English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
priesthood U کشیش بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
presbytery U داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
presbyteries U داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
priestly U در خور کشیش یا کاهن مانند کشیش یا کاهن وابسته به کشیش یا کاهن
druid U کشیش
churchmen U کشیش
provost U کشیش
hieratic U کشیش
provosts U کشیش
abbe U کشیش
evengelist U کشیش
padres U کشیش
padre U کشیش
clergymen U کشیش
predicant U کشیش
priests U کشیش
priest U کشیش
clergyman U کشیش
druids U کشیش
churchman U کشیش
cleric U کشیش
herdsman U کشیش
herdsmen U کشیش
ecclesiastic U کشیش
clerics U کشیش
ecclesiastics U کشیش
presbyterate U کشیش
lama U کشیش بودایی
clerkly U وابسته به کشیش
lay brother U نیمچه کشیش
shaveling U سرتراشیده کشیش
archpriest U کشیش بزرگ
holy joe U کشیش دهکده
sacerdotalism U کشیش مابی
parson U کشیش بخش
priestliness U کشیش مابی
priestlike U کشیش وار
priestcraft U کشیش بازی
right reverend U جناب کشیش
parsons U کشیش بخش
presbyterial U وابسته به کشیش ها
residentiary U کشیش مقیم
lamas U کشیش بودایی
acolyte U دستیار کشیش
high priest U کشیش اعظم
acolytes U دستیار کشیش
hedge priest U کشیش روستا
sacerdocy U کشیش منشی
presbyteries U خانه کشیش
Reverend U جناب کشیش
primate U کشیش ارشد
officiant U کشیش سرپرست
rector U کشیش بخش
rectors U کشیش بخش
priesthood U مقام کشیش
vicar U کشیش بخش
vicars U کشیش بخش
presbytery U خانه کشیش
presbyter U کشیش سرپرست کلیسا
kirkman U عضوکلیسای اسکاتلندی کشیش
cassock U خرقه پوش کشیش
curates U معاون کشیش بخش
prsbytery U محل جلوس کشیش
cassocks U خرقه پوش کشیش
chancel U جای مخصوص کشیش
chancels U جای مخصوص کشیش
rectory U خانه کشیش بخش
monseigneur U مسیو کشیش کاتولیک
pardoner U کشیش امرزنده گناه
parsonage U قلمرو کشیش بخش
pontiffs U کشیش بزرگ پاپ
pontiff U کشیش بزرگ پاپ
rectories U خانه کشیش بخش
lamaistic U وابسته به کشیش بودایی
parsonages U قلمرو کشیش بخش
officiating priest U کشیش پیش نماز
curate U معاون کشیش بخش
rectrix U بانوی کشیش بخش
papa U پاپ کشیش ناحیه
papas U پاپ کشیش ناحیه
divine U کشیش استنباط کردن
ministers U وزیر مختار کشیش .
divined U کشیش استنباط کردن
minister U وزیر مختار کشیش .
divines U کشیش استنباط کردن
divining U کشیش استنباط کردن
Imhotep U کشیش [دربار مصر]
sacerdotage U کشیش مابی جماعت کشیشان
ministerial U وابسته به وزیر یا کشیش اداری
manse U محل سکنی خانه کشیش
prelate U اسقف اعظم کشیش ارشد
curacies U معاونت کشیش بخش یادهستان
manses U محل سکنی خانه کشیش
curacy U معاونت کشیش بخش یادهستان
he was ordained priest U اورا بسمت کشیش گماشتند
prelates U اسقف اعظم کشیش ارشد
parish U بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
tunicle U لباس رویی کشیش در عشاء ربانی
parishes U بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
officiant U کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
zucchetto U شبکلاه یا عرقچین سفیدرنگ کشیش کاتولیک
the sovereign U پاپ اعظم کشیش بخش درکلیسای خاور
parishes U قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
parish U قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
priestcraft U دکانی که کشیش هاو ملاهادران بازی می کنند
shaman U کشیش یاکاهن یاجادوگرمردم قدیم شمال اسیاواروپا
nonagium U عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
parish clerk U کشیش یا عامی که متصدی برخی کارهای کلیسای بخش می گرد د
lavabo U ایین دست شستن کشیش هنگام پیش بردن عشاه ربانی
deacon U خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
deacons U خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
altar-rail U [نرده ای در جلو محراب کلیسا کشیش برگزار کننده ی مراسم را از سایر عبادت کنندگان جدا می کند.]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
consists U شامل بودن عبارت بودن از
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
owed U مدیون بودن مرهون بودن
consist U شامل بودن عبارت بودن از
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
owes U مدیون بودن مرهون بودن
discord U ناجور بودن ناسازگار بودن
owe U مدیون بودن مرهون بودن
disagreed U مخالف بودن ناسازگار بودن
agree U متفق بودن همرای بودن
precede U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
disagreeing U مخالف بودن ناسازگار بودن
precedes U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
inhere U جبلی بودن ماندگار بودن
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
urgency U فوتی بودن اضطراری بودن
abler U لایق بودن مناسب بودن
agreeing U متفق بودن همرای بودن
include U شامل بودن متضمن بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
abut U مماس بودن مجاور بودن
moons U سرگردان بودن اواره بودن
pertain U مربوط بودن متعلق بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
governed U نافذ بودن نافر بودن بر
govern U نافذ بودن نافر بودن بر
moon U سرگردان بودن اواره بودن
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
having U مالک بودن ناگزیر بودن
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
haze U گرفته بودن مغموم بودن
agrees U متفق بودن همرای بودن
pertained U مربوط بودن متعلق بودن
pertains U مربوط بودن متعلق بودن
slouch U خمیده بودن اویخته بودن
slouched U خمیده بودن اویخته بودن
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
depended U مربوط بودن منوط بودن
stravaig U سرگردان بودن بی هدف بودن
stravage U سرگردان بودن بی هدف بودن
depends U مربوط بودن منوط بودن
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
ablest U لایق بودن مناسب بودن
resides U ساکن بودن مقیم بودن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
wanted U فاقد بودن محتاج بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com