Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
snake out
U
خارج کردن کالا از انبار ناو
importation
U
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
buffer
U
فضای ذخیره سازی موقت برای اینکه داده وارد یا خارج شود
barter with someone
U
با کسی دادوستد کالا با کالا کردن
dumping
U
فروش کالا در بازار خارج به قیمتی ارزانتر از بازار داخل
traffic
U
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
trafficking
U
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
traffics
U
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
trafficked
U
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
to barter
[to trade by barter]
U
دادوستد کالا با کالا کردن
law of demand
U
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
cob web theorem
U
ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
supporting goods
U
موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
transire
U
برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
department store
U
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department stores
U
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
shelf life
U
مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
say's law
U
از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
cash on delivery
U
فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
freightliner
U
شرکت حمل و نقل کننده کالا قطار سریع السیر جهت حمل کالا در مسافتهای دور قطاری که کانتینر حمل می نمایدfreight
demand elasticity
U
درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
releases
U
ترخیص کردن کالا
released
U
ترخیص کردن کالا
direct objects
U
کالا اعتراض کردن
release
U
ترخیص کردن کالا
indirect objects
U
کالا اعتراض کردن
to boycott goods
U
تحریم کردن کالا
object
U
کالا اعتراض کردن
objects
U
کالا اعتراض کردن
objected
U
کالا اعتراض کردن
to offer
U
عرضه کردن
[ کالا]
objecting
U
کالا اعتراض کردن
to discharge goods
U
کالا را تخلیه کردن
acceptance of goods
U
قبول کردن کالا
wake up
U
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
commandeered
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
throughput capacity
U
فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
gathered
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
lot
U
کالا بقطعات تقسیم کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
inducting
U
وارد کردن
initiate
U
وارد کردن
inputting
U
وارد کردن
bring in
U
وارد کردن
make an entry
U
وارد کردن
initiating
U
وارد کردن
inducts
U
وارد کردن
import
U
وارد کردن
initiated
U
وارد کردن
initiates
U
وارد کردن
induct
U
وارد کردن
imported
U
وارد کردن
inducted
U
وارد کردن
importing
U
وارد کردن
ejection
U
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
inactivate
U
غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
plundrage
U
غارت کردن کالا ازعرشه کشتی
stowage
U
حق انبارداری انبار کردن کالا در کشتی
lighters
U
با قایق باری کالا حمل کردن
lighter
U
با قایق باری کالا حمل کردن
consignee
U
گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
enters
U
وارد یا ثبت کردن
enter
U
وارد یا ثبت کردن
imported
U
عمل وارد کردن
initiate
U
تازه وارد کردن
initiating
U
تازه وارد کردن
initiated
U
تازه وارد کردن
entered
U
وارد یا ثبت کردن
initiates
U
تازه وارد کردن
importing
U
عمل وارد کردن
inflict casualty
U
خسارت وارد کردن
import
U
عمل وارد کردن
blemish
خسارت وارد کردن
to exert force
[on]
U
نیرو وارد کردن
[بر]
roster
U
وارد صورت کردن
rosters
U
وارد صورت کردن
reimport
U
دوباره وارد کردن
stock
U
عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
stocked
U
عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
c & f
U
قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
discharges
U
خارج کردن
discharge
U
خارج کردن
ejecting
U
خارج کردن
ejected
U
خارج کردن
bring out
U
خارج کردن
phase out
U
خارج کردن
expulse
U
خارج کردن
to rule out
U
خارج کردن
unship
U
خارج کردن
derail
U
از خط خارج کردن
eject
U
خارج کردن
derails
U
از خط خارج کردن
ejects
U
خارج کردن
derailing
U
از خط خارج کردن
extraction
U
خارج کردن
derailed
U
از خط خارج کردن
out of bounds
U
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
i had scarely arrived
U
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
credits
U
درستون بستانکار وارد کردن
involve
U
گیر انداختن وارد کردن
involves
U
گیر انداختن وارد کردن
inflict casualty
U
تلفات وارد کردن بدشمن
involving
U
گیر انداختن وارد کردن
commissioning the ship
U
وارد خدمت کردن کشتی
input
U
عمل وارد کردن اطلاعات
inputted
U
عمل وارد کردن اطلاعات
hit the spot
<idiom>
U
نیروی تازه وارد کردن
crediting
U
درستون بستانکار وارد کردن
take a strain
U
وارد کردن فشار به طناب
swear in
U
با مراسم تحلیف وارد کردن
credited
U
درستون بستانکار وارد کردن
to give somebody a blow
U
به کسی ضربه وارد کردن
swear in
U
باسوگند بشغلی وارد کردن
credit
U
درستون بستانکار وارد کردن
passing action
U
عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
spewed
U
با فشار خارج کردن
defecating
U
خارج کردن مدفوع
defecates
U
خارج کردن مدفوع
defecated
U
خارج کردن مدفوع
write off
U
از دفتر خارج کردن
to expel
[from]
U
بزور خارج کردن
[از]
write-off
U
از دفتر خارج کردن
write-offs
U
از دفتر خارج کردن
to put out of court
U
از دستور خارج کردن
spews
U
با فشار خارج کردن
spewing
U
با فشار خارج کردن
spew
U
با فشار خارج کردن
lay on the table
U
از دستور خارج کردن
defecate
U
خارج کردن مدفوع
exfiltration
U
خارج کردن از میدان
disarms
U
از ضامن خارج کردن
disarmed
U
از ضامن خارج کردن
disarm
U
از ضامن خارج کردن
disseise
U
ازتصرف خارج کردن
phase out
U
به ترتیب خارج کردن
tabled
U
از دستور خارج کردن
expectorate
U
ازشش خارج کردن
table
U
از دستور خارج کردن
tabling
U
از دستور خارج کردن
decivilize
U
از تمدن خارج کردن
tables
U
از دستور خارج کردن
ablate
U
بریدن و خارج کردن
swap out
U
مبادله کردن به خارج
backhands
U
باپشت راکت ضربت وارد کردن
ingrate
U
تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
scoffs
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffed
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffing
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoff
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
to sit for an examination
U
در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
backhand
U
باپشت راکت ضربت وارد کردن
initiation
U
وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
expel
U
منفصل کردن بزور خارج کردن
expels
U
منفصل کردن بزور خارج کردن
expelled
U
منفصل کردن بزور خارج کردن
expelling
U
منفصل کردن بزور خارج کردن
rig the market
U
با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
to enrol somebody
U
کسی را نام نویسی کردن
[ثبت نام کردن]
[درفهرست وارد کردن]
withdrawal
U
خارج کردن عقب کشیدن
withdrawals
U
خارج کردن عقب کشیدن
emitting
U
بیرون دادن خارج کردن
evacuating
U
اخراج خارج کردن یا شدن
uncouple
U
از حالت زوجی خارج کردن
deconcentrate
U
از حالت تغلیظ خارج کردن
unplugged
U
خارج کردن دو شاخه از سوکت
reek
U
بخار ازدهان خارج کردن
evacuates
U
اخراج خارج کردن یا شدن
reeked
U
بخار ازدهان خارج کردن
evacuate
U
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuated
U
اخراج خارج کردن یا شدن
reeks
U
بخار ازدهان خارج کردن
unplugs
U
خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplugging
U
خارج کردن دو شاخه از سوکت
reeking
U
بخار ازدهان خارج کردن
unplug
U
خارج کردن دو شاخه از سوکت
bail
U
عمل خارج کردن اب قایق
emancipating
U
از زیر سلطه خارج کردن
emancipates
U
از زیر سلطه خارج کردن
emancipated
U
از زیر سلطه خارج کردن
emitted
U
بیرون دادن خارج کردن
emit
U
بیرون دادن خارج کردن
strike off the rolls
U
از صورت وکلا خارج کردن
emancipate
U
از زیر سلطه خارج کردن
emits
U
بیرون دادن خارج کردن
to phase out something
U
به ترتیب خارج کردن چیزی
feeds
U
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feeds
U
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feed
U
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
keyboarding
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
enter
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
feed
U
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
entered
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com