Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 139 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The answer to fools is silence.
<proverb>
U
جوب ابلهان خاموشى است .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fools
U
احمق
fools
U
نادان
fools
U
گول زدن
fools
U
لوده
fools
U
دلقک مسخره
fools
U
فریب دادن
fools
U
کرم میوه ها
fools
U
دست انداختن
fools
U
ابله
fools
U
دیوانه
fools
U
نادانی و حماقت کردن
fools cap
U
کلاه لوده ها کاغذ بزرگ برگ
fools coat
U
جامه چل تکه لوده ها یکجور نرم تن دوکپهای
fools paradise
U
خوشی بی اساس یا خیالی الکی خوشی
fools parsley
U
شوکران
fools cap
U
کلاه قیفی
fools cap
U
کاغذ با قطع وزیری
to send on fools errand
U
پی نخودسیاه فرستادن
april fools' day
U
روز اول اوریل
To live in a fools paradise .
U
گول خوشیهای خیالی وزود گذر را خوردن
When brothers quarrel, only fools believe.
<proverb>
U
برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
Wise men learn by other mens mistakes;fools by the.
<proverb>
U
مردم عاقل از اشتباهات دیگران درس مى گیرند جاهلان از خطاهاى خود .
silence
U
خاموش شدن
silence
U
ایست بی حرکت
silence
U
خاموش اتش قطع
silence
U
قطع اتش جنگ افزار
silence
U
ارام کردن
to keep silence
U
خاموش بودن
to keep silence
U
خاموش شدن
silence
U
ساکت کردن
silence
U
فروگذاری
silence
U
خموشی
Silence!
<idiom>
U
ساکت باش!
silence
U
خاموشی
silence
U
سکوت ارامش
listening silence
U
به گوش بودن از نظر رادیویی بدون ارسال پیام
listening silence
U
سکوت رادیویی
radar silence
U
خاموش کردن موقتی رادارها
Quiet!silence!
U
خاموش ( ساکت ) !
radar silence
U
سکوت راداری
radio silence
U
سکوت رادیویی
silence gives consent
U
سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
Silence is golden .
<proverb>
U
سکوت علامت رضا است.
Silence prevailed every where.
U
سکوت همه جا را فرا گرفته بود
One must suffer in silence.
U
باید سوخت وساخت
tower of silence
U
دخمه
to stare any one into silence
U
کسیرا با نگاه خیره از روبردن
observe silence
U
رعایت سکوت
to pass into silence
U
مسکوت عنه ماندن
to pass into silence
U
فراموش شدن
to bribe to silence
U
حق سکوت دادن
silence prevailed
U
سکوت حکم فرما بود
observe silence
U
سکوت را رعایت کنید
bribe to silence
U
حق السکوت دادن
cone of silence
U
منطقه کور
cone of silence
U
مخروط سکوت رادیویی فضای مخروطی خلاء رادیویی بالای برج مراقبت
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.
U
مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
consensus evidenced by silence
U
اجماع سکوت
consent cannot be inferred from silence
U
سکوت علامت رضا نیست
consent presumed from silence
U
رضای مستنبط از سکوت
silence signifies consent
U
سکوت علامت رضاست
answer
U
پاسخ دادن به یک سیگنال و ایجاد یک خط ارتباطی
answer
U
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answer
U
پاسخ به یک سوال
answer
[to something]
U
پاسخ
[به چیزی]
[راه حل]
answer
U
: پاسخ دادن
answer
U
پاسخ
to answer in the a
U
پاسخ مثبت دادن
answer
U
tone ی که مودم پاسخگو پیش از تغییر مسیر انتشار میدهد
answer
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer
U
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answer
U
حالتی از مودم که پاسخ ها را با استفاده از ارتباط با مودم اصلی ایجاد میکند
answer
U
زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
in answer to
U
در پاسخ به
answer
U
دفاع
answer
U
: جواب پاسخ
right answer
U
پاسخ درست
answer
U
جواب احتیاج را دادن
answer
U
بکار امدن بکاررفتن
answer
U
دفاع کردن
answer
U
ضمانت کردن
an a answer
U
پاسخ مثبت
to answer in the a
U
اری گفتن بله گفتن
answer
U
جوابگو شدن
answer
U
جواب دادن از عهده برامدن
answer
U
بدرد خوردن مطابق بودن
glib answer
U
پاسخ بدون ملاحظه
[بی فکر]
no answer
[n/a]
[in forms]
U
بدون پاسخ
[در برگه برای پر کردن]
reply
[answer]
U
پاسخ نامه ای
[پاسخ به پیام پست الکترونیکی ]
[پاسخ زبانی دفاعیه]
the answer is right under your nose
<idiom>
U
جواب مثل روز روشن است
early answer
U
پاسخ زود
never to be at a loss for an answer
U
همیشه حاضر جواب بودن
to be at a loss for an answer
U
پاسخی نداشتن
to frame an answer
U
پاسخی را طرح کردن
Why don't you answer?
U
چرا جواب نمی دهید؟
the answer to the riddle
U
حل این معما
answer/originate
U
دریافت / ارسال
question answer
U
سئوال- جواب
to press for an answer
U
با صرار یا فشار پاسخ خواستن
an abrupt answer
U
جواب تند
answer key
U
کلید پاسخها
to definitive answer
U
پاسخ قطعی
question answer
U
صف
question answer
U
صف بستن
question answer
U
در صف گذاشتن
answer mode
U
حالت پاسخ
the answer is in the negative
U
پاسخ ان منفی است
answer pennant
U
پرچم جواب
answer/originate
U
رسانه ارتباطی
answer/originate
U
مثل مودم
answer/originate
U
که میتواند داده دریافت یا ارسال کند
originate answer
U
مدمی که میتواند هم پیامهارا تولید کرده و هم به انهاجواب دهد
whyŠthere is the answer
U
در سر جواب
Please answer the telephone.
U
لطفا" جواب تلفن را بدهید
The wrong answer.
U
جواب غلط
A correct answer.
U
جواب صحیح
answer mode
U
حالت جواب
A straightforward answer.
U
جواب سر راست
Answer me this question.
U
جواب این سؤالم را بده
auto answer
U
خود جواب
To answer back.
U
جواب دادن ( یکی بدو کردن )
whyŠthere is the answer
U
شرط در امده تقریبا معنی میدهد
i must answer for the damages
U
ازعهده خسارت ان باید برایم
reaction
[answer, commentary]
U
نظر
reaction
[answer, commentary]
U
پاسخ
to answer the call of nature
<idiom>
U
به توالت رفتن
[اصطلاح روزمره]
reaction
[answer, commentary]
U
رای
auto answer indicator
U
جوابگویاتوماتیکی
A logical remark has no answer.
<proverb>
U
یرف یساب جواب ندارد .
to fail to provide an answer
U
درماندن در دادن پاسخ
voice answer back
U
یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
voice answer back
U
پاسخ سمعی
More money is not the answer to this problem.
U
پول بیشتر حل این مسئله نیست.
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
Excepting
[With the exception of]
two students, no one could answer the last question correctly.
U
به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.
U
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
He was pressed for pressed for ad answer .
U
به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
Force is the answer to force.
<proverb>
U
جواب زور را زور مى دهد .
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com