Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 55 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I bought the bicycle on impulse .
U
یکدفعه زد بکله ام واین دوچرخه راخریدم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bought
U
خریدن
bought
U
خریداری کردن بدست اوردن
dear bought
U
گران تمام شده
dear bought
U
جنس گران خریداری شده خریداری به قیمت گران
the books that you bought
U
کتابهایی که شما خریدید
I bought it on your recommendation.
U
بسفارش وتوصیه شما آنرا خریدم
dear bought
U
گران خرید
Vistory was dearly bought .
U
پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
I bought it on the recommendation of a friend.
U
طبق توصیه دوستم آنرا خریدم
He bought them expensive presents, out of guilt.
U
او
[مرد]
بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
A slave bought with money is more free than he who.
<proverb>
U
بنده زر خرید آزادتر از بنده شکم است .
bicycle
U
دوچرخه پایی
bicycle
دوچرخه
bicycle
U
دوچرخه سواری کردن
to go by bicycle
U
دوچرخه سواری کردن
to ride a bicycle
U
دوچرخه سواری کردن
bicycle pump
U
تلمبه دوچرخه
bicycle path
U
مسیر دوچرخه سواری
bicycle path
U
راه دوچرخه رو
bicycle kick
U
پای دوچرخه
to walk a bicycle
U
دوچرخه را با دست بردن
folding bicycle
U
دوچرخه تاشو
It was wrong of you to take the bicycle .
U
کار غلطی کردی که دوچرخه را برداشتی
to hop on your bicycle
U
روی دوچرخه خود جهیدن
To dismount from a horse(bicycle).
U
از اسب ( دوچرخه وغیره ) پایین آمدن
motor assisted bicycle
U
موتورسیکلت
fixed-gear bicycle
U
دوچرخه دنده ثابت
[بدون چرخ آزاد]
Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work.
U
حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
impulse
U
انگیزه ناگهانی تکان دادن
impulse
U
بر انگیزش
impulse
U
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
impulse
U
انگیزش
impulse
U
تکانه
impulse
U
ضربه
impulse
U
انگیزه دادن به
impulse
U
بر انگیختن
impulse buying
U
خریدناگهانی
impulse buying
U
خرید بی مقدمه
impulse buy
U
خریدنچیزیبدونبرنامهقبلی
sensory impulse
U
ضربهحسی
impulse buying
U
خرید بدون برنامه ریزی
impulse charge
U
خرج محرکه
impulse charge
U
نیروی محرکه اولیه
impulse discharge
U
تخلیه ضربهای
impulse turbine
U
توربین ضربهای
make impulse
U
ضربه وصل
nerve impulse
U
تکانه عصبی
spacing impulse
U
نوعی روش رادیو تله تایپ که در ان ارسال امواج به طوریک در میان ضربانی است
cardiac impulse
U
تکانه قلبی
impulse sprinkler
U
آبپاشضربهای
impulse starter coupling
U
جفتگری ضربه ساز
axial flow impulse turbine
U
فشارمستقیم
axial flow impulse turbine
U
توربین محوری
fixie bicycle
[fixie , one-gear bike without brakes]
U
دوچرخه تک دنده
[با چرخ آزاد]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com