English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
His deeds fail to square with his words. U عملش با حرفش نمی خواند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to help with words and deeds <idiom> U با پند دادن و عمل کمک کردن
a man of words and not of deeds is like a garden full of weeds <proverb> U با علم اگر عمل نکنی شاخ بی بری
deeds U قرارداد
deeds U کردار
deeds U کار
deeds U سند باقباله واگذار کردن
deeds U سند
deeds U مدرک
deeds U عمل
deeds U فعل
deeds U در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
deeds U قباله
good deeds U کردارهای نیک
good deeds U افکار نیکو
iniquitous deeds U کردار زشت یا شریرانه
title deeds U بنچاق
title deeds U سند مالکیت
Good deeds U حسنات
title deeds U قباله
fail out U ریزش کردن
fail U شکست خوردن
fail U وا ماندن
fail U درماندن
fail U رد شدن قصور ورزیدن
fail U مردود شدن
fail U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail U رد شدن
fail U ورشکست شدن
without fail U حتما البته بی تخلف
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U عقیم ماندن ورشکستن
fail U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail U سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند
fail U قصور کردن
fail safe U ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe U تخریب امن
fail-safe U ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe U تخریب امن
fail back U پشتیبان
fail-safe U با خرابی امن
fail back U یدکی
fail soft U با خرابی ملایم
fail soft U با خرابی تدریجی
fail soft U تخریب
fail soft U تخریب تدریجی
fail softly U با خرابی ملایم
fail softly U با خرابی تدریجی
fail safe U با خرابی امن
to fail [memory] U وا ماندن [حافظه یا خاطره]
to fail [memory] U درماندن [حافظه یا خاطره]
You wI'll fail unless you work harder . U موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
power fail restart U سهولتی که یک کامپیوتر راقادر می سازد تا پس از قطع برق به عملیات عادی خودبرگردد
fail safe system U سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
How did you make out? Did you succeed or fail? U شیری یا روباه ؟
To flunk a course . To fail an exam. U در امتحان رد شدن
to fail to provide an answer U درماندن در دادن پاسخ
To pass (fail,flunk) an exam. U درامتحان قبول ( رد )شدن
in so many words U عینا
in so many words U با عین این کلمات
of few words U کم حرف
in other words <adv.> U به عبارت دیگر
In our other words. U بعبارت دیگر
in other words <adv.> U به کلام دیگر
words U الفاظ
in other words <idiom> U به کلام دیگر
to ask somebody to say a few words U خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
the f. words U کلمات زیرین
they had words U باهم نزاع کردند
they had words U حرفشان شد
swear-words U کفر
play on words U تجنیس
play upon words U جناس بکار بردن
your words offended her U از سخنان شمارنجید
to i. from somebodies words U از حرفهای کسی استنباط کردن
to gloze over one's words U سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
to eat ones words U سخن خودراپس گرفتن
Hear it in his own words. U از زبان خودش بشنوید
to be sparing of words U مضایقه ازحرف زدن کردن کم حرفی کردن
The two are rhyming words . U این دو لغت هم قافیه هستند
You mark my words . U ببین کجاست که بهت می گویم ؟( بگفته ام گوش کن )
He told me in so many words . U عینا" اینطور برایم گفت
You mark my words. U این خط واینهم نشان
You took the words out of my mouth. U جانا سخن از زبان ما می گویی
the a.of boreign words U اقتباس یاگرفتن لغات بیگانه
to play upon words U جناس گفتن یا نوشتن تجنیس بکاربردن
swear-words U فحش
words in contracts should U الفاظ عقود محمول است برمعانی عرفیه
He is too stingy for words. U دست توی جیبش نمی کند ( خسیس است )
four-letter words U واژهی قبیح
four-letter words U واژهیچهار حرفی
buzz words U لغت بابروز
buzz words U رمز واژه
your words offended her U سخنان شما به احساسات اوبرخورد
words of limitation U الفاظ تعیین کننده سهم هرکس در سند
swear-words U ناسزا
words are but wind U حرف جزو
precatory words U عبارتی در وصیتنامه که دران موصی تقاضایی از موصی له کرده باشد
waste one's words U زبان خود را خسته کردن
put into words U به عبارت دراوردن
reserved words U کلمات ذخیره شده
reserved words U کلمههای رزرو
reserved words U کلمههای محافظت شده
They have had words ,I hear . U شنیده ام حرفشان شده ( بحث ؟ جدل لفظی )
play on words U جناس
Acrimonious words کلمات تلخ و نیشدار
words are but wind U هواست
In the words of Ferdowsi … U بقول فردوسی
apt words U ابرو
choice of words U بیان
play on words <idiom> U بازی با کلمات
A dictionary tell you what words mean . U فرهنگ زبان معنی کلمات را میدهد
big words U لاف
big words U حرفهای گنده
choice of words U کلمه بندی
choice of words U جمله بندی
eat one's words <idiom> U حرف خود قدرت دادن
take the words out of someone's mouth <idiom> U حرف دیگری راقاپیدن
weigh one's words <idiom> U مراقب صحبت بودن
take the words out of someone's mouth <idiom> U سخن از زبان کسی گفت
code words U کلمه رمز
code words U کلمات رمزی
acceptance by words U قبول قولی
apt words U مجرای اب
control words U کلمات کنترلی
he was provoked by my words U از سخنان من رنجید
war of words U منازعه
he was provoked by my words U سخنان من باو برخورد
war of words U بحث وجدل
i ran the words through U ان کلمات را خط زدم
english words U واژه ها یا لغات انگلیسی
imitative words U واژههای تقلیدی
imitative words U مورموریاغرغر کردن
he took my words in good part U سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
To bandy words . to argue. U بگو مگه کردن ( ,,یکی بدو کردن )
The exam was too easy for words . U امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
Her words are empty of meaning. U حرفهایش خالی از معنی ومفهوم است
to pour out abusive words U سخنان فحش امیزپی در پی اداکردن
To argue ( exchange words ) with someone . U با کسی یک بدوکردن
put words in one's mouth <idiom> U چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
my words hurt his feelings U سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
his words injured my feelings U سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
Bluntly. Without mincing words. U صاف وپوست کنده
This knife is too blunt for words . U این چاقو ماست راهم نمی برد ( خیلی کند است )
fine words butter no parsnips <proverb> U از حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی شود
With soft words one may persuade a serpent out of . <proverb> U با زبان خوش مار را از سوراخ بیرون مى کشند .
He left fily a few choice words. U چند تا حرف مفت ( ناسزا )تحویل داد
To speak firmly . Not to mince ones words . U محکم حرف زدن ( با قا طعیت )
To put the words in somebodys mouth. U حرف دردهان کسی گذاشتن
action speaks louder than words <proverb> U دو صد گفته چون نیم کردار نیست
sweet words (voice,sleep U کلمات ( صدا خواب )شیرین
Fine words butter no parsnips. U از تعارف کم کم وبر مبلغ افزای
To put the words into someones mouth. U حرف توی دهن کسی گذاشتن
fair words butter no parsnips U به حلواحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
fine words butter no parsnips U بحلوابحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
Actions speak louder than words . U دو صد گفته چونیم کردار نیست
I didnt mince my words . I put it very well . U قشنگ حرفم رازدم
Mark my words . Remember what I told you . U یادت باشد چه گفتم
try square U گونیای فلزی
four-square U چهار گوشهی کامل
square U چارگوش
to square up U خود را آماده کردن [برای دعوی یا حمله]
four-square U پابرجا
square one <idiom> U درآغاز
four-square U رک
four-square U با صراحت
four-square U به طور صریح
four-square U پراراده
four-square U مصمم
four-square U استوار
four-square U قرص
four-square U محکم
four-square U صریح
four-square U بیرودربایستی
four-square U صادق
four-square U راستگو
four-square U بیشیله پیله
four-square U رک و راست
four-square U چهارگوش
four-square U کاملا مربع
square away <idiom> U برنامه ریزی کردن
four-square U مصممانه
three square U سوهان اهنگری دارای مقطع مثلث شکل
square U به یک طرف میله وعمود به ان
square U برابر
square U عادلانه
square U منظم حسابی
square U خانه شطرنج
square U منصف
square U جذر میدان
square U مجذور
square U مساوی
square U مربع توان دوم
square U گوشه دار
all square U مساوی
square out U ضربه از خارج محدوده میلههای کریکت
square U راست حسینی
square in U پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع
square U گونیا
square U چهار گوش
square U مرتب کردن کلاه
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com