English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
upsetting conversation U گفتگو ناراحت کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
oppressive U خورد کننده ناراحت کننده
painful U ناراحت کننده
off-putting U ناراحت کننده
nightmares U خواب ناراحت کننده و غم افزا
nightmare U خواب ناراحت کننده و غم افزا
treater U مذاکره کننده طرف گفتگو
tense U ناراحت
tensest U ناراحت
fidgety U ناراحت
worried U ناراحت
tensing U ناراحت
tenses U ناراحت
incommodious U ناراحت
uptight U ناراحت
tensed U ناراحت
inconvenient U ناراحت
fretful U ناراحت
uneasily U ناراحت
uncomfortably U ناراحت
disturbed U ناراحت
comfortless U ناراحت
down in the dumps <idiom> U ناراحت
uneasy U ناراحت
ill at ease U ناراحت
peaceless U ناراحت
tenser U ناراحت
uncomfortable U ناراحت
upsetting U نژند ناراحت
grouched U ادم ناراحت
under a cloud <idiom> U ناراحت وغمگین
grouch U ادم ناراحت
perturb U ناراحت کردن
hung over U ناراحت ازاعتیاد
grouching U ادم ناراحت
distraught U شوریده ناراحت
grouches U ادم ناراحت
upsets U نژند ناراحت
upset U نژند ناراحت
incommode U ناراحت کردن
discomforts U ناراحت کردن
incommodiously U بطور ناراحت
i passed an uneasy night U ناراحت بودم
shook up <idiom> U نگران ،ناراحت
to feel strange U ناراحت بودن
incommoded by want of room U ناراحت از حیث
fidget U ناراحت بودن
fidgeted U ناراحت بودن
discomfort U ناراحت کردن
fidgets U ناراحت بودن
fidgeting U ناراحت بودن
discommode U ناراحت کردن
distemper U ناراحت کردن
discomfiture U ناراحت کردن
conversed U گفتگو
converse U گفتگو
talk U گفتگو
negotiations U گفتگو
chit-chat U گفتگو
indisputable U بی گفتگو
parlance U گفتگو
parle U گفتگو
dialog U گفتگو
talks U گفتگو
converses U گفتگو
talked U گفتگو
chit chat U گفتگو
tractarian U گفتگو
negotiation U گفتگو ها
conversations U گفتگو
conversation U گفتگو
colloquy U گفتگو
negotiation U گفتگو
colloquies U گفتگو
conversing U گفتگو
discussion U گفتگو
discussions U گفتگو
negotiations U گفتگو ها
chitchat U گفتگو
put (someone) out <idiom> U ناراحت ،دردسر،اذیت
harasses U ناراحت کردن دشمن
antsy <adj.> U بیقرار [ناراحت] [بی تاب]
harass U ناراحت کردن دشمن
What have I done to offend you? U من چطور تو را ناراحت کردم؟
monology U گفتگو باخود
debatable U قابل گفتگو
tractate U بحث گفتگو
speaks U گفتگو کردن
negotiating U گفتگو کردن
out of one's shell <idiom> U گفتگو دوستانه
to make overtures U گفتگو اغازکردن
speak U گفتگو کردن
negotiate U گفتگو کردن
negotiated U گفتگو کردن
negotiates U گفتگو کردن
conference U گفتگو مذاکره
conferences U گفتگو مذاکره
discussion U گفتگو منافره
discussions U گفتگو منافره
interlocutress U طرف گفتگو
debate U گفتگو کردن
discuss U گفتگو کردن
dialogues U گفتگو صحبت
to talk [to] U گفتگو کردن [با]
dialogue U گفتگو صحبت
intertalk U گفتگو کردن
I dont mind the cold . U از سرما ناراحت نمی شوم
He feels bad about it . He is concerned about it. U از این موضوع ناراحت است
to be on thorns U ناراحت یادل واپس بودن
It is preying on my mind. U خیالم را ناراحت کرده است
disquiet U ناراحت کردن اسوده نگذاشتن
He gets really upset. U او [مرد] خیلی ناراحت میشود.
He is on edge. He is restive. U آرام ندارد (ناراحت است )
incommode U ناراحت گذاردن دردسر دادن
worrywart U ادم غصه خور و ناراحت
soliloquize U باخود گفتگو کردن
negotiatory U مبنی بر معامله یا گفتگو
to toughen one's tone U در گفتگو سخت شدن
turn (someone) off <idiom> U ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
I was devastated. <idiom> U من را بسیار ناراحت کرد [اصطلاح روزمره]
shoptald U گفتگو درباره وضع کسب
to have an i. with any one U باکسی دیدار و گفتگو کردن
lambency U ملایمت در گفتگو روشنایی ملایم
miming U تقلید نمایش بدون گفتگو
mime U تقلید نمایش بدون گفتگو
mimed U تقلید نمایش بدون گفتگو
mimes U تقلید نمایش بدون گفتگو
palor U اطاق برای گفتگو خصوصی
interlocutress U زنی که طرف گفتگو باشد
chime in <idiom> U ملحق شدن (آهنگ یا گفتگو)
communing U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
commune U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
collogue U توط ئه چیدن محرمانه گفتگو کردن
to off negotiations U اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
communes U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communed U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
locutory U تالاریا اطاق گفتگو در خانقاه راهبان
to negotiate for something U گفتگو و معامله کردن برای چیزی
bug U کنه ناراحت کردن نیش زدن ازار دادن
bugging U کنه ناراحت کردن نیش زدن ازار دادن
bugs U کنه ناراحت کردن نیش زدن ازار دادن
unhandy U ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
to negotiate [about; on; for] something [with somebody] U گفتگو و معامله کردن [با کسی درباره چیزی]
to talk something over with somebody U با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
soliloquy U گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
soliloquies U گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
pediatrics or pae U شاخهای از علم طب که ازبهداشت و ناخوشیهای کودکان گفتگو میکند
photomagnetism U شاخهای از فیزیک که ازرابطه مقناطیس بروشنایی گفتگو میکند
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. U ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
aeromedicine U قسمتی از طب که دربارهء بیماریها و اختلالات ناشی از پرواز گفتگو میکند
counselling U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counsels U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counsel U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counselled U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counseled U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
ideologies U بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideology U بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
sass U بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
discomfited U دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfit U دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfits U دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfiting U دچار مانع کردن ناراحت کردن
walking on eggshells <idiom> U [اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
treading on eggshells <idiom> U [اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
unsettles U ناراحت کردن مغشوش کردن
hagride U ناراحت کردن عاجز کردن
knock up U ابستن کردن ناراحت کردن
knock-up U ابستن کردن ناراحت کردن
knock-ups U ابستن کردن ناراحت کردن
unsettle U ناراحت کردن مغشوش کردن
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
prepossessing U مجذوب کننده جلب توجه کننده
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
padding U پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
expostulator U سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
suppressive U خنثی کننده اتش سرکوب کننده
discusses U مطرح کردن گفتگو کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com