Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
periodic
U
که مرتب رخ میدهد
periodical
U
که مرتب رخ میدهد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
exchange
U
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanged
U
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanges
U
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanging
U
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
relative
U
پاسهای مرتب که به نرم افزارکامپیوترامکان محاسبه زمان حقیقی میدهد
Other Matches
sort
U
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorts
U
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorted
U
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorts
U
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorted
U
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort
U
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
merge sorting algorithm
U
الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
sorted
U
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort
U
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorts
U
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
filing
U
1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
sorted
U
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort
U
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorts
U
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
logical
U
حرف یا کلمهای که عمل منط قی که انجام میدهد را شرح میدهد.
bubble sort
U
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
dma
U
UPC ای که به کنترولی DMA اجازه ارسال داده روی باس در حین دورههای ساعت میدهد وقتی که دستورات داخلی یا NOP را انجام میدهد
support
U
CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
graphics
U
پردازنده جانبی که سرعت نمایش را افزایش میدهد. محل پیکس ها را محاسبه میکند که خط c شکل را می سازند و آنها را نمایش میدهد
format
U
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
formats
U
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
ToolTips
U
برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
supervisory
U
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
HTML
U
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
tidies
U
مرتب
decent
<adj.>
U
مرتب
straight
<adj.>
U
مرتب
presentable
<adj.>
U
مرتب
prissy
U
مرتب
regulars
U
مرتب
in good order
<adj.>
U
مرتب
tidier
U
مرتب
tidied
U
مرتب
systematic
U
مرتب
irregular
U
نا مرتب
ordered
U
مرتب
business like
U
مرتب
serials
U
مرتب
well groomed
U
مرتب
methodic
U
مرتب
well-groomed
U
مرتب
businesslike
U
مرتب
serial
U
مرتب
tidiest
U
مرتب
shipshape
U
مرتب
regular
<adj.>
U
مرتب
indexes
U
مرتب کر دن
trims
U
مرتب
neatest
U
مرتب
trimmest
U
مرتب
fair
<adj.>
U
مرتب
neater
U
مرتب
proper
<adj.>
U
مرتب
well-ordered
<adj.>
U
مرتب
neat
<adj.>
U
مرتب
steady
<adj.>
U
مرتب
indexed
U
مرتب کر دن
index
U
مرتب کر دن
uncluttered
<adj.>
U
مرتب
orderly
U
مرتب
kilter
U
مرتب
orderlies
U
مرتب
trim
<adj.>
U
مرتب
tidy
<adj.>
U
مرتب
he was neat
U
مرتب
tidying
U
مرتب
trimmest
U
مرتب پاکیزه
straightest
U
راحت مرتب
arrange
U
مرتب کردن
trim
U
مرتب پاکیزه
straighter
U
راحت مرتب
trims
U
مرتب پاکیزه
ordering
U
مرتب سازی
marshalled
U
مرتب کردن
riptide
U
جریان اب نا مرتب
marshals
U
مرتب کردن
collating
U
مرتب کردن
collates
U
مرتب کردن
collated
U
مرتب کردن
arranging
U
مرتب کردن
arranges
U
مرتب کردن
ordered pair
U
جفت مرتب
arranged
U
مرتب کردن
straight
U
راحت مرتب
regularizing
U
مرتب کردن
collocates
U
مرتب کردن
tidied
U
مرتب کردن
tidier
U
مرتب کردن
Orderly . In good order . Tidy . Ship - shape .
U
مرتب ومنظم
collocated
U
مرتب کردن
collocate
U
مرتب کردن
tidying
U
مرتب کردن
tidies
U
مرتب کردن
straighten up
<idiom>
U
مرتب کردن
put straight
U
مرتب کردن
collocating
U
مرتب کردن
intrinsic
U
مرتب شایسته
regularised
U
مرتب کردن
regularizes
U
مرتب کردن
regularized
U
مرتب کردن
graduate
U
مرتب کردن
graduates
U
مرتب کردن
graduating
U
مرتب کردن
regularize
U
مرتب کردن
regularising
U
مرتب کردن
regularises
U
مرتب کردن
concerts
U
مرتب کردن
concert
U
مرتب کردن
partially ordered
U
پاره مرتب
sorting
U
مرتب نمودن
tidiest
U
مرتب کردن
tidy
U
مرتب کردن
cleanest
U
مرتب کردن
j'adoube
U
مرتب می کنم
tidily
<adv.>
U
بصورت مرتب
neatly
<adv.>
U
بصورت مرتب
duly
<adv.>
U
بصورت مرتب
cleaned
U
مرتب کردن
clean
U
مرتب کردن
order
U
مرتب کردن
fix up
U
مرتب کردن
to put to rights
U
مرتب کردن
lineup
U
مرتب کردن
tidily
<adv.>
U
بطور مرتب
set in order
U
مرتب کردن
to cleanvp
U
مرتب کردن
draw up
U
مرتب کردن
cleans
U
مرتب کردن
neatly
<adv.>
U
بطور مرتب
duly
<adv.>
U
بطور مرتب
orderly
<adv.>
U
بصورت مرتب
well ordered
U
مرتب و منظم
well conditioned
U
مرتب و منظم
Shipshape . In apple pie order.
U
مرتب ومنظم
queerly
U
بطور مرتب
marshal
U
مرتب کردن
unrehearsed
U
ازقبلآماده - مرتب
to map out
U
مرتب کردن
marshaled
U
مرتب کردن
marshaling
U
مرتب کردن
clear up
U
مرتب کردن
collate
U
مرتب کردن
orderly
<adv.>
U
بطور مرتب
ripple sort
U
مرتب کردن موجی
reorder
U
دوباره مرتب کردن
neatest
U
شسته و رفته مرتب
file
U
دسته کاغذهای مرتب
tree sort
U
مرتب کردن درختی
filed
U
دسته کاغذهای مرتب
neater
U
شسته و رفته مرتب
redd
U
مرتب کردن رهاساختن
indexical
U
مرتب بشکل فهرست
internal sort
U
مرتب سازی داخلی
ordered pair
U
زوج مرتب
[ریاضی]
unjustified
U
که مرتب نشده است
insertion sorting algorithm
U
الگوریتم مرتب کردن
internal sort
U
مرتب کردن درونی
quicksort
U
مرتب کردن سریع
bags
U
تعدادی از اجزای نا مرتب
setting up
U
نهادن مرتب کردن
neat
U
شسته و رفته مرتب
square
U
مرتب کردن کلاه
external sort
U
مرتب سازی خارجی
descending sort
U
مرتب سازی نزولی
ascending sort
U
مرتب سازی صعودی
major sort
U
مرتب سازی اصلی
neatly
U
بطور مرتب و اراسته
sort field
U
میدان مرتب سازی
sort field
U
فیلد مرتب سازی
collating sort
U
مرتب کردن داده
She keep son bothering me .
U
مرتب مزاحم من است
set
U
نهادن مرتب کردن
sets
U
نهادن مرتب کردن
oscillating sort
U
مرتب کردن نوسانی
ordered tree
U
درخت مرتب شده
tabular
U
مرتب شده در یک جدول
block sort
U
مرتب کردن بلاکی
ordered pair
U
زوج مرتب
[ریاضی]
bubble sort
U
مرتب کردن حبابی
primp
U
مرتب ومنظم ساختن
pick up
<idiom>
U
تمیز ،مرتب کردن
squared
U
مرتب کردن کلاه
selection sort
U
مرتب کردن گزینشی
squares
U
مرتب کردن کلاه
squaring
U
مرتب کردن کلاه
bag
U
تعدادی از اجزای نا مرتب
distributive sort
U
مرتب کردن توزیعی
shipshape
U
مرتب کردن منظم
magnetic tape sorting
U
مرتب نمودن با نوارمغناطیسی
to fix up
U
مرتب کردن جادادن
data processing
U
مرتب کردن داده ها
cyclic
U
عملی که مرتب تکرار میشود
sequential
U
مرتب شده به صورت ترتیبی
churchgoers
U
کسی که مرتب به کلیسا میرود
sequences
U
به ترتیب مرتب کردن دنباله
sorting network
U
شبکه مرتب کردن داده ها
churchgoer
U
کسی که مرتب به کلیسا میرود
juxtaposition
U
مرتب کردن موضوعات در کنار هم
clear the decks
<idiom>
U
همه جارا مرتب کردن
references
U
لیست موضوعات مرتب شده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com