English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
application of a force U کاربرد نیرو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
commitment U تسلیم کاربرد نیرو یا قوا
commitments U تسلیم کاربرد نیرو یا قوا
application of load U فرود بار کاربرد نیرو
Other Matches
water power utilization U کاربرد انرژی هیدرولیک کاربرد نیروی ابی
service peculiar U امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
transducer U دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
applicability U کاربرد
implementation U کاربرد
employment U کاربرد
implementation U کاربرد
using U کاربرد
usage U کاربرد
end use U کاربرد
usages U کاربرد
applications U کاربرد
application U کاربرد
uses U کاربرد
use U کاربرد
applications U کاربرد استفاده
standby application U کاربرد جانشین
applicability U کاربرد پذیری
type of use U نمونه کاربرد
field of application U میدان کاربرد
conditions of use U شرایط کاربرد
application U کاربرد استفاده
application of load U کاربرد بار
applicable U کاربرد پذیر
application oriented U کاربرد گرا
server based application U برنامه کاربرد شبکه
to go into effect U کاربرد پذیر شدن
utilization U کاربرد روزانه استفاده
use inheritance U وراثت ناشی از کاربرد
lock option U اختیار کاربرد قفل
instrumentation U کاربرد وسائل سنجش
domain knowledge U دانش محیط کاربرد
to come into operation U کاربرد پذیر شدن
to inure U کاربرد پذیر شدن
to take effect U کاربرد پذیر شدن
This does not apply to . . . U در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
reworks U برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworking U برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworked U برای کاربرد مجدد آماده کردن
rework U برای کاربرد مجدد آماده کردن
employment U کاربرد نیروها یا جنگ افزارها استفاده از
utilitarianism U کاربرد گرایی اعتقاد باینکه نیکی
other than [usually used in negative sentences] <adv.> U به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
application study U بررسی امکان کاربرد اقلام جدید اماد
keypad U مجموعهای از کلیدهای خاص برای کاربرد مشخص
This dictionary has many examples of how idioms are used . U این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
interface human machine interface U امکانات بهبود رابط ه بین کاربرد و سیستم کامپیوتری
HMI's U امکاناتی برای بهبود ارتباط بین کاربرد سیستم کامپیوتری
HMI U امکاناتی برای بهبود ارتباط بین کاربرد سیستم کامپیوتری
Phone Dialer U امکانی در ویندوز که به کاربرد مکان شماره گیری از کامپیوتر خود میدهد
free U حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
freed U حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
freeing U حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
frees U حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
privilege U وضعیت کاربرد در رابط ه با نوع برنامه که اجرا میکند ومنابعی که میتواند استفاده کند
cybernation U کاربرد کامپیوترهای تزویج شده با ماشین الات خودکاربه منظور کنترل و انجام عملیات پیچیده
mobile warfare U جنگ سیال جنگی که در ان طرفین بامبادله اتش و کاربرد مانورو استفاده از زمین ابتکارعملیات را به دست گرفته وحفظ می نمایند
energy U نیرو
thrust U نیرو
energies U نیرو
thrusting U نیرو
tuck U نیرو
strength U نیرو
thrusts U نیرو
pep U نیرو
vigour U نیرو
vis U نیرو
leverage U نیرو
loads U نیرو
load U نیرو
blood U نیرو
strengths U نیرو
tucking U نیرو
tucks U نیرو
vigor U نیرو
puissance U نیرو
sapless U بی نیرو
sinewless U بی نیرو
tonus U نیرو
troop carrier U نیرو بر
vim U نیرو
high-powered U پر نیرو
line of force U خط نیرو
life blood U نیرو
zips U نیرو
letter of attorney U نیرو
equipollent U هم نیرو
equipotential U هم نیرو
fibreless U بی نیرو
PR U نیرو
materials U نیرو
material U نیرو
forcing U نیرو
forces U نیرو
force U نیرو
powering U نیرو
powered U نیرو
power U نیرو
gut U نیرو
guts U نیرو
gutting U نیرو
zip U نیرو
powers U نیرو
zipping U نیرو
zipped U نیرو
static employment U کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
dynamometer U نیرو سنج
field of force U میدان نیرو
heam yoei vooly U نظریه نیرو
lines of force U خطوط نیرو
life force U زیست نیرو
forces U بردار نیرو
ground state U کمترین نیرو
force field U میدان نیرو
instinct with force U نیرو یافته
entireforce U کلیه نیرو
invigorate U نیرو دادن
juice up U نیرو و جان به
force constant U ثابت نیرو
energy production U تولید نیرو
generating plant U پست نیرو
load factor U ضریب نیرو
power U توان نیرو
on one's/its last legs <idiom> U نیرو وسودمندی
incapacitate U بی نیرو ساختن
incapacitated U بی نیرو ساختن
incapacitates U بی نیرو ساختن
incapacitating U بی نیرو ساختن
mechanics U نیرو برد
world power U جهان نیرو
extend U باحداکثر نیرو
powers U قدرت نیرو
powers U توان نیرو
power U قدرت نیرو
powered U توان نیرو
powered U قدرت نیرو
powering U قدرت نیرو
extending U باحداکثر نیرو
extends U باحداکثر نیرو
ti lift one's head U نیرو گرفتن
pound force U پوند نیرو
order of battle U ترتیب نیرو
nervine U نیرو بخش پی
powering U توان نیرو
moment of force U گشتاور نیرو
moment of a force U گشتاور یک نیرو
mechanical disadvantage U نیرو گیری
mecanical advantage U نیرو دهی
power down U قطع نیرو
power mains U شبکه نیرو
super power U ابر نیرو
armies U نیرو زمینی
army U نیرو زمینی
resultant of force U برایند نیرو
force U بردار نیرو
prosternation U تحلیل نیرو
powerlessly U با نداشتن نیرو
power system U شبکه نیرو
load spread U انتشار نیرو
emphasized U نیرو دادن به
refreshments U نیرو بخشی
emphasizes U نیرو دادن به
couple U جفت نیرو
couple U زوج نیرو
impoverishes U بی نیرو کردن
refreshment U نیرو بخشی
weaken U کم نیرو شدن
coupled U جفت نیرو
coupled U زوج نیرو
couples U زوج نیرو
tucks U نیرو روحیه
tucking U نیرو روحیه
emphasize U نیرو دادن به
emphasising U نیرو دادن به
might U نیرو انرژی
emphasises U نیرو دادن به
emphasised U نیرو دادن به
energize U نیرو بخشیدن
energising U نیرو بخشیدن
energises U نیرو بخشیدن
energised U نیرو بخشیدن
energizing U نیرو بخشیدن
impoverishing U بی نیرو کردن
tuck U نیرو روحیه
impoverished U بی نیرو کردن
weakened U کم نیرو شدن
impoverish U بی نیرو کردن
application of a force U فرود نیرو
superpowers U ابر نیرو
emphasizing U نیرو دادن به
superpower U ابر نیرو
bandeung ryouic U نیرو- واکنش
couples U جفت نیرو
breath U نیرو جان
breaths U نیرو جان
generation U تولید نیرو
generations U تولید نیرو
energizes U نیرو بخشیدن
afforce U نیرو دادن
torque U گشتاور نیرو
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com