English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 215 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
overstatement U گزافه گویی
overstatements U گزافه گویی
exaggeration U گزافه گویی
tympany U گزافه گویی
bullshit U گزافه گویی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
exaggerate U گزافه گویی کردن
exaggerates U گزافه گویی کردن
exaggerating U گزافه گویی کردن
overstate U گزافه گویی کردن
overstated U گزافه گویی کردن
overstates U گزافه گویی کردن
overstating U گزافه گویی کردن
bombast U جنس پنبهای گزافه گویی
hyperbolize U گزافه گویی کردن
rodomontade U گزافه گویی کردن فریاد
Other Matches
chiromancy U پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
braggart U گزافه گو
braggadocio U گزافه گو
braggarts U گزافه گو
bigmouthed U گزافه گوی
telnet U پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
free spokenness U رک گویی
to stab in the back U بد گویی
as thought U گویی
downrightness U رک گویی
soliloquies U تک گویی
scandal U بد گویی
scandals U بد گویی
hypologia U کم گویی
hypophrasia U کم گویی
knop U گویی
laconic speech U کم گویی
so to peaking U گویی
candor U رک گویی
soliloquy U تک گویی
pauciloquy U کم گویی
candour U رک گویی
one would say U گویی
ingenuousness U رک گویی
plain speaking U رک گویی
outdpokenness U رک گویی
restatement U باز گویی
restatements U باز گویی
jocosely U بذله گویی
polylogia U پریشان گویی
rant U بیهوده گویی
reticence U سکوت کم گویی
ranted U بیهوده گویی
ranting U بیهوده گویی
rants U بیهوده گویی
piffle U مهمل گویی
cluttering U بریده گویی
jocose U بذله گویی
ranten U بیهوده گویی
leasing U دروغ گویی
poeticism U شعر گویی
facetiousness U بذله گویی
open heartedness U رک گویی صداقت
knobs U دستگیره گویی
missatement U خلاف گویی
metonymy U به تقریب گویی
gratulation U تبریک گویی
logorrhea U پراکنده گویی
lallation U کودکانه گویی
polyphrasia U پریشان گویی
labyrinthine speech U پریشان گویی
idioglossia U نامفهوم گویی
idiolalia U مهمل گویی
iterance U باز گویی
echophrasia U پژواک گویی
echolalia U پژواک گویی
prate U یاوه گویی
witticism U بذله گویی
rodomontade U گزاف گویی
witticisms U بذله گویی
rhodomontade U گزاف گویی
agitolalia U شتابان گویی
tachylalia U شتابان گویی
tachyphemia U شتابان گویی
ambage U ابهام گویی
revilement U ناسزا گویی
reticency U سکوت کم گویی
divagation U پریشان گویی
divination U غیب گویی
pseudology U دروغ گویی
free spokenness U ساده گویی
wit U بذله گویی
wits U بذله گویی
jest U بذله گویی
jests U بذله گویی
extemporization U بالبداهه گویی
ellipsis U بریده گویی
word salad U اشفته گویی
knock U بد گویی کردن از
knocked U بد گویی کردن از
knocks U بد گویی کردن از
wittiness U لطیفه گویی
repetitions U باز گویی
repetition U باز گویی
door-knob U دستگیره گویی
contradiction U خلاف گویی
contradictions U خلاف گویی
knob U دستگیره گویی
ironies U وارونه گویی
irony U وارونه گویی
invective U ناسزا گویی
wittiness U بذله گویی
waggery U بذله گویی
vituperation U ناسزا گویی
to speak ill of U بد گویی کردن از
premonition U شوم گویی
stilted speech U مطنطن گویی
to fling d. U بد گویی کردن
premonitions U شوم گویی
incoherence U گسسته گویی
tautologize U مکرر گویی
somniloquy or quence U سخن گویی
soliloquize U تک گویی کردن
so to speak U چنانکه گویی
improvisation U بدیهه گویی
self contradiction U تناقض گویی
disclosures U بی پرده گویی
gossips U اراجیف بد گویی
gossiped U اراجیف بد گویی
gossip U اراجیف بد گویی
verbalization U دراز گویی
unreserve U بی پرده گویی
scandalum magnatum U بد گویی از بزرگان
verbosity U اطناب گویی
disclosure U بی پرده گویی
gossiping U اراجیف بد گویی
deliriousness U هذیان گویی [روانشناسی]
deliriousness U پرت گویی [روانشناسی]
Do you mean it ? Really ? Honestly ? U جان من ؟( جدی می گویی )
it look as if U چنین مینماید که گویی
bullshit U چرند گویی کردن
natter U یاوه گویی کردن
nattered U یاوه گویی کردن
toucher U گویی که باجک برخوردکند
recriminative U پس دهنده بد گویی یا تهمت
tergiversation U بی ثباتی تناقض گویی
natters U یاوه گویی کردن
obsequiousness U تملق مزاج گویی
Is that so ? You dont say. U نه بابا ( جدی می گویی ) ؟
logorrhea U پرحرفی وبیهوده گویی
veridical U از روی حقیقت گویی
divining U غیب گویی کردن
forebode U پیش گویی کردن
dote U پرت گویی کردن
doted U پرت گویی کردن
dotes U پرت گویی کردن
chicaneries U ضد ونقیض گویی مغالطه
nattering U یاوه گویی کردن
extravaganza U فانتزی گزاف گویی
extravaganzas U فانتزی گزاف گویی
hyperbole U غلو گزاف گویی
pleasantry U بذله گویی شوخی
delirium U پرت گویی دیوانگی
corespondent U مسئول جواب گویی
divine U غیب گویی کردن
witticisms U شوخی لطیفه گویی
witticism U شوخی لطیفه گویی
divined U غیب گویی کردن
divines U غیب گویی کردن
fribble U یاوه گویی کردن
bounces U جست گزاف گویی
divining rod U چوب غیب گویی
chicanery U ضد ونقیض گویی مغالطه
quirk U مزاجی تناقض گویی
quirks U مزاجی تناقض گویی
recriminatory U پس دهنده بد گویی یاتهمت
gutter ball U گویی که به شیار میافتد
grandiloquence U گزاف گویی مبالغه
effusively U چنانکه گویی بریزد
bounced U جست گزاف گویی
bounce U جست گزاف گویی
pleasantries U بذله گویی شوخی
You took the words out of my mouth. U جانا سخن از زبان ما می گویی
bounces U پریدن گزاف گویی کردن
bounce U پریدن گزاف گویی کردن
longbows U اغراق گویی کمان دستی
longbow U اغراق گویی کمان دستی
welcoming drink U نوشیدنی خوش آمد گویی
bounced U پریدن گزاف گویی کردن
geomancy U غیب گویی ازروی خاک
self contradiction U معارضه بانفس تناقض گویی
divination U پیش گویی فال گیری
mythomania U جنون دروغ یا اغراق گویی
he made a show of goung U چنان وانمودکردکه گویی میرود
ingenuously U ازروی سادگی بارک گویی
my ears burn U گویی کسی از من سخن می گوید
monological U وابسته بشیوه تنهاسخن گویی
flim flam U هرزه درایی گزاف گویی
magniloquence U قلمبه نویسی گزاف گویی
mealy-mouthed U دریغ دارنده ازراست گویی
he coins money U گویی پول سکه میزند
mealy mouthed U دریغ دارنده ازراست گویی
improvisatory U وابسته به بدیهه گویی یابدیهه سازی
improvisatorial U وابسته به بدیهه گویی یابدیهه سازی
own nest U بد گویی از خانه خود زشت است
As for me , I was going crazy ( mad ) . U مرا می گویی داشتم دیوانه می شدم
humoristic U مبنی بربذله گویی یا فکاهی نویسی
touch on (upon) <idiom> U خلاصه وار نوشتن ،چکیده گویی
crotched U گویی که در مربع بالای میزبیلیارد است
on U گویی که هدف ضربه بعدی است
fatidic U وابسته به پیش گویی حوادث و وقایع
rhabdomancy U پیش گویی بوسیله چوب یاعصا
sciomacy U غیب گویی از روی سایه مرده
mealy wings U بالهایی که گویی ارد روی انهاپاشیده اند
he walks as if he were drunk U چنان راه میرود که گویی مست است
nuncupation U افهار مطلبی در پیش گواه بزبان گویی
spot shot U ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
catechetics U فن اموزش اصول دین بوسیله پرسش مسئله گویی
it is safe to say U بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
bounce shot U گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com