Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
declass
U
کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ostracizing
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracized
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracize
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracism
U
محروم کردن از حقوق اجتماعی
ostracising
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracised
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
underprivileged
U
محروم از مزایای اجتماعی واقتصادی
lumpen
U
محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره
cut off
U
محروم کردن
devest
U
محروم کردن
strip
U
محروم کردن از
excludes
U
محروم کردن
deprive
U
محروم کردن
dis-
U
محروم کردن
deprives
U
محروم کردن
depriving
U
محروم کردن
abdicate
U
محروم کردن
exclude
U
محروم کردن
abdicated
U
محروم کردن
abdicates
U
محروم کردن
abdicating
U
محروم کردن
bereave
U
محروم کردن
to cut off
U
محروم کردن
lock out
U
تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
rattening
U
محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
To tantalize someone . To keep someoneguessing .
U
دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
disbarment
U
محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
disinheriting
U
از ارث محروم کردن
disinherits
U
از ارث محروم کردن
dispossess
U
محروم کردن دورکردن
cut off with a shilling
از ارث محروم کردن
disinherit
U
از ارث محروم کردن
dispossessing
U
از تصرف محروم کردن
unvoice
U
محروم از صدا کردن
unsight
U
از دیدن محروم کردن
dispossessing
U
محروم کردن دورکردن
dispossesses
U
از تصرف محروم کردن
dispossesses
U
محروم کردن دورکردن
dispossessed
U
از تصرف محروم کردن
dispossessed
U
محروم کردن دورکردن
dispossess
U
از تصرف محروم کردن
unseated
U
محروم کردن نماینده از کرسی
deprive the heirs of inheritance
U
وراث را از ارث محروم کردن
disestablish
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablished
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
unseating
U
محروم کردن نماینده از کرسی
attaint
U
مقصر دانستن محروم کردن
unseat
U
محروم کردن نماینده از کرسی
unseats
U
محروم کردن نماینده از کرسی
To cut somebody out of a wI'll.
U
کسی را از ارث محروم کردن
disestablishing
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishes
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disendow
U
از عطیه محروم کردن نبخشیدن
unsex
U
از خواص جنسی محروم کردن
mayhen
U
ازوسیله دفاع محروم کردن
disfranchise
U
از حق رای یا انتخاب محروم کردن
disbar
U
از شغل وکالت محروم کردن
dispossessed
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
disincorporate
U
ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
tantalised
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalizes
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
socialized
U
اجتماعی کردن
socializes
U
اجتماعی کردن
socialization
U
اجتماعی کردن
socialize
U
اجتماعی کردن
socialising
U
اجتماعی کردن
socialises
U
اجتماعی کردن
socializing
U
اجتماعی کردن
socialised
U
اجتماعی کردن
geld
U
بی تخمدان کردن محروم کردن
disappoints
U
ناکام کردن محروم کردن
disappoint
U
ناکام کردن محروم کردن
foreclose
U
محروم کردن سلب کردن
foreclosing
U
محروم کردن سلب کردن
forecloses
U
محروم کردن سلب کردن
foreclosed
U
محروم کردن سلب کردن
deprives
U
محروم کردن معزول کردن
divest
U
محروم کردن عاری کردن
divested
U
محروم کردن عاری کردن
divesting
U
محروم کردن عاری کردن
depriving
U
محروم کردن معزول کردن
interdict
U
قدغن کردن محروم کردن
deprive
U
محروم کردن معزول کردن
divests
U
محروم کردن عاری کردن
cut off
U
قطع کردن محروم کردن
curtailed
U
محروم کردن قطع کردن
evacuates
U
ترک کردن محروم کردن
curtails
U
محروم کردن قطع کردن
curtailing
U
محروم کردن قطع کردن
evacuating
U
ترک کردن محروم کردن
evacuated
U
ترک کردن محروم کردن
evacuate
U
ترک کردن محروم کردن
curtail
U
محروم کردن قطع کردن
theft
U
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts
U
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
welfare
U
رعایت کردن خدمات اجتماعی
denationalising
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalised
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
to make
[commit]
a faux pas
U
اشتباه اجتماعی کردن
[در رابطه با رفتار بین مردم]
subversion
U
نابود کردن قدرت یک حکومت ازنظرنظامی اقتصادی روانی فرهنگی سیاسی و اجتماعی
sans
U
محروم از
disadvantaged
U
محروم
bereaved
U
محروم
deprived
U
محروم
blighted
U
محروم
cold turkey
U
محروم
to be defected
U
محروم شدن
deprivable
U
محروم کردنی
underclass
U
طبقهی محروم
excludable
U
محروم کردنی
disadvantaged children
U
کودکان محروم
have not nations
U
ملل محروم
exclusion
U
محروم سازی
lower class
U
طبقه محروم
subclass
U
طبقه محروم
underclass
U
طبقه محروم
disinherited
U
محروم ازارث
choiceless
U
محروم از حق انتخاب
disseisin
U
محروم شدگی ازتصرف
inalienable
U
محروم نشدنی لایتجزا
unhouseled
U
محروم از عشاء ربانی
dispossessor
U
ازتصرف محروم کننده
estopel
U
امرخاصی محروم شود
dehumanises
U
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanising
U
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanize
U
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanized
U
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizes
U
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizing
U
از خصائص انسانی محروم شدن
infamous
U
محروم از حقوق مدنی ترذیلی
To be deprived of something .
U
از چیزی محروم شدن ( ماندن )
privation
U
محروم سازی تعلیق مقام
dehumanised
U
از خصائص انسانی محروم شدن
privations
U
محروم سازی تعلیق مقام
disfranchisement
U
محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
The referee put a boycott on him .
U
داور اورا از بازی محروم کرد
She has had many privations in her youth .
U
درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
These trees deprive the house of light .
U
این درختها منز ؟ را نور محروم می کنند
exclusion
U
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
disqualifications
U
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
disqualification
U
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
the herd instinct
U
حس اجتماعی
socio economic
U
اجتماعی
anti-social
U
ضد اجتماعی
societal
U
اجتماعی
Republicans
U
اجتماعی
ecclesiastic
U
اجتماعی
ecclesiastics
U
اجتماعی
communal
U
اجتماعی
communally
U
اجتماعی
Republican
U
اجتماعی
anti social
U
ضد اجتماعی
processionary
U
اجتماعی
socio political
U
اجتماعی
public
U
اجتماعی
social
U
اجتماعی
social adjustment
U
سازگاری اجتماعی
social adaptiveness
U
انطباق اجتماعی
social system
U
نظام اجتماعی
socializer
U
اجتماعی کننده
social situation
U
موقعیت اجتماعی
social surplus
U
مازاد اجتماعی
social strcture
U
ساخت اجتماعی
social status
U
موقعیت اجتماعی
social status
U
پایگاه اجتماعی
social acceptance
U
پذیرش اجتماعی
homo politicus
U
انسان اجتماعی
social action
U
اقدام اجتماعی
social theory
U
نظریه اجتماعی
social self-concept
U
خودپنداری اجتماعی
socioeconomic
U
اجتماعی- اقتصادی
sociogenesis
U
پدیدایی اجتماعی
sociopolitical
U
اجتماعی وسیاسی
politico social
U
سیاسی و اجتماعی
politico social
U
سیاسی اجتماعی
sociopolitical
U
اجتماعی- سیاسی
psychosocial
U
روانی- اجتماعی
sociopsychological
U
اجتماعی- روانی
unsocial
U
غیر اجتماعی
social therapy
U
درمان اجتماعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com