Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 63 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
That is all we needed!That caps ( beats ) all !
U
واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
caps
U
حروف بزرگ
caps
U
در مقابل حالت کوچک
caps
U
کلیدی روی صفحه کلید که باعث میشود همه حروف بزرگ نوشته شوند
caps
U
حالت بزرگ حروف
bathing caps
U
کلاه حمام
to pull caps
U
هایهو برپا کردن
to pull caps
U
نزاع کردن
percussion caps
U
چاشنی
percussion caps
U
چاشنی ضربتی
percussion caps
U
کلاهک ضربتی
ice-caps
U
کلاهک یخی
ice-caps
U
یخ کلاه
ice-caps
U
کیسه یخ
ice-caps
U
یخ پهنه
ice-caps
U
قله یخی
You are needed . They need you .
U
وجود شما مورد نیاز است
needed
U
نیاز
Just what I needed.
U
دقیقا چیزی که میخواستم.
needed
U
لزوم
needed
U
احتیاج
needed
U
نیازمندی در احتیاج داشتن
needed
U
نیازمندبودن
needed
U
نیازداشتن
needed
U
ضرورت
needed
U
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
needed
U
مستلزم بودن
needed
U
لازم بودن
needed
U
حاجت
Just what I needed.
U
دقیقا همینو میخواستم.
caps lock key
U
کلید Lock Caps
No one needed to know save herself / outside herself
[American E]
.
U
به غیر از او
[زن]
هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
Reforms are needed in various directions.
U
تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است
beats
U
تداخل
beats
U
ضربت موسیقی
beats
U
تپش
beats
U
قلب
beats
U
ضربان نبض
beats
U
: ضرب
beats
U
تعدادضربات پا دریکسری ضربات بازوی شناگر ضربه زدن
beats
U
شلاق زدن کوبیدن
Beats me!
<idiom>
U
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
beats
U
چوب زدن
beats
U
کتک زدن
beats
U
زدن
beats
U
: تپیدن
beats
U
غلبه
beats
U
پیشرفت زنش
beats
U
زنه
beats
U
تغییرات شدت صوت در اثرتداخل ضربان
beats
U
تعدادپاروزنها در هر دقیقه
beats
U
حرکت قایق بسمت باد
beats
U
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats
U
غالب شدن
beats
U
گل زدن
beats
U
پیروزی
beats
U
ضربان
beats
U
مغلوب کردن
the heart beats
U
تپش
He beats up his wife.
U
زنش راکتک می زند
the heart beats
U
زدن قلب
the waves beats or the shore
U
امواج به ساحل می کوبد
He beats his own child to frighten his neighbour.
<proverb>
U
بچه خود را مى زند که همسایه بترسد .
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com