English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
go U گشتن رواج داشتن
goes U گشتن رواج داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
goes U رواج داشتن
go U رواج داشتن
vogue U رواج
booming U رواج
circulation U رواج
boomed U رواج
boom U رواج
booms U رواج
popularity U رواج
currencies U رواج
currency U رواج
propagation U رواج
prevalence U رواج
circulations U رواج
immobilised U از رواج انداختن
immobilises U از رواج انداختن
circulating edium U وسیله رواج
demonetize U از رواج اندختن
propounding U رواج دادن
propounds U رواج دادن
propound U رواج دادن
propounder U رواج دهنده
immobilize U از رواج انداختن
issue U رواج دادن
issued U رواج دادن
issues U رواج دادن
trend-setter U رواج دهنده
immobilising U از رواج انداختن
trend-setters U رواج دهنده
immobilizing U از رواج انداختن
immobilized U از رواج انداختن
immobilizes U از رواج انداختن
circulations U رواج پول رایج
circulation U رواج پول رایج
propagates U پخش شدن رواج دادن
propagating U پخش شدن رواج دادن
propagated U پخش شدن رواج دادن
propagate U پخش شدن رواج دادن
over issue U اضافه براعتبار رواج دادن
pistole U سکه زرکه بیشتردراسپانی رواج داشت
groschen U سکه سیم المانی که پیشتر رواج داشت
kreutzer U نام سکه مس وسیم که پیشتردرالمان واطریش رواج داشت
roaming U گشتن
slosh U ول گشتن
putters U ول گشتن
to go about U گشتن
search U گشتن
to poke a bout U ول گشتن
strangle U ول گشتن
puttered U ول گشتن
To loaf about . To loiter . U ول گشتن
puttering U ول گشتن
roam U گشتن
putter U ول گشتن
searchingly U گشتن
go about U گشتن
searches U گشتن
seek U گشتن
sloshes U ول گشتن
sloshing U ول گشتن
to knock about U ول گشتن
swivels U گشتن
hang around U ول گشتن
roamed U گشتن
searched U گشتن
swivelled U گشتن
to muck a bout U ول گشتن
seach U گشتن
seeking U گشتن
seeks U گشتن
to fool about U ول گشتن
swivel U گشتن
roams U گشتن
gem-set rug U قالچه جواهر نشان [بیشتر در هند رواج داشته و قدمت آن به بیش از صد سال می رسد.]
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
grows U شدن گشتن
circumvolve U دور گشتن
putter U مهمل گشتن
To look for a pretext ( an excuse ). U پی بهانه گشتن
fossick U خوب گشتن
turn U گشتن چرخیدن
putters U مهمل گشتن
grow U شدن گشتن
To adore (dote on) someone. U دورکسی گشتن
puttering U مهمل گشتن
orbits U بدورمداری گشتن
puttered U مهمل گشتن
idle U ازاد گشتن
idled U ازاد گشتن
idles U ازاد گشتن
idlest U ازاد گشتن
orbited U بدورمداری گشتن
turns U گشتن چرخیدن
orbit U بدورمداری گشتن
circumambulate U بدورچیزی گشتن
to prospect [for] U گشتن [بدنبال]
trundles U گشتن چرخیدن
trundling U گشتن چرخیدن
to fish in troubled waters U پی بازاراشفته گشتن
trundl U غلتیدن گشتن
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
to turn round U دور گشتن
ranksack U خوب گشتن
to draw blank U گشتن وچیزی
to search for anything U پی چیزی گشتن
to rev up U تند گشتن
to look for anything U چیزی گشتن
to look for work U پی کار گشتن
trundled U گشتن چرخیدن
troll U گشتن سراییدن
trolls U گشتن سراییدن
trundle U گشتن چرخیدن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
goggle U چپ نگاه کردن گشتن
pound the pavement <idiom> U دنبال کار گشتن
look (someone) up <idiom> U به دنبال کسی گشتن
grabble U با دست پی چیزی گشتن
to grope for anything U درتاریکی پی چیزی گشتن
to hang about U گشتن معطل شدن
slue U بدور محورثابتی گشتن
scrounge around <idiom> U درپی چیزی گشتن
prowl U درپی شکار گشتن
groping U در تاریکی پی چیزی گشتن
gropes U در تاریکی پی چیزی گشتن
prowls U درپی شکار گشتن
groped U در تاریکی پی چیزی گشتن
grope U در تاریکی پی چیزی گشتن
prowling U درپی شکار گشتن
prowled U درپی شکار گشتن
traipses U سرگردان بودن ول گشتن
hang about U گشتن پرسه زدن
goggled U چپ نگاه کردن گشتن
goggling U چپ نگاه کردن گشتن
roll U غلت خوردن گشتن
traipse U سرگردان بودن ول گشتن
traipsed U سرگردان بودن ول گشتن
traipsing U سرگردان بودن ول گشتن
encircle U دورچیزی گشتن دربرداشتن
rolled U غلت خوردن گشتن
encircled U دورچیزی گشتن دربرداشتن
rolls U غلت خوردن گشتن
encircles U دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircling U دورچیزی گشتن دربرداشتن
ask for trouble <idiom> U دنبال دردسر گشتن
orbs U بدور چیزی گشتن
to search U گشتن [جستجو کردن]
orb U بدور چیزی گشتن
revving U تند گشتن دور برداشتن
rummaging U بهم زدن خوب گشتن
to always look for things to find fault with U همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
swirls U گشتن باعث چرخش شدن
swirl U گشتن باعث چرخش شدن
swirled U گشتن باعث چرخش شدن
swirling U گشتن باعث چرخش شدن
revs U تند گشتن دور برداشتن
revved U تند گشتن دور برداشتن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
to patrol a town U برای پاسبانی دورشهر گشتن
look (something) up <idiom> U به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
orb U بدور مدار معینی گشتن
rummaged U بهم زدن خوب گشتن
rummage U بهم زدن خوب گشتن
pivot U روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivoted U روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivots U روی پاشنه گشتن چرخیدن
rev U تند گشتن دور برداشتن
sinecures U وفیفه گرفتن وول گشتن
forage U پی علف گشتن کاوش کردن
foraged U پی علف گشتن کاوش کردن
rotate U دور محور خود گشتن
rotates U دور محور خود گشتن
forages U پی علف گشتن کاوش کردن
foraging U پی علف گشتن کاوش کردن
rummages U بهم زدن خوب گشتن
sinecure U وفیفه گرفتن وول گشتن
rotated U دور محور خود گشتن
to grabble for anything U چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
circuits U دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to seek a position U جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
circuit U دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
backing up the wrong tree <idiom> U [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
to outflank an army U گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
A tale never loses in the telling . <proverb> U یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
to search [for] [someone] U دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
revive U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com