English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
All work and no play. U کار بدون تفریح
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
recreation U تفریح سرگرمی وسایل تفریح
recreations U تفریح سرگرمی وسایل تفریح
recreate U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
paseo U تفریح
recreation U تفریح
diversions U تفریح
diversion U تفریح
recreations U تفریح
gusts U تفریح
recreative U تفریح
amusement U تفریح
amusements U تفریح
divertimento U تفریح
gust U تفریح
jaunt U تفریح
disports U تفریح
disport U تفریح
jaunts U تفریح
disporting U تفریح
disported U تفریح
promenader U تفریح کننده
recreated U تفریح کردن
amusingly U تفریح دهنده
Break. Recess. U زنگ تفریح
recreates U تفریح کردن
recreate U تفریح کردن
diverting U تفریح امیز
amusing U تفریح دهنده
article U تفریح کردن
recreating U تفریح کردن
game U تفریح کردن
amusive U تفریح دهنده
breaks U زنگ تفریح
skittle U بازی تفریح
articles U تفریح کردن
amusive U تفریح امیز
to d. one self U تفریح کردن
break U زنگ تفریح
sporting U تفریح دوستانه
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation U بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
playing U تفریح بازی کردن
happy hour <idiom> U ساعات تفریح وخوشی
played U تفریح بازی کردن
plays U تفریح بازی کردن
splurged U تفریح وولخرجی کردن
splurges U تفریح وولخرجی کردن
splurging U تفریح وولخرجی کردن
splurge U تفریح وولخرجی کردن
To be fond of fun. U اهل تفریح بودن
pastimes U تفریح کاروقت گذران
entertain U عزیزداشتن تفریح دادن
entertained U عزیزداشتن تفریح دادن
play U تفریح بازی کردن
entertains U عزیزداشتن تفریح دادن
pastime U تفریح کاروقت گذران
unformed U بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
sportive U سرگرم تفریح وورزش ورزشی
roof garden U تفریح گاه بالای بام
playful U اهل تفریح و بازی بازیگوش
Playing football is not my idea of fun . U فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
This is not my idea of pleasure ( fun ) . U به نظر من این هم تفریح نشد
play U تفریح کردن ساز زدن
dalliance U تفریح و بازی از روی هوسرانی
plays U تفریح کردن ساز زدن
playing U تفریح کردن ساز زدن
played U تفریح کردن ساز زدن
amuse U مشغول کردن تفریح دادن
skylark U تفریح وجست وخیز کردن
amuses U مشغول کردن تفریح دادن
skylarks U تفریح وجست وخیز کردن
flat U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently U آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest U بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
joyrides U سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
joyride U سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
I said it only in fun. U فقط برای تفریح این حرف رازدم
tubing U ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
Taoism U روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
small game U پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
april fool U کسی که در روز اول اوریل الت تفریح میشود
bearbaiting U نوعی تفریح که دران سگهارابجان خرس مقید درزنجیرمیاندازند
parataxis U مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unbranched U بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed U بدون اضطراب بدون کشش
achylous U بدون کیلوس بدون قیلوس
offhand U بدون مقدمه بدون تهیه
ferris wheel U گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
disports U بازی کردن تفریح کردن
disporting U بازی کردن تفریح کردن
disported U بازی کردن تفریح کردن
disport U بازی کردن تفریح کردن
recoilless U جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate U بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
i'll warrant U بدون شک
obtrusively U بدون حق
undoubted U بدون شک
ex- U بدون
not nearctic U بدون
sans U بدون
acheilous U بدون لب
acheilos U بدون لب
ex U بدون
indubitable U بدون شک
wanting U بدون
to a certainty U بدون شک
doubtlessly U بدون شک
unstressed U بدون مد
undoubtedly U بدون شک
but U بدون
bottomless U بدون ته
goalless U بدون گل
and no mistake U بدون شک
without U بدون
cordless <adj.> U بدون سیم
sound <adj.> U بدون مشکل
impeccable <adj.> U بدون مشکل
unselfish U بدون خودخواهی
acarpous U بدون میوه
faultless <adj.> U بدون مشکل
achlamydeous U بدون پوشش
achromatic U بدون ترخیم
achromic U بدون ترخیم
Nothing down. U بدون بیعانه.
acid free U بدون اسید
flawless <adj.> U بدون مشکل
immaculate <adj.> U بدون مشکل
barrier-free U بدون حائل
blankly U بدون مقصودیامعنی
free from error <adj.> U بدون مشکل
vainly U بدون نتیجه
unalloyed U بدون الیاژ
adrift U بدون هدف
acold U بدون احساسات
acranial U بدون کاسهء سر
air dry U بدون رطوبت
bloodlessly U بدون خونریزی
by rote U بدون فکر
cordless U بدون سیم
dealated U بدون بال
degas U بدون گازکردن
deice U بدون یخ کردن
diamensionless U بدون اندازه
diamensionless U بدون بعد
dimensionless U بدون بعد
disconnectedly U بدون ارتباط
ametabolic U بدون دگردیسی
ametabolous U بدون دگردیسی
alcohol-free <adj.> U بدون الکل
anechoic U بدون انعکاس
asymptomatic U بدون علامت
avirulent U بدون شدت
awless U بدون بیم
bareheaded U بدون کلاه
discontinuously U بدون اتصال
toothless U بدون دندانه
trouble-free <adj.> U بدون دردسر
smooth <adj.> U بدون دشواری
bachelor U بدون عیال
bachelors U بدون عیال
inaction U بدون فعالیت
problem-free <adj.> U بدون دردسر
unattended U بدون متصدی
endless U بدون پایان
direct <adj.> U بدون واسطه
humble U بدون ارتفاع
humblest U بدون ارتفاع
problem-free <adj.> U بدون زحمت
trouble-free <adj.> U بدون زحمت
indubitable U بدون تردید
off hand U بدون آمادگی
continuously U بدون توقف
unresponsive U بدون احتیاط
confidently U بدون شبهه
unfurnished U بدون اثاثیه
free from taxes <adj.> U بدون مالیات
undue U بدون مداخله
expired U بدون اعتبار
inoffensive U بدون زنندگی
taxless <adj.> U بدون مالیات
immediately U بدون واسطه
free of tax [only after nouns] <adj.> U بدون مالیات
insecure U بدون ایمنی
exempt from taxes [only after nouns] <adj.> U بدون مالیات
notwithstanding U بدون توجه
involuntarily U بدون اراده
bloodless U بدون خونریزی
exempt from taxation [only after nouns] <adj.> U بدون مالیات
zero-rated <adj.> U بدون مالیات
tax-free <adj.> U بدون مالیات
tax-exempt <adj.> U بدون مالیات
non-taxable <adj.> U بدون مالیات
non-assessable <adj.> U بدون مالیات
wireless <adj.> U بدون سیم
to be sure <idiom> U مطمئنا ،بدون شک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com