Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
insert
U
گذاشتن جاسازی کردن
inserting
U
گذاشتن جاسازی کردن
inserts
U
گذاشتن جاسازی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
embed
U
دور گرفتن جاسازی کردن
embeds
U
دور گرفتن جاسازی کردن
fitting
U
جاسازی
insert
U
جاسازی
inserting
U
جاسازی
block out
U
جاسازی
inserts
U
جاسازی
insertion
U
جاسازی تعبیه
embedded
U
جاسازی شده
sponson
U
جدار توخالی یا جاسازی شده در بدنه تانک برای تعبیه مهمات یا بی سیم
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
fixes
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fix
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
cuts
U
عبور کردن گذاشتن
lodged
U
گذاشتن تسلیم کردن
lodge
U
گذاشتن تسلیم کردن
have
U
صرف کردن گذاشتن
lay down
U
فدا کردن گذاشتن
lodges
U
گذاشتن تسلیم کردن
deposits
U
: ته نشین کردن گذاشتن
having
U
صرف کردن گذاشتن
cut
U
عبور کردن گذاشتن
deposit
U
: ته نشین کردن گذاشتن
stead
U
گذاشتن حمایت کردن
to put a way childish
U
صرف کردن گرو گذاشتن
inset
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
arranges
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
to shut up
U
حبس کردن درصندوق گذاشتن
arranging
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
inserts
U
داخل کردن در میان گذاشتن
inserting
U
داخل کردن در میان گذاشتن
auctioning
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
insert
U
داخل کردن در میان گذاشتن
arrange
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
auctioned
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auction
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
arranged
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
deteriorated
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
auctions
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
applies
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applying
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
in-
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
heeds
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
dumfound
U
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
deteriorating
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorate
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
louse
U
شپش گذاشتن شپشه کردن
deposits
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
deteriorates
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
heeding
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heed
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeded
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
in
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
accumulate
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
deposit
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
rat race
<idiom>
U
رها کردن ،تنها گذاشتن
dumbfound
U
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
to put together
U
بکب کردن پیش هم گذاشتن
accumulating
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
wad
U
کپه کردن لایی گذاشتن
accumulates
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
to hang up
U
معطل کردن مسکوت گذاشتن
wads
U
کپه کردن لایی گذاشتن
insets
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
To trample upon justice. To be unfair.
U
پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
emplacement
U
پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
to part the hair
U
فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
swindles
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindle
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
skirt
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirted
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirts
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindled
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
to soak out the salt of
U
توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
emplace
U
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
adventure
درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
the setting of a gem
U
سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
adventures
U
: درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
cook up
<idiom>
U
اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
affect
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
reefknot
U
گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
staked
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stake
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
superinduce
U
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
reship
U
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
corners
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corner
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
to take in
U
تو گذاشتن
load
U
گذاشتن
take in
U
تو گذاشتن
lays
U
گذاشتن
To be gettingh on in years.
U
پا به سن گذاشتن
getting on in years
U
پا به سن گذاشتن
teasing
U
سر به سر گذاشتن
inculcating
U
پا گذاشتن
ti turn in
U
تو گذاشتن
lets
U
گذاشتن
infiltrates
U
گذاشتن
let
U
گذاشتن
infiltrating
U
گذاشتن
inculcates
U
پا گذاشتن
lay
U
گذاشتن
put
U
گذاشتن
mislaid
U
جا گذاشتن
mislay
U
جا گذاشتن
mislaying
U
جا گذاشتن
misplace
U
جا گذاشتن
place
U
گذاشتن
apostrophize
U
گذاشتن
places
U
گذاشتن
to run in
U
تو گذاشتن
run home
U
جا گذاشتن
placement
U
گذاشتن
putting
U
گذاشتن
puts
U
گذاشتن
placements
U
گذاشتن
go on
<idiom>
U
گذاشتن
mislays
U
جا گذاشتن
loads
U
گذاشتن
question answer
U
در صف گذاشتن
placing
U
گذاشتن
infiltrated
U
گذاشتن
inculcate
U
پا گذاشتن
to trample on
U
گذاشتن
letting
U
گذاشتن
infiltrate
U
گذاشتن
leave
U
گذاشتن
inculcated
U
پا گذاشتن
leaving
U
گذاشتن
to lay it on with a trowel
U
گذاشتن
to pickle a rod for
U
گذاشتن
bordered
U
لبه گذاشتن
dotting
U
نقطه گذاشتن
to set a trap
U
تله گذاشتن
cup
U
فنجان گذاشتن
leather
U
چرم گذاشتن به
enclose
U
درمیان گذاشتن
to set by
U
کنار گذاشتن
file
U
صف درپرونده گذاشتن
border
U
حاشیه گذاشتن
cleck
U
تخم گذاشتن
cupped
U
فنجان گذاشتن
benches
U
نیمکت گذاشتن
flyblow
U
تخم گذاشتن
salutes
U
احترام گذاشتن
saluting
U
احترام گذاشتن
cramps
U
درقید گذاشتن
parcel
U
دربسته گذاشتن
bordering
U
حاشیه گذاشتن
bench
U
نیمکت گذاشتن
parcels
U
دربسته گذاشتن
cups
U
فنجان گذاشتن
put aside
U
کنار گذاشتن
set down
U
بزمین گذاشتن
filed
U
صف درپرونده گذاشتن
bordering
U
لبه گذاشتن
depositing
U
به امانت گذاشتن
bordered
U
حاشیه گذاشتن
traces
U
اثر گذاشتن
fixes
U
کار گذاشتن
to have the heels of any one
U
کسیرادردوعقب گذاشتن
to hand down
U
بارث گذاشتن
split hairs
<idiom>
U
فرق گذاشتن
mortgaging
U
گرو گذاشتن
grow a beard
U
ریش گذاشتن
to set one's seal to
U
صحه گذاشتن
salute
U
احترام گذاشتن
encloses
U
درمیان گذاشتن
mortgages
U
گرو گذاشتن
reserving
U
کنار گذاشتن
to set down
U
بزمین گذاشتن
shelf
U
کنار گذاشتن
shelf
U
در تاقچه گذاشتن
saluted
U
احترام گذاشتن
reserves
U
کنار گذاشتن
to hang up
U
معوق گذاشتن
mortgage
U
گرو گذاشتن
hand down
U
به ارث گذاشتن
border
U
لبه گذاشتن
to grow in years
U
پابسن گذاشتن
dot
U
نقطه گذاشتن
fuse
U
فتیله گذاشتن در
fuse
U
سیم گذاشتن
trace
U
اثر گذاشتن
to sell by a
U
بمزایده گذاشتن
fused
U
سیم گذاشتن
imbark
U
در کشتی گذاشتن
traced
U
اثر گذاشتن
reserve
U
کنار گذاشتن
salve
U
ضماد گذاشتن
enclosing
U
درمیان گذاشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com