coming U در جهش
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
have it coming <idiom> U سزاوار تنبیه بودن
(not) know if one is coming or going <idiom> U نمی دانه چکار کند
up-and-coming U دارای آیندهی خوب
coming U اینده
to be long in coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
to be coming up to meet U به طرف کسی رفتن برای برخورد
to be coming up to meet U به طرف کسی رفتن
His coming here was quite accidental. U آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
The time is coming soon when ... U به زودی وقتش می رسد که...
You had it coming to you. serves you right. U چشمت کور
coming in speed U حداقل سرعت گردش مگنتوبرای تامین ولتاژ لازم جهت جرقه زدن همزمان تمام شمع ها
You asked for it. You had it coming. U حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
He is a long time coming. U او [مرد] خیلی طولش می دهد [دیر می کند] .
to be a long time in the coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
the tides ids coming up U جزرومد بالامی اید
The deadline is coming closer. U مهلت مقرر نزدیکتر می شود.
I am down and out . I dont know where my next meal is coming for . U برای نان شب معطل مانده ام
We wI'll go to the seaside this coming ( next ) summer . U امسال تابستان می رویم کنار دریا
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. U در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
among other things U میان چیزهای دیگر
I must think things over. U باید راجع به این چیز ها فکر کنم
the four last things U اخرت
things were at the U مغلوب کردن
It is one of those things. U گاهی پیش می آید ،دیگر چه می شود کرد
the four last things U مراحل چهارگانه
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
see things <idiom> U چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
things U اشیا
things U اسباب
things U اموال
the r. of all things U برگشت همه چیزبحال کامل خودردر روزمعاد
take away your things U اسباب خود را از اینجا ببرید
critical U وخیم انتقادی قابل تامل
critical value U ارزش بحرانی
critical U حیاتی بحرانی
critical U وخیم
critical U واقع درمرحله انتقال
critical U انتقادی
critical U وخیم نکوهشی
critical U منتقدانه
critical U خطرناک
critical U شاخص
critical U بحرانی
critical U حساس
self critical U انتقاد کننده از خود
critical U مهم
other things being equal U اگر برای چیزهای دیگر نباشد
Things are going well for me these days . U وضع من این روزها میزان است
get in the swing of things <idiom> U به شرایط جدید عادت کردن
outward things U جهان برونی یا فاهر
outward things U محیط
priceable things U اموال یا اشیا قیمتی
if things shape right U درامدن
if things shape well U مایه امید واری بودن
if things shape right U از اب درامدن
things in possession U اموالی که بالفعل در تصرف شخص هستند
keep an eye on things. U مواظب جریان باش
things in possession U اموال عینی
things in action U اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
things in action U اموال دینی
things hired U اعیان مستاجره
things have come to a pretty U کاربجای باریک رسیده است کارو بار خراب است
To fix things for someone. U کار کسی را راه انداختن
Keep an eye on things. U هوای کاررا داشته باش
Moderation in all things. <proverb> U در همه چیز اعتدال داشته باش.
swimming things U لباس شنا [حمام]
bathing things U لباس شنا [حمام]
swimming things U لوازم شنا [حمام]
bathing things U لوازم شنا [حمام]
Things can't remain this way. <idiom> U این جسارت است ! [اصطلاح روزمره]
to stir [things] up U دعوا راه انداختن [اصطلاح روزمره]
of all [things or people] <adv.> U مخصوصا [چیزی یا کسی]
Things can't remain this way. <idiom> U این گستاخی است ! [اصطلاح روزمره]
Things can't remain this way. <idiom> U این اهانت است ! [اصطلاح روزمره]
to be congenial to somebody [things] U برای کسی مطبوع بودن [اشیا]
to be congenial to somebody [things] U برای کسی دلپذیر بودن [اشیا]
to botch things up U تباهی کردن
to botch things up U بهم زدن چیزی
to botch things up U زیرورو کردن چیزی
all things come to him who waits <proverb> U بر اثر صبر نوبت ظفر آید
It is in the nature of things. U این موضوع ذاتا اینطور است.
nature [of things] U سرشت [ماهیت] [خوی] [ذات] [طبیعت]
to be congenial to somebody [things] U برای کسی سازگار بودن [اشیا]
to keep things to oneself U حفظ کردن [رازی]
to keep things to oneself U نگه داشتن [رازی]
Things will turn out all right! U همه چیز دوباره خوب میشود!
Take things as you find them. <proverb> U مسائل را همانگونه نه هستند بپذیر .
forbidden things U مناهی
other things being equal U اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
forbidden things U منهیات
forbidden things U محرمات
forbidden things U نواهی ممنوعات
critical height U ارتفاع بحرانی
critical facility U تاسیسات حیاتی قسمت حیاتی
critical period U دوره شاخص
critical period U دوره بحرانی
critical flow U جریان بحرانی
critical frequency U فرکانس متنافر با فرکانس طبیعی تیغه
critical frequency U فرکانس مرزی
critical facility U تاسیسات حساس
critical point U نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
critical point U نقطه بحرانی
critical date U مدت زمان بحرانی
critical point U نقطه فرود در پرش با اسکی
critical deformation U تغییر شکل بحرانی
critical density U چگالی بحرانی
critical depth U عمق بحرانی
critical engine U موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
critical error U خطایی که پردازش کامپیوتر را با شکل مواجه میکند یا متوقف میکند
critical frequency U فرکانس بحرانی
critical current U شدت بحرانی
critical item U اقلام حیاتی اقلام مهم
critical limit U حد بحرانی
critical item U اماد حساس
critical isotherm U منحنی هم دمای بحرانی
critical isotherm U هم دمای بحرانی
critical mass U توده مهم
critical mass U توده حساس
critical mass U جرم بحرانی
critical intelligence U اطلاعات حیاتی
critical intelligence U اطلاعات مهم
critical height U بلندی بحرانی
critical point U نقطه بحرانی
Critical Regonalism U منطقه ی بحرانی
critical materials U تجهیزات مهم
critical path U مسیربحرانی
critical path U مسیر بحرانی
critical magnitude U اندازه بحرانی
critical pollution U الودگی بحرانی
critical temperature U درجه حرارت بحرانی
critical temperature U دمای بحرانی
critical materials U اقلام حیاتی و مهم
critical angle U زاویه بحرانی
critical amplification U تقویت بحرانی
critical altitude U ارتفاع بحرانی
critical values U مقادیر شاخص
critical valve U مقدار بحرانی
critical velocity U سرعت بحرانی
critical altitude U ارتفاعی که از ان بالاتر کاردستگاهها مختل میشود
critical activity U فعالیت بحرانی
mission critical U که شرکت شما به آن بستگی دارد
mission critical U برنامه نرم افزاری ه بدون آن شرکت شما کار نمی:ند
critical speed U سرعت بحرانی
critical resistance U مقاومت بحرانی
critical region U منطقه بحرانی
critical region U ناحیه بحرانی
critical ratio U بهر شاخص
critical coupling U کوپلاژ بحرانی پیوست بحرانی
critical pressure U فشار بحرانی
critical coupling U تزویج بحرانی
critical position U پوزیسیون حساس
critical damping U خفیدگی بحرانی
critical damping U میرائی اپریودیک
critical damping U میرائی بحرانی
critical concentration U میزان تمرکز بحرانی
critical assembly U ترتیب بحرانی
critical resistance U مقدار مقاومت بحرانی
critical region U ناحیه شاخص
critical area U ناحیه بحرانی
We don't do things halfway. U کاری را تا آخر و کامل به پایان رساندن
We don't do things halfway. U کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by halves. U کاری را ناقص انجام ندادن
to always look for things to find fault with U همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
We don't do things by halves. U کاری را تا آخر و کامل به پایان رساندن
to send things flying U [بخاطر ضربه] به اطراف در هوا پراکنده شدن
She is fond of sweet things. U از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
To make a distinction between two things. U بین دوچیز امتیاز قایل شدن
Such things just dont interest me. U توی این خطها نیستم
to make things hum U کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
If things changer one day then … U اگر روزی ورق برگردد آنوقت ...
To put things straight(right). U کارها را درست کردن
things have come to a pretty pass U کار بجای باریک رسیده است
To take things easy(lightly) U کارها را آسان گرفتن
to speak [things indicating something] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
It all depends on how things develop. U بستگی دارد چه پیش بیاید
critical raynold's number U عددی رینولدی که در ان تغییرات قابل توجهی از قبیل تبدیل جریان اشفته یا کاهش ناگهانی پسا صورت میگیرد
critical degree of polymerization U درجه بحرانی بسپارش
critical flicker frequency U بسامد شاخص در سوسو زدن
critical path analysis U تحلیل مسیر بحرانی
critical path method U سی پی ام
critical cooling rate U میزان سرد کنندگی بحرانی
critical angle of attack U زاویه حمله بحرانی
critical backing pressure U فشار حد خلاء بحرانی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com