English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 114 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to strike oil U کامیاب شدن موفق شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
god speed you U کامیاب شوید موفق باشید
Other Matches
successful U کامیاب
prosperous U کامیاب
succeeder U کامیاب
throve U کامیاب شد
to pull through U کامیاب شدن
towardly U کامیاب نرم
to come through U کامیاب شدن
succeed U کامیاب شدن
succeeded U کامیاب شدن
succeeds U کامیاب شدن
speeds U کامیاب بودن
speeding U کامیاب بودن
speed U کامیاب بودن
to miss fire U کامیاب نشدن
palmy U برجسته کامیاب
to make a hand of anything U درکاری کامیاب شدن
he had no success U کامیاب یاموفق نشد
to get away with U درهرکوششی کامیاب شدن
prospered U کامیاب شدن پیشرفت کردن
prospers U کامیاب شدن پیشرفت کردن
thrive U رونق یافتن کامیاب شدن
thrived U رونق یافتن کامیاب شدن
thriving U رونق یافتن کامیاب شدن
thrives U رونق یافتن کامیاب شدن
prosper U کامیاب شدن پیشرفت کردن
to make one's U در کار خود کامیاب شدن
prospering U کامیاب شدن پیشرفت کردن
the same shall succeed U انانی که شکیبایی دارندهمان ها کامیاب خواهند شد
he is sanguine of success U خوش بین یادلگرم است که کامیاب خواهد شد
he prospered in his business U در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
prosperous U موفق
successful <adj.> U موفق
throve U موفق شد
successful U موفق
lucrative U موفق
upbeat U موفق
to make a shift U موفق شدن
come off <idiom> U موفق شدن
fall short (of one's expectations) <idiom> U موفق نشدن
attain U موفق شدن
go over well <idiom> U موفق بودن
hot hand U پرتاب موفق
arriving U موفق شدن
I made good my escape . U موفق به فرار شد
to fall through U موفق نشدن
have it made <idiom> U موفق بودن
make a hit <idiom> U موفق شدن
sure-fire U حتما موفق
fay U موفق شدن
attains U موفق شدن
to pull through U موفق شدن
attaining U موفق شدن
wow U موفق شدن
attained U موفق شدن
wowed U موفق شدن
wowing U موفق شدن
wows U موفق شدن
arrive U موفق شدن
arrived U موفق شدن
arrives U موفق شدن
to go wrong U موفق نشدن
to come through U موفق شدن
two-way U موفق در حمله و دفاع
carry the day <idiom> U برنده یا موفق شدن
manage to do it U موفق بانجام ان شدن
to go places U موفق شدن [در زندگی یا شغل]
to collapse U موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
turn the trick <idiom> U درکاری که میخواست موفق شدن
to come up in the world U موفق شدن [در زندگی یا شغل]
prospered U رونق یافتن موفق شدن
to f. in the pan U باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
put across U باحقه بازی موفق شدن
nojoy U موفقیتی نیست موفق نشدم
converted U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converting U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converts U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
prospers U رونق یافتن موفق شدن
succeed U موفق شدن نتیجه بخشیدن
succeeded U موفق شدن نتیجه بخشیدن
succeeds U موفق شدن نتیجه بخشیدن
prosper U رونق یافتن موفق شدن
hit and miss U گاهی موفق وگاهی مغلوب
convert U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
hit U جستجوی موفق در پایگاه داده
prospering U رونق یافتن موفق شدن
I could never make her understand . U هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
to get sight of a person U موفق بدیدن کسی شدن
I have no doubt that you wI'll succeed. U تردیدی ندارم که موفق می شوید
hitting U جستجوی موفق در پایگاه داده
connect U ضربه موفق در پایگاه دوم
hits U جستجوی موفق در پایگاه داده
connects U ضربه موفق در پایگاه دوم
get to first base <idiom> U موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
smash hit <idiom> U نمایش ،بازی یا فیلم خیلی موفق
Supposing we do not succeedd, then waht? U حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
i managed to do it U موفق شدم که ان کار را انجام دهم
to get any ones speech U موفق بشنیدن نطق کسی شدن
throw up one's hands <idiom> U توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
to be a dead duck U امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
deliver the goods <idiom> U موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
He'll never get anywhere. U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش]
You wI'll fail unless you work harder . U موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
fail U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
to score with a girl <idiom> U موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
He'll never amount to anything. <idiom> U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش] [اصطلاح روزمره]
It appears questionable whether he will manage to do that. U بحث برانگیز به نظر می رسد که آیا او موفق به انجام این کار بشود.
miss U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
misses U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com