Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To go round hat in hand .
U
کاسه گدایی بدست گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat .
U
کاسه گدایی دست گرفتن
preorbital
U
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
to send round the hat
U
برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
To pick up (to lose) the thread of conversation.
U
رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
bids
U
بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
bid
U
بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
There are wheels within wheels .
U
کاسه ای زیر نیم کاسه است
pauperdom
U
گدایی
pauperism
U
گدایی
beggary
U
گدایی
mendicant
U
گدایی کننده
mump
U
گدایی کردن
mendiant
U
گدایی کننده
one day a beggar
U
روز گدایی
cursed with porerty
U
نفرین کرده به گدایی
cadge
U
گدایی دوره گردی
beg
U
خواستن گدایی کردن
begs
U
خواستن گدایی کردن
cadges
U
گدایی دوره گردی
begged
U
خواستن گدایی کردن
cadged
U
گدایی دوره گردی
cadging
U
گدایی دوره گردی
To go cap in hand to someone.
U
دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
drawings
U
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing
U
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
craniums
U
کاسه سر
socket
کاسه
sockets
U
کاسه
calyx
U
کاسه گل
cranium
U
کاسه سر
crania
U
کاسه سر
skull
U
کاسه سر
messmate
U
هم کاسه
calix
U
کاسه گل
skulls
U
کاسه سر
pappus
U
کاسه گل
mazard
U
کاسه
calycle
U
کاسه گل
bowl
کاسه
bowls
U
کاسه
lump sums
U
یک کاسه
lump sum
U
یک کاسه
cupule
U
کاسه
drinking cup
U
کاسه
cotyla
U
کاسه
in a lump sum
U
یک کاسه
chalices
U
کاسه
chalice
U
کاسه
kegler
U
کاسه ساز
eager beaver
U
کاسه گرم تر از اش
eyehole
U
کاسه چشم
patellae
U
کاسه زانو
knee pan
U
کاسه زانو
glene
U
کاسه مفصل
seals
U
کاسه نمد
seal
U
کاسه نمد
oil seal
U
کاسه نمد
sockets
U
کاسه بندگاه
loricate
U
کاسه دار
flower cup
U
غلاف کاسه گل
hard shell
U
کاسه دار
cup seal
U
بوبند کاسه
glene
U
کاسه چشم
knee cap
U
کاسه زانو
patella
U
کاسه زانو
kneepan
U
کاسه زانو
husk
U
غلاف یا کاسه گل
husks
U
غلاف یا کاسه گل
corolla
U
جام گل کاسه گل
kiss-ass
[American E]
U
کاسه لیس
ass-kisser
[American E]
U
کاسه لیس
cranial nerve
U
عصب کاسه سر
lickspittle
U
کاسه لیس
craniography
U
شرح کاسه سر
arse-licker
U
کاسه لیس
dipper stick
U
کاسه بیل
turtleback
U
کاسه پشت
socket
کاسه بندگاه
porringer
U
کاسه اش خوری
ball bearing
U
کاسه ساچمه
brainpan
U
کاسه مغز
bootlicker
U
کاسه لیس
suck-up
U
کاسه لیس
stuffing box
U
کاسه نمد
toady
U
کاسه لیس
fawner
U
کاسه لیس
eye socket
کاسه چشم
lickspittle
U
کاسه لیس
minion
U
کاسه لیس
kneecap
U
کاسه زانو
kneecaps
U
کاسه زانو
puppet
U
کاسه لیس
stooge
U
کاسه لیس
doormat
U
کاسه لیس
sealings
U
کاسه نمدها
scal
U
کاسه نمد
bowl
U
کاسه رهنما
bowls
U
کاسه رهنما
scutum
U
کاسه زانو
A bowl hotter than the soup it contains.
<proverb>
U
کاسه از آش گرمتر.
eye sockets
U
کاسه چشم
cat's paw
U
کاسه لیس
yes-man
U
کاسه لیس
ball bearings
U
کاسه ساچمه
socket
کاسه چشم
brown-noser
U
کاسه لیس
parasitism
U
کاسه لیسی
hardshell
U
کاسه دار سخت
inferior calyx
U
کاسه پایین افتاده
consolidated debt
U
بدهی یک کاسه شده
They put the blane on him . he was the scapegoat.
U
کاسه کوزه ها سر اوشکست
toadyism
U
مداهنه کاسه لیسی
drinking vessel
U
فرف ابخوری کاسه
housemaid's knee
U
اماس کاسه زانو
carapace
U
کاسه سنگ پشت
sound bow
U
کاسه زنگ اخبار
patellate
U
مانند کاسه زانو
patellar
U
مانند کاسه زانو
sockets
U
سرپیچ کاسه چشم
suborbital
U
زیر کاسه چشمی
stifle bone
U
کاسه زانوی اسب
labyrinth seal
U
کاسه نمد لایبرنت
calipash
U
کاسه لاک پشت
She had three bowls of soup.
U
سه کاسه سوپ خورد
porringer
U
کلاه کاسه مانند
testudineous
U
مانند کاسه سنگ پشت
testudinarious
U
مانند کاسه سنگ پشت
inferior ovary
U
تخم دان پایین تر از کاسه
My patience is exhausted ( worn out ) .
U
کاسه صبرم لبریز شده
My patience has run out (is exhausted).
U
کاسه صبرم لبریز است
testudinate
U
مانند کاسه سنگ پشت
there are wheels within wheels
U
زیرکاسه نیم کاسه است
calipee
U
کاسه زیرین لاک پشت
infraorbital
U
واقع در زیر کاسه چشم
postorbital
U
واقع در پشت کاسه چشم
inferior calyx
U
کاسه پایین تر از تخم دان
on good turn deserves another
U
کاسه جایی رودکه بازاردقدح
toady
U
کاسه لیس مداهنه کردن
supra orbital
U
واقع دربالای کاسه چشم
sycophancy
U
مفت خوری کاسه لیسی
incomplete flower
U
گلی که یکی ازچهارقسمت ان کاسه
guard
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
memento mori
U
کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
More Catholic than the Pope .
U
کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
coronae borealis
U
کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
guards
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
calipash
U
قسمت بالای کاسه لاک پشت
guarding
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
there is something in the wind
U
کاسهای زیر نیم کاسه است
corona borealis
U
کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
belljar
U
نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
shells
U
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
One good turn deserves another .
U
کاسه جایی رود که باز آید قدح
shell
U
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
To pool resources to gether .
U
کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
shelling
U
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
patelliform
U
مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
chevron seal
U
کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
cross bones
U
شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
calyx
U
طرح حقه یا کاسه گل که حالتی از گل شاه عباسی و یا گل ختایی را نشان می دهد
leather back
U
لاک پشت بسیار بزرگ دریایی که پوست کاسه اش مانندچرم است
gripping
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate
U
جشن گرفتن عید گرفتن
grip
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up
U
درز گرفتن کاغذ گرفتن
grips
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in
<idiom>
U
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
slag
U
کفه گرفتن تفاله گرفتن
clams
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
by
U
بدست
at the hand of
U
بدست
gains
U
بدست اوردن
gained
U
بدست آوردن
pick up
U
بدست اوردن
procurer
U
بدست اورنده
getting
U
بدست اوردن
get
U
بدست اوردن
gets
U
بدست اوردن
come by
<idiom>
U
بدست آوردن
getting
U
بدست امده
gets
U
بدست امده
gained
U
بدست اوردن
gain
U
بدست آوردن
attainable
U
بدست اوردنی
procuring
U
بدست اوردن
procurable
U
بدست اوردنی
attenuation
U
بدست آوردن
obtainable
U
بدست اوردنی
offers
U
بدست اوردن
offered
U
بدست اوردن
offer
U
بدست اوردن
acquirer
U
بدست اورنده
procures
U
بدست اوردن
procured
U
بدست اوردن
procure
U
بدست اوردن
gain
U
بدست اوردن
earn
U
بدست اوردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com