Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 173 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hit and miss
U
گاهی موفق وگاهی مغلوب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in and out
U
گاهی تو و گاهی بیرون
infortune
U
ستاره نحس بهرام یا کیوان وگاهی تیر
neuritis
U
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
conquered
U
مغلوب
beaten
U
مغلوب
vanquish
U
مغلوب ساختن
conquerable
U
مغلوب شدنی
vanquishing
U
مغلوب ساختن
to put to the w
U
مغلوب کردن
vanquishes
U
مغلوب ساختن
defeat
U
مغلوب ساختن
beat
U
مغلوب کردن
invincible
U
مغلوب نشدنی
vanquished
U
مغلوب ساختن
defeated
U
مغلوب ساختن
defeating
U
مغلوب ساختن
defeats
U
مغلوب ساختن
things were at the
U
مغلوب کردن
superable
U
مغلوب شدنی
KO
U
مغلوب کردن
beats
U
مغلوب کردن
KO's
U
مغلوب کردن
invictive
U
مغلوب نشدنی
occasionally
<adv.>
U
گاهی
now ....now
U
گاهی ....گاهی
once in a while
<adv.>
U
گاهی
sometimes
U
گاهی
somewhen
U
گاهی
once in a way
U
گاهی
frequently
[quite often]
<adv.>
U
گاهی
whilom
U
گاهی
unconquerable
U
شکست ناپذیر مغلوب نشده
licks
U
تازیانه زدن مغلوب کردن
get the worst of
<idiom>
U
رنج بردن ،مغلوب شدن
overcome
U
پیروز شدن بر مغلوب ساختن
overcomes
U
پیروز شدن بر مغلوب ساختن
overcoming
U
پیروز شدن بر مغلوب ساختن
trumps
U
مغلوب ساختن پیشی جستن
unbeatable
U
شکست ناپذیر مغلوب نشدنی
insuperable
U
شکست ناپذیر مغلوب نشدنی
unbeaten
U
شکست نخورده مغلوب نشده
trump
U
مغلوب ساختن پیشی جستن
licked
U
تازیانه زدن مغلوب کردن
to cause the downfall of somebody
[something]
U
کسی
[چیزی]
را مغلوب ساختن
lick
U
تازیانه زدن مغلوب کردن
to bring down somebody
[something]
U
کسی
[چیزی]
را مغلوب ساختن
at times
U
گاه گاهی
from time to time
U
گاه گاهی
every now and then
U
گاه گاهی
now and a
U
گاه گاهی
once in a blue moon
U
گاه گاهی
infrequently
U
گاه گاهی
overbear
U
مغلوب کردن زیاد میوه دادن
anchorage distance
U
فاصله تکیه گاهی
anchoring effect
U
اثر تکیه گاهی
bearing pressure
U
فشار تکیه گاهی
bearing stress
U
تنش تکیه گاهی
support conditions
U
شرایط تکیه گاهی
off and on
U
گاهی هرچند وقت یکبار
he makes occasional mistakes
U
گاه گاهی اشتباه میکند
precious metals
U
سیم وزرو گاهی پلاطین
now and then a guest w come
U
گاه گاهی میهمانی می رسید
bearing pressure on foundation
U
فشار تکیه گاهی شالوده
hologynic
U
منحصرا از مادر ارث برده بصورت صفت مغلوب
gapped scale
U
گاهی که چند نت ان حذف شده باشد
chugged
U
صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chug
U
صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugs
U
صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
It is one of those things.
U
گاهی پیش می آید ،دیگر چه می شود کرد
casual poor
U
کسیکه گاه گاهی نیازمند اعانه میشود
accept as true
U
گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
huck aback
U
حولهای پارچه نخ وکتان که گاهی گلداردرست می کنند
chugging
U
صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
mastigophoran
U
اغازیان تک سلولی تاژکدار که گاهی جزء جلبک محسوبند
fox fire
U
نور وتشعشعی که گاهی ازچوبهای پوسیده ساطع میگردد
brochures
U
کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
brochure
U
کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
expansion bearing
U
تکیه گاهی که موجب حرکت طولی یا دورانی میشود
corposant
U
گلولههای روشنایی که گاهی درهوای طوفانی بردکلهای کشتی دیده م
echolalia
U
تکرار و تقلید سخنان دیگران که گاهی نوعی مرض میشود
throve
U
موفق شد
prosperous
U
موفق
upbeat
U
موفق
successful
<adj.>
U
موفق
successful
U
موفق
lucrative
U
موفق
natural erosion
U
فرسایش طبیعی که گاهی با پدیده خاک زائی در حالت تعادل است
cantilever
U
تیرکی که تنها در یک انتهابصورت صلب به تکیه گاهی متصل شده است
epicanthus
U
لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
have it made
<idiom>
U
موفق بودن
make a hit
<idiom>
U
موفق شدن
go over well
<idiom>
U
موفق بودن
I made good my escape .
U
موفق به فرار شد
fall short (of one's expectations)
<idiom>
U
موفق نشدن
come off
<idiom>
U
موفق شدن
sure-fire
U
حتما موفق
to come through
U
موفق شدن
to pull through
U
موفق شدن
to fall through
U
موفق نشدن
to go wrong
U
موفق نشدن
to make a shift
U
موفق شدن
wows
U
موفق شدن
arrives
U
موفق شدن
attained
U
موفق شدن
arrived
U
موفق شدن
arrive
U
موفق شدن
wowing
U
موفق شدن
attain
U
موفق شدن
wowed
U
موفق شدن
wow
U
موفق شدن
arriving
U
موفق شدن
attaining
U
موفق شدن
hot hand
U
پرتاب موفق
attains
U
موفق شدن
fay
U
موفق شدن
karakul
U
کاراکول
[نژادی از گوسفند آسیائی با رنگ طبیعی سیاه، خاکستری و گاهی قهوه ای]
bad break
U
مشکلی که گاهی در نرم افزار کلمه پرداز با اعمال خودکار فاصله ایجاد میشود
admixtures
U
موادی بجز سیمان شن ماسه و اب که گاهی به عنوان ماده کمکی به بتن اضافه میکنند
manage to do it
U
موفق بانجام ان شدن
carry the day
<idiom>
U
برنده یا موفق شدن
two-way
U
موفق در حمله و دفاع
turn the trick
<idiom>
U
درکاری که میخواست موفق شدن
convert
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
prospered
U
رونق یافتن موفق شدن
converted
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
prosper
U
رونق یافتن موفق شدن
prospers
U
رونق یافتن موفق شدن
prospering
U
رونق یافتن موفق شدن
converting
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
succeeds
U
موفق شدن نتیجه بخشیدن
succeed
U
موفق شدن نتیجه بخشیدن
succeeded
U
موفق شدن نتیجه بخشیدن
converts
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
put across
U
باحقه بازی موفق شدن
god speed you
U
کامیاب شوید موفق باشید
to f. in the pan
U
باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
to go places
U
موفق شدن
[در زندگی یا شغل]
to get sight of a person
U
موفق بدیدن کسی شدن
hit
U
جستجوی موفق در پایگاه داده
hits
U
جستجوی موفق در پایگاه داده
hitting
U
جستجوی موفق در پایگاه داده
nojoy
U
موفقیتی نیست موفق نشدم
I have no doubt that you wI'll succeed.
U
تردیدی ندارم که موفق می شوید
I could never make her understand .
U
هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
to come up in the world
U
موفق شدن
[در زندگی یا شغل]
connects
U
ضربه موفق در پایگاه دوم
to collapse
U
موفق نشدن
[مذاکره یا فرضیه]
connect
U
ضربه موفق در پایگاه دوم
get to first base
<idiom>
U
موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
Supposing we do not succeedd, then waht?
U
حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
throw up one's hands
<idiom>
U
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
smash hit
<idiom>
U
نمایش ،بازی یا فیلم خیلی موفق
to get any ones speech
U
موفق بشنیدن نطق کسی شدن
i managed to do it
U
موفق شدم که ان کار را انجام دهم
to be a dead duck
U
امکان موفق شدن را نداشتن
[چیزی یا کسی]
deliver the goods
<idiom>
U
موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
make the grade
<idiom>
U
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
verbal note
U
شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
He'll never get anywhere.
U
او
[مرد]
هیچوقت موفق نمی شود.
[در زندگیش یا کارش]
You wI'll fail unless you work harder .
U
موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
young saints Šold devils
U
جوانان دین دار گاهی چون پابسن گذارند بی دین می شوند
failed
U
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails
U
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail
U
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
to score with a girl
<idiom>
U
موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری
[اصطلاح روزمره]
He'll never amount to anything.
<idiom>
U
او
[مرد]
هیچوقت موفق نمی شود.
[در زندگیش یا کارش]
[اصطلاح روزمره]
It appears questionable whether he will manage to do that.
U
بحث برانگیز به نظر می رسد که آیا او موفق به انجام این کار بشود.
hard sectoring
U
می دیسک که هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود و گاهی توسط مجموعهای نقاط پانچ شده اطراف hub مرکزی صورت می گیرد که هر سوراخ شروع سکتور ران نشان میدهد
miss
U
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
misses
U
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed
U
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
to strike oil
U
کامیاب شدن موفق شدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com