English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to cry wolf too often U کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ondise U پشت گوی بودن هنگام پاس
I am not concerned with whether or not it was tru the mI'll . U با راست ودروغ بودن آن کاری ندارم
right justify U هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
dark bulb U نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
dexiotropous U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropic U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
underhook U گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
attention to port U احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. U این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional U چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
one two U ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
orthotropous U دارای تخمک راست راست اسه
To lead an idle life. U راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
plain dealing U معامله راست حسینی راست باز
off U خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
columnleft U فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face U نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to take counsel of one'spillow U شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
straightening U راست کردن
deskew U راست کردن
erects U راست کردن
erect U راست کردن
erecting U راست کردن
prink U راست کردن
straightens U راست کردن
straightened U راست کردن
straighten U راست کردن
set right U راست کردن
unbent U راست کردن
unbends U راست کردن
erected U راست کردن
unbend U راست کردن
to play fair U مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
to consult one's pillow U هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
erecting U سیخ راست کردن
straighten U راست کردن یا شدن
straightens U راست کردن یا شدن
straightening U راست کردن یا شدن
right justify U هم تراز کردن از راست
image erection U راست کردن تصویر
erected U سیخ راست کردن
erect U سیخ راست کردن
erects U سیخ راست کردن
straightened U راست کردن یا شدن
plegaphonia U گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
noil U خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
erectable U قابل راست کردن یا بنا کردن
to tell a coke-and-bull story <idiom> U [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
directs U مستقیم راست راهنمایی کردن
directed U مستقیم راست راهنمایی کردن
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
to play square U راست وحسینی بازی کردن
To cook up a story <idiom> [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
to spin a yarn <idiom> U [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
starboard U بطرف راست حرکت کردن
imposition of hands U هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
shadow RAM U ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
wheat germ U گیاهک گندم که هنگام اسیاب کردن جدا میشود
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
acey deucy U کوتاهتر کردن رکاب راست ازرکاب چپ
swagger cane U عصای کوچکی که سربازان هنگام گردش کردن در دست میگیرند
kermit U پروتکل ارسال فایل هنگام بار کردن داده با مودم
parallel U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
paralleled U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
paralleling U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallels U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallelled U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallelling U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
to beat about the bush سر راست حرف نزدن بطورغیرمستقیم کاری را کردن
war head U قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
righting U شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
outside pass U رد کردن چوب امدادی بادست چپ به دست راست یار
straight from the shoulder <idiom> U راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
goose step U رژه روی بابدن راست و بدون خم کردن زانو
right U شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
goose-step U رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-stepped U رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-steps U رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-stepping U رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
righted U شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
anchor block U بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
hard hyphen U خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
rectification U تصویر کردن یک عکس مورب هوایی روی یک سطح افقی راست کردن عکس
thrusts U فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrust U فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusting U فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
write U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
side step U فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
write black printer U چاپگری که تونر آن نقط های که توسط لیزر گرم شده است در هنگام اسکن کردن تصویر می چستد
guide left U فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
head switching U فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
smoke test U بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
lock on U قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
plucked U عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucks U عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
pluck U عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucking U عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
unpainted spot U تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
half left U فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
live up to <idiom> U طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
parallels U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
hyphens U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
bombing angle U زاویه پرتاب بمب زاویه پروازهواپیما در هنگام رها کردن بمب
side sweep and over under U گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to keep guard U بودن احتیاط کردن
jollify U کردن سرخوش بودن
to be on guard U بودن احتیاط کردن
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
at the same moment U در آن هنگام
times U هنگام
at dark U هنگام شب
seasons U هنگام
nightfall U شب هنگام
season U هنگام
oestrum U هنگام
terming U هنگام
termed U هنگام
gamut U هنگام
term U هنگام
nighttide U شب هنگام
moment U هنگام
moments U هنگام
at nightfall U شب هنگام
at night U شب هنگام
time U هنگام
night season U شب هنگام
timed U هنگام
night tide U هنگام شب
night season U هنگام شب
seasoned U هنگام
during U هنگام
night-time U هنگام شب
night time U هنگام شب
power down U خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
govern U حاکم بودن فرمانداری کردن
trut U اعتماد کردن به امیدوار بودن
conflicts U ناسازگار بودن مبارزه کردن
to wear two faces U دورویی کردن دوروودورنگ بودن
have U مجبور بودن وادار کردن
governs U حاکم بودن فرمانداری کردن
agreeing U موافقت کردن موافق بودن
having U مجبور بودن وادار کردن
governed U حاکم بودن فرمانداری کردن
benefited U احسان کردن مفید بودن
benefiting U احسان کردن مفید بودن
tally U تطبیق کردن مطابق بودن
agree U موافقت کردن موافق بودن
tallies U تطبیق کردن مطابق بودن
tallying U تطبیق کردن مطابق بودن
tallied U تطبیق کردن مطابق بودن
agrees U موافقت کردن موافق بودن
wavers U فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavered U فتور پیدا کردن دو دل بودن
waver U فتور پیدا کردن دو دل بودن
to take notice U ملتفت بودن توجه کردن
to take notice U اعتنا کردن بهوش بودن
wavering U فتور پیدا کردن دو دل بودن
benefit U احسان کردن مفید بودن
comports U جور بودن تحمل کردن
adequateness U طرفدار بودن وفا کردن
allude U افهار کردن مربوط بودن به
alluded U افهار کردن مربوط بودن به
alludes U افهار کردن مربوط بودن به
alluding U افهار کردن مربوط بودن به
vacillating U مردد بودن نوسان کردن
vacillates U مردد بودن نوسان کردن
vacillated U مردد بودن نوسان کردن
ambulate U حرکت کردن درحرکت بودن
vacillate U مردد بودن نوسان کردن
perpetrate U مرتکب کردن مقصر بودن
contain U شامل بودن خودداری کردن
contained U شامل بودن خودداری کردن
comported U جور بودن تحمل کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com