English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
entry group U گروه واجد شرایط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
qualifies U واجد شرایط
bona fide U واجد شرایط
qualify U واجد شرایط
qualification U واجد شرایط
qalified U واجد شرایط
eligible U واجد شرایط
qualified U واجد شرایط
qulifications U واجد شرایط
eligible U واجد شرایط مطلوب
possessing the necessary qualifications U واجد شرایط لازم
qualify for U واجد شرایط بودن
qualified U واجد شرایط لازمه
quantified U واجد شرایط شدن
qualificatory U واجد شرایط کننده
quantifies U واجد شرایط شدن
quantify U واجد شرایط شدن
quantifying U واجد شرایط شدن
eligible U واجد شرایط برای انتخاب شدن
qualifies U صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
qualified person U شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
qualify U صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
The prisoners of the terrorist militia were detained under inhumane conditions. U زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.
pack U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation U شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
beach group U گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups U گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
homozygote U واجد صفات پدرومادر
animalization U واجد صفات حیوانی
beach party U گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
qui tam action U دعوی کیفری که واجد جنبه عمومی و خصوصی باشد
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
civil reserve air fleet U گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing U یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task force U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
kaldor criterion U ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
amphibious task group U گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
landing group U گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
stables U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
hordes U گروه بیشمار گروه
horde U گروه بیشمار گروه
humanised U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanizes U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanized U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanising U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanizing U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanises U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanize U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
battery of tests U گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
terming U شرایط
term U شرایط
termed U شرایط
the conditions U شرایط ان
conditions U شرایط
terms U شرایط
liner terms U شرایط خط کشتیرانی
ball games U شرایط وضعیت
ball game U شرایط وضعیت
conditions U شرایط اوضاع
disadvantages U شرایط نامساعد
disadvantage U شرایط نامساعد
present conditions U شرایط فعلی
no bed of roses <idiom> U شرایط سختوبد
working conditions U شرایط کار
tropical condition U شرایط گرمسیری
terms and conditions U ضوابط و شرایط
terms of trade U شرایط معامله
standard condition U شرایط استاندارد
stability conditions U شرایط ثبات
spring conditions U شرایط بهاری
terms of trade U شرایط مبادله
sufficient conditions U شرایط کافی
terms of shipment U شرایط حمل
shipping terms U شرایط حمل
Russian roulette <idiom> U شرایط پرخطر
settlement terms U شرایط تسویه
settlement terms U شرایط پرداخت
standard conditions U شرایط متعارفی
tight spot <idiom> U شرایط سخت
second order conditions U شرایط ثانوی
terms of payment U شرایط پرداخت
conditions of contract U شرایط قرارداد
equilibrium conditions U شرایط تعادل
existing circumstances U شرایط موجود
final cinditions U شرایط پایانی
final cinditions U شرایط فینال
ballistic conditions U شرایط بالیستیکی
average conditions U شرایط متوسط
average conditions U شرایط عادی
condition of readiness U شرایط امادگی
ambient conditions U شرایط محیطی
implied terms U شرایط ضمنی
implied terms U شرایط تلویحی
given conditions U شرایط معینه
initial condition U شرایط اولیه
adverse factors U شرایط نامساعد
boundary conditions U شرایط حدی
boundary conditions U شرایط مرزی
conditions of purchase U شرایط خرید
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
competitive conditions U شرایط رقابت
competition conditions U شرایط رقابت
conference terms U شرایط کنفرانس
credit terms U شرایط اعتبار
requirements of the credit U شرایط اعتبار
delivery terms U شرایط تحویل
dis qualified U فاقد شرایط
emergency conditions U شرایط اضطراری
admission requirements U شرایط پذیرش
actude conditions U شرایط شدید
makings U شرایط لازم
marginal conditions U شرایط نهائی
mutual terms U شرایط متقابل
necessary conditions U شرایط لازم
qualification U وضعیت شرایط
normal temperature and pressure U شرایط استاندارد
normal temperature and pressure U شرایط متعارفی
conditions of use U شرایط کاربرد
standard temperature and pressure U شرایط استاندارد
standard temperature and pressure U شرایط متعارفی
usual conditions U شرایط معمول
fair play U شرایط برابر
payment terms U شرایط پرداخت
suitable conditions U شرایط مناسب
plateaux U شرایط پایا
requirements U شرایط لازم
actude conditions U شرایط حاد
plateaus U شرایط پایا
given conditions U شرایط معلوم
plateau U شرایط پایا
light conditions U شرایط نور
qualifications U شرایط لازم
tenders conditions U شرایط عمومی مناقصه
support conditions U شرایط تکیه گاهی
investigation of foundation conditions U تحقیق شرایط شالوده
conditions of sale U شرایط اساسی معامله
it does not s. the condition U واجدان شرایط نیست
qualified U دارای شرایط لازم
ineligible U فاقد شرایط لازم
conditions U مقررات و شرایط اسبدوانی
other things being equal U اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
feudatory U تابع شرایط تیول
second order conditions U شرایط مرتبه دوم
machining requirments U شرایط براده برداری
terms and conditions of the credit U ضوابط و شرایط اعتبار
bend U شرایط خمیدگی زانویی
ineligibility U فقدان شرایط لازم
unqualified U فاقد شرایط لازم
provisions of a contract U شرایط قرار داد
volcanism U شرایط و خصوصیات اتشفشانی
circumstance U شرایط محیط اهمیت
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
tight squeeze <idiom> U شرایط سخت تجاری
make a difference <idiom> U شرایط را عوض کردن
turn the tables <idiom> U عوض کردن شرایط
meets U مطابق شرایط بودن
meet U مطابق شرایط بودن
to impose conditions U با شرایط سنگین بارکردن
disqualify U فاقد شرایط لازم دانستن
size up <idiom> U بسته به شرایط ،برانداز کردن
desirability U درجه تمایل شرایط مطلوب
reasonableness of terms in contract U معقول بودن شرایط قرارداد
climate for growth U شرایط لازم برای رشد
get in the swing of things <idiom> U به شرایط جدید عادت کردن
disqualifying U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified U فاقد شرایط لازم دانستن
restructure U شرایط وام را عوض کردن
restructured U شرایط وام را عوض کردن
restructures U شرایط وام را عوض کردن
Are you prepared to accept my conditions? U حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
time utility U بهره گیری از شرایط زمانی
come into one's own <idiom> U به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
ceteris paribus U ثابت بودن سایر شرایط
entry group U واجدین شرایط تخصصی شغلی
fall back U سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
However difficult the circumstances [are] , ... U هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
debt rescheduling U تجدید نظر در شرایط وام
loan conversion U تجدید نظر در شرایط وام
ligting conditions U شرایط روشنایی نسبتهای نور
put someone in the picture <idiom> U شرایط را شرح دادن برای کسی
reschedules U در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduled U در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduling U در شرایط وام تجدید نظر کردن
reschedule U در شرایط وام تجدید نظر کردن
make the best of <idiom> U دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
play it by ear <idiom> U تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
to satisfy conditions U شرایط را برآورده کردن [ریاضی] [فیزیک]
condition book U کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
demand oriented pricing U قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
dead duck <idiom> U در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
differential effects U اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله
To stipulate. U شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
ineligibly U بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com