Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
trainbearer
U
کسیکه دنباله لباس دیگری رامی گیرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
condensation cloud
U
ابر یا بخار غلیظی از قطرات که اطراف گوی اتشین اتمی رامی گیرد
wrist
U
قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
wrists
U
قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
deforciant
U
کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
liveryman
U
کسیکه لباس نوکری بر تن دارد
penny a liner
U
کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
personator
U
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
gradine
U
[پله های کوتاهی که یکی از آن بالای دیگری قرار می گیرد.]
Gothic Revival
U
[پله های کوتاهی که یکی از آن بالای دیگری قرار می گیرد.]
disseisor
U
کسیکه دیگری را ازتصرف ملک خودمحروم میکند
fashionist
U
کسیکه برای خوش ایندمردم لباس وعادات خودرابسبک روزدرمیاورد
usufructuary
U
کسیکه از عین ونماات ملک دیگری حق دارد استفاده کند
to dress
[put on your clothes or particular clothes]
U
لباس پوشیدن
[لباس مهمانی یا لباس ویژه]
[اصطلاح رسمی]
mediaevalist
U
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
strippers
U
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
stripper
U
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
motley
U
مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
countershaft
U
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
hang out
U
پهن کردن لباس
[روی بند لباس]
subrogate
U
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
life jacket
U
لباس نجات لباس چوب پنبهای
piracy
U
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
ramie
U
رامی
sagittarius
U
رامی
sagittarii
U
رامی
obedience
U
رامی
docility
U
رامی
mansuetude
U
حلم رامی
canasta
U
نوعی بازی رامی
rummy
U
بازی ورق رامی
I am thinking of your own good.
U
من خو بی شما رامی خواهم
This is precisely ( exactly) what I wanted to know .
U
همین رامی خواستم بدانم
Even a fool knows this .
U
یک احمق هم این رامی داند
his sight could p darkness
U
بینایی وی تاریکی رامی شکافت
My shoes pinch.
U
کفشها پایم رامی زند
We speake the same language. we are on the same wavelength. we understand each other.
U
زبان همدیگر رامی فهمیم
Water lays the dust.
U
آب گرد وخاک رامی خواباند
Do you know the definition (meaning) of this word?
U
تعریف این لغت رامی دانید ؟
The sun rays dazzle (hit) the eyes.
U
نور آفتاب چشم رامی زند
gin rummy
U
نوعی بازی رامی مخصوص دو نفر
What foreign language do you know?
U
کدام زبان خارجی رامی دانید ؟
cribbage
U
یکجور بازی ورق شبیه رامی
His action is in the nature of sour grapes.
U
اززور پسی اینکار رامی کند
Do you move in high circles ?
U
آیا مقامات عالی رامی شناسید ؟
slater
U
کسی که پوست خام رامی تراشد
autobiographer
U
کسی که تاریخچه زندگی خود رامی نویسد
Can you reckon the cost of the trip?
U
هزینه سفر رامی توانی حساب کنی ؟
peak voltmeter
U
ولتمتری که مقدار برداری رامی سنجد ولتمتر پیک
Several people could be accommodated in this room.
U
چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
pellagra
U
یکجور ناخوشی که پوست رامی ترکاندو بساک ه انسانرابدیوانگی می کشاند
parbuckle
U
طناب دولاکه بان چلیک یاچیزدیگر رامی غلتانند باطناب غلتاندن
epicanthus
U
لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
stemming
U
دنباله
trailing
U
دنباله
stemmed
U
دنباله
stem
U
دنباله
trails
U
دنباله
wakes
U
دنباله کش تی
following
U
دنباله
trainbearer
U
دنباله کش
appendix
U
دنباله
appendixes
U
دنباله
trail
U
دنباله
tail end
U
دنباله
trailed
U
دنباله
stems
U
دنباله
series
U
دنباله
train
U
دنباله
trained
U
دنباله
tailed
U
دنباله
continued form
U
دنباله
tail
U
دنباله
follow-up
U
دنباله
follow-ups
U
دنباله
trains
U
دنباله
appendices
U
دنباله
sequels
U
دنباله
sequel
U
دنباله
tails
U
دنباله
wake
U
دنباله کش تی
suite
U
دنباله
rears
U
دنباله
rearing
U
دنباله
reared
U
دنباله
rear
U
دنباله
waked
U
دنباله کش تی
suites
U
دنباله
trails
U
دنباله داشتن
followism
U
دنباله روی
full bottomed
U
دنباله دار
sequence
U
دنباله
[ریاضی]
subsequent to
U
[مستقیما]
پس از
[به دنباله]
to follow
U
دنباله داشتن
trailing
U
دنباله داشتن
calling sequence
U
دنباله فراخوانی
trailed
U
دنباله داشتن
tailing
U
دنباله تعقیب
tail cone
U
دنباله مخروطی
tailing factor
U
ضریب دنباله
trail
U
دنباله داشتن
the trail of a meteor
U
دنباله شهاب
extension lines
U
خطوط دنباله
to continue
U
دنباله داشتن
full bottomed
U
دارای دنباله دراز
trailed
U
دنباله دار بودن
followed by
<adj.>
U
دنباله گرفته شده با
trail
U
دنباله دار بودن
trailing
U
دنباله دار بودن
cometology
U
گفتاردرستارههای دنباله دار
sum of the terms of an infinite sequence
U
مجموع یک دنباله
[ریاضی]
comet
U
ستاره دنباله دار
series
U
مجموع یک دنباله
[ریاضی]
ship haven
U
طرادههای دنباله کشتی
comets
U
ستاره دنباله دار
blazing star
U
ستاره دنباله دار
comets
U
ذوذنب دنباله دار
deference need
U
نیاز دنباله روی
comet
U
ذوذنب دنباله دار
fibonacci series
U
دنباله فیبو ناجی
trails
U
دنباله دار بودن
head and arm
U
هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
work in progress
U
کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
work in process
U
کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
cometography
U
شرح ستاره دنباله دار
cometic
U
وابسته بستاره دنباله دار
cometary
U
وابسته بستاره دنباله دار
the track of a comet
U
مسیر ستاره دنباله دار
sea tail
U
دنباله دریایی یکانهای هوارو
sequence
U
به ترتیب مرتب کردن دنباله
sequences
U
به ترتیب مرتب کردن دنباله
countersignature
U
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
trailing zeros
U
صفرهای پشتی
[دنباله دار]
[ریاضی]
follow up
U
رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
toolkit software
U
بسته نرم افزاری که به شخص امکان توسعه کاربردهای خاص خود رابسیار ساده تر از حالتی که شخصا" تمام یک برنامه رامی نویسد فراهم می اورد
complete transaction
U
معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
cama
U
توده ابرمانندی که هسته ستاره دنباله داررافراگرفته است
steam iron
U
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam irons
U
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
breadboard
U
می صورت گیرد
it gives me the hump
U
جرم می گیرد
bit mapped screen
U
RA قرار گیرد
uniforms
U
لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniform
U
لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
laughter is infectious
U
خنده همه را می گیرد
bow arm
U
بازویی که کمان را می گیرد
what p do you receive?
U
صدی چندمی گیرد
penful
U
انچه در یک قلم جا گیرد
Our affairs are shaping well.
U
کارها داردسروصورت می گیرد
what p do you receive?
U
چند درصد می گیرد
The fortune teller tells fortunes .
U
فالگیر فال می گیرد
fugue
U
قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
fugues
U
قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
coma
U
پوشش گازی که هسته یک ستاره دنباله دار یا کومت رادر بر میگیرد
comas
U
پوشش گازی که هسته یک ستاره دنباله دار یا کومت رادر بر میگیرد
privat docent or zent
U
اموزگارمجازدردانشگاه که که مواجب ازدانشجویان می گیرد
she is too p about her dress
U
زیاد درلباس دقت می گیرد
magnums
U
بطری که دو باده در ان جای گیرد
magnum
U
بطری که دو باده در ان جای گیرد
footprint
U
فضایی که یک کامپیوتر در میز می گیرد
manager
U
و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
managers
U
و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
He does not bite.
U
او
[مرد]
گاز نمی گیرد.
footprints
U
فضایی که یک کامپیوتر در میز می گیرد
follow up
U
تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
enjambment
U
دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
vortex trail
U
دنباله مرئی باقیمانده از نوک بال یا ملخ و غیره ناشی ازجریانهای حلقوی شدید
classed
U
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
class
U
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classes
U
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classing
U
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
Our organization is just standing on its own feet.
U
تشکیلات ما تازه دارد جان می گیرد
foundation pile
U
میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد
wind gauge
U
دستگاهی که سرعت باد را اندازه می گیرد
pyrophorus
U
چیزی که در مجاورت هواخودبخود اتش گیرد
heuristic
U
آنچه از تجربیات گذشته درس گیرد
The poor fellow ( guy ) is restless.
U
بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
palmful
U
انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
Unless the dog is trodden on the tail , it will no.
<proverb>
U
تا پا روى دم سگ نگذارى گاز نمى گیرد .
priority
U
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
nuclear equipoise
U
گلوله اتمی که نبایستی مورداستفاده قرار گیرد
birthright
U
حقوقی که در اثر تولد بخص تعلق می گیرد
transmitter
U
وسیلهای که سیگنال ورودی را می گیرد , پردازش میکند
point four
U
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
transmitters
U
وسیلهای که سیگنال ورودی را می گیرد , پردازش میکند
What is worth doing is worth doing well .
<proverb>
U
کارى ارزش دارد که خوب انجام گیرد .
priorities
U
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
tenor
U
بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد
Barking dogs seldom bite.
<proverb>
U
سگى که پارس مى کند بندرت گاز مى گیرد.
cartridges
U
درایوی که یک دیسک یا نوار را در کارتریج به کار می گیرد
He is a corrupt official .
U
مأمور فاسدی است ( رشوه می گیرد وغیره )
tenors
U
بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد
advisee
U
کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد
cartridge
U
درایوی که یک دیسک یا نوار را در کارتریج به کار می گیرد
desktop
U
سیستم کامپیوتر کوچک که روی میز جا می گیرد
He is giving her French lessons in exchange for English lessons
U
به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد
one who
U
کسیکه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com