English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 278 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I am working here non-stop. U یک بند دارم اینجا کار می کنم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
working U کار کننده
working U مشغول کار
working U کارگر طرزکار
working U استخراج
working U فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
working U درست کار میکند
working capital U مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
working capital U سرمایه در گردش
working capital U تنخواه گردان
working parties U گروه کار
working party U گروه کار
working class U طبقه کارگر
working class U مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
working classes U طبقه کارگر
working classes U مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
working stress U تنش مجاز
cold working U سردکاری
cold working U شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
cold working property U قابلیت عملیات شکل دهی وچکش کاری فلزات
furnace working U طرزکار کوره
hard working U پرکار
hard working U زحمت کش
hot working brass U برنج قابل اهنگری
hot working die U ابزار عملیات حرارتی
hot working steel U فولاد عملیات حرارتی
i do not feel like working U حال
i do not feel like working U کار کردن ندارم
in good working order U دایر
in working condition U دایر
in working condition U کارکننده
iron and steel working industry U صنعت اهن و فولاد
it is in good working order U خوب کار میکند
it is in good working order U دایر است
metal working U فلزکاری
metal working industry U صنعت فلزکاری
safe working load U بارکاری مطمئن
super imposed working load U بار مربوط به بهره برداری از بنا
under ground working U استخراج زیرزمینی
working angle U زاویه موثر
working asset U سرمایه حاصله در اثر کار وفعالیت
working asset U سرمایه کار
working ball U گوی با سرعت و چرخش کافی
working capacity U سرمایه جاری
working capacity U فرفیت کار
working capacity U توانایی کار
working circuit U مدار جریان کار
working conditions U شرایط کار
working day U روز کار
working day U ساعت کار روزانه
working drawing U طرح ونقشه کار
working fluid U سیال عامل
working fluid U سیال متحرک
working lead U بار یا نیرویی که ساختمان یاجزیی از ان هنگام کارکردمعمولی متحمل میشود
working lead fluid U سیال متحرک یا عامل
working load U بار مجاز
working load U بار کاربردی
working man U کارگر افزارمند
working mean U میانگین مفروض
working paper U ورقهء استخدام کارگر
working paper U تعرفهء کار
working plan U نقشه اجرا راهنمای کار
working point U نقطه فشار متوسط
working population U جمعیت شاغل
working sails U بادبان معمولی که با بادبان سبک یا سنگین در موقع تغییرشدت باد فرق دارد
working section U قسمتی از تونل باد که مدل یاجسم مورد ازمایش در ان قرار میگیرد
working set U مجموعه دایر
working set U مجموعه کاری
working storage U حافظه کاری
working storage U انباره کاری
working area U محوطهاستخراج
working pressure gauge U استخراجدرجهفشار
working relationship U رابطهکاریوحرفهای
I have been working here for years. U سالهاست دراینجا کار می کنم
He was working like the devil. U مثل شیطان کارمی کرد(پرتلاش)
The working (middle,upper)class. U طبقه کارگر (متوسط بالا )
With meager income . I am working all day for a mere pittance . U با چندرغاز تمام روزکار می کنم
Stress reduces an employee's working capacity' U استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
demands of providing healthy living and working conditions U خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
instead of working U بجای اینکه او کار بکند
I'm working on it. U دارم روش کار میکنم.
Other Matches
stop by <idiom> U ملاقات کردن
stop-go U رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
stop U انجام ندادن عملی
stop U زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop U توقف انجام کار
to stop [doing something] U دست کشیدن
non-stop U یکسره
non-stop U بیتوقف
t stop U روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
non-stop U پیوسته
non-stop U پایسته
non-stop U بیوقفه
non-stop U مدام
stop U بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
non-stop U یک ریز
stop U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop U دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop U دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop U ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop U متوقف کننده
stop U مانع
stop U ایستگاه نقطه
stop U توقف منزلگاه بین راه
stop U خواباندن بند اوردن
stop U تعطیل کردن
stop U سدکردن
stop U نگاه داشتن
stop U از کار افتادن مانع شدن
stop U ایستادن توقف کردن
stop U گیره
stop U برخورد
stop U منع
stop U لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop U مکث
stop over U توقف کوتاه مدت
stop U توقف
stop U متوقف کردن ایستگاه
stop U ایستادن
stop U قطع کردن
stop U استوپ داور بوکس
stop U ورجستن
stop U ایستاندن
to come to a stop U ایستادن [مهندسی]
to stop [doing something] U توقف کردن [از انجام کاری]
stop U ایست
Last stop. All out. U آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
stop out U دیر به خانه آمدن [شب]
stop and go U پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
stop U جلوگیری منع
to stop [doing something] U نگاه داشتن
to stop [doing something] U ایستادن [از انجام کاری]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to come to a stop U متوقف شدن [مهندسی]
until stop [up to the stop] U تا جای توقف
stop U ناک دان
Stop here, please. لطفا همینجا نگه دارید.
stop over <idiom> U شب بین راه ماندن
stop off <idiom> U توقف بین راه
to come to a stop U از کار افتادن [مهندسی]
Say when stop! [when pouring] U بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
end stop U بستتحتانی
stop rod U میلهایستایی
Stop talking! <idiom> U ساکت باش!
stop-and-go traffic U ترافیک سپر به سپر
Stop complaining. U [اینقدر] نق نزن.
Stop pushing! U هل ندهید!
label-stop U زانویی آبچکان
Where is the bus stop? U ایستگاه اتوبوس کجاست؟
Stop complaining. U [اینقدر] شکایت نکن.
stop key U کلیداستپ
stop in one's tracks <idiom> U سریه متوقف شدن
to stop cold something U چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
request stop U ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
stop press U خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
REQUEST STOP U ایستگاه درخواستی
To stop coveting something. U دندان طمع چیزی را کشیدن
Stop nagging! U نق نزن!
Stop pushing! U عاجز نکنید !
stop button U دکمهایست
stop at intersection U توقفدرتقاطع
to stop the bus U جلوی اتوبوس را گرفتن
To stop being intransigent. U از خر شیطان پایین آمدن
adjustable stop U توقف قابل تنظیم [مهندسی]
stop [Engineering] U توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
depth stop U توقفعمیق
heel stop U ترمزگیر
ski stop U ترمزاسکی
How far is the bus stop ? U تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
stop go policy U توسعه
sear stop U ضامن چکاننده
sear stop U مانع چخماق
sear stop U مانع پایه اتش
safety stop U ضامن اسلحه گیره ضامن
safety stop U ترمز خطر
reed stop U کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
program stop U توقف برنامه
limit stop U حد ایست
leave stop U بازداشت
stop bath U ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
stop bit U ذرهء ایست نما
stop go policy U سیاست تثبیت
stop gap U وسیله یا چاره موقتی
stop element U عنصر ایست
stop dog U علامت وقف
stop code U کد توقف
stop cock U شیر
stop cock U شیرسماوری
stop cock U شیر بستن جریان اب
stop bit U بیت ایست نما
jump stop U توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
hockey stop U نوعی ایست ناگهانی
stop instruction U دستورالعمل توقف
door stop U زبانه در
bar stop U توقف میله
bar stop U ضربه میله
band stop U صافی میان نگذر
stop volley U جاخالی
whistle-stop U در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
whistle stop U در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
bus stop U ایستگاه اتوبوس
full stop U وقفه کامل
door stop U دکمه کله قندی
dynamic stop U ایست پویا
grout stop U اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
geneva stop U کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
geneva stop U سیستم نگهدارنده فیلم
flue stop U دکمه ارگ
flue stop U کلید ارگ
flag stop U توقف
flag stop U ایست
elevation stop U متوقف کننده حرکت ارتفاع
elevation stop U حد نهایی درجه
full stop U نقطه
stop hit U دره
stop hit U ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
stop street U خیابان فرعی
to bring to a stop U بس کردن جلو
stop list U اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
stop logs U تیرکهای سد کننده
to bring to a stop U موقوف کردن
stop bit U بیت توقف
stop thief U ای دزد!دزدرابگیرید!
decompression stop U مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
stop payment U دستور عدم پرداخت چک به بانک
stop shot U ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stop sign U علامت توقف
stop watch U ساعت وقت گذاری
stop valve U شیر قطع جریان
stop the leave U بازداشت کردن
stop squawk U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید
to bring to a stop U را گرفتن
water stop U اب بند
to stop payment U درمانده یا ورشکست شدن
stop mechanism U مکانیزم توقف
to stop short U یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
stop lamp U چراغ ترمز
stop knob U دکمه
to make a stop U مکث کردن
to make a stop U ایست کردن
to put a stop to U را گرفتن
stop list U صورت متخلفین
to put a stop to U بس کردن جلو
to put a stop to U موقوف کردن
stop light U چراغ ترمز
Signal a car to stop . U علامت بده که یک اتوموبیل بایستد
stop/clear key U دکمهتوقف
the train runs without a stop U قطار بدون ایست
firing stop mechanism U وسیله منع اتش ضامن خودکار
If you don't feel like it, (you can) just stop. U اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
firing stop mechanism U مکانیسم ضامن اتش
blade close stop U محلبرخورددولپهقیچی
stop/clear key U وضوح
hop stop and jump U قسمتهای سه گانه پرش طول سه گام
start stop transmission U مخابره قطع و وصلی
To stop being adamant (unyielding). U از خر شیطان پائین آمدن
stop light switch U کلید لامپ ترمز
stop charge regulation U تنظیم با قطع جریان
The bus stop is no distance at all . U ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
stop lamp switch U کلید لامپ ترمز
stop lamp switch U کلید چراغ ترمز
to try to stop the march of time U تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
We are waiting for the rain to stop . معطل بارانم که بند بیاید
stop dead/cold <idiom> U سریع توقف کردن
How long does the train stop here? U چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
end stop [Engineering] U توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
a [non-stop] barrage of jokes U جوکهای مدام پشت سر هم
isolating stop valve U شیر جدا کننده
Stop your little games (tricks). U ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
the train runs without a stop U میرود
stop loss order U دستور خرید یافروش سهام بدلال سهام
Leave her alone. Stop bothering her. U دست از سر دخترک بردار
start stop drives U محرکهای قطع و وصلی
start stop system U سیستم قطع و وصلی
Does the train stop in London? U آیا قطار در لندن توقف دارد؟
to stop taking [pills] , [to go off a drug] U متوقف شدن [از خوردن قرص]
to take action to prevent [stop] such practices U اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com