Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to declare something well-founded
U
چیزی را مستدل اعلان کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to declare something solemnly
[publicly]
U
چیزی را رسما
[علنا ]
اعلان کردن
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
arguable
U
مستدل
arguably
U
مستدل
reasonable
U
مستدل
documentaries
U
مستدل
documentary
U
مستدل
proved or convinced by reasoning
U
مستدل
proved by reasoning
U
مستدل
rational
U
مستدل
adductive
U
مستدل
give out
U
اعلان کردن
declares
U
اعلان کردن
proclaim
U
اعلان کردن
proclaimed
U
اعلان کردن
advertise
اعلان کردن
declare
U
اعلان کردن
proclaiming
U
اعلان کردن
proclaims
U
اعلان کردن
advertize
U
اعلان کردن
declaring
U
اعلان کردن
posters
U
اعلان نصب کردن
to file for bankruptcy
U
اعلان ورشکستگی کردن
poster
U
اعلان نصب کردن
sounding in damages
U
دعوی خسارت مستدل
advertises
U
اعلان کردن انتشار دادن
advertised
U
اعلان کردن انتشار دادن
to declare a divident
U
سود سهام را اعلان کردن
to declare oneself bankrupt
U
خود را ورشکست اعلان کردن
to declare a state of emergency
U
اعلان کردن حالت اضطراری
reasonableness check
U
بررسی و کنترل معقولانه و مستدل
advertiser
U
اعلان کننده اعلان
signboards
U
تخته اعلان اعلان
signboard
U
تخته اعلان اعلان
advertisers
U
اعلان کننده اعلان
to off negotiations
U
اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
announces
U
اعلان کردن اخطار کردن
posts
U
اگهی کردن اعلان کردن
post-
U
اگهی کردن اعلان کردن
announced
U
اعلان کردن اخطار کردن
announcing
U
اعلان کردن اخطار کردن
posted
U
اگهی کردن اعلان کردن
post
U
اگهی کردن اعلان کردن
announce
U
اعلان کردن اخطار کردن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
placards
U
حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
placard
U
حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
poster
U
اعلان
advertisement
U
اعلان
advertising
U
اعلان
assertion
U
اعلان
declaration
U
اعلان
advertisements
U
اعلان
denunciation of treaty
U
اعلان
noticing
U
اعلان
notices
U
اعلان
noticed
U
اعلان
notice
U
اعلان
proclamations
U
اعلان
declarations
U
اعلان
announcements
U
اعلان
proclamation
U
اعلان
posters
U
اعلان
announcement
U
اعلان
signposts
U
تابلو اعلان
Over and out!
U
پایان اعلان !
signpost
U
تابلو اعلان
proclamation of independence
U
اعلان استقلال
affiche
U
اعلان دیواری
system prompt
U
اعلان سیستم
To stick (put,fix)up a notice (poster).
U
اعلان زدن
proclamation of the republic
U
اعلان جمهوری
procedure declaration
U
اعلان رویه
playbill
U
اعلان نمایش
proclamation of the republic
U
اعلان جمهوریت
play bill
U
اعلان نمایش
playbills
U
اعلان نمایش
macro declaration
U
درشت اعلان
vendition
U
اعلان فروش
announcer
U
اعلان کننده
declared
U
اعلان شده
array declaration
U
اعلان ارایه
dot prompt
U
نقطه اعلان
declaration of bankruptcy
U
اعلان ورشکستگی
notice to mariner
U
اعلان دریایی
indigitation
U
اعلان شمارش
publishment
U
اشاعه اعلان
they proclaimed him sovereign
U
اعلان کردند
fly bill
U
اعلان دستی
declaration of war
U
اعلان جنگ
declaration of neutrality
U
اعلان بیطرفی
billsticker
U
اعلان چسبان
dos prompt
U
اعلان DOS
gazette
U
اعلان و اگهی
throwaway
U
ورقهی اعلان
announcers
U
اعلان کننده
banning
U
اعلان ازدواج در کلیسا
denunciation
U
اعلان الغاء یا خاتمه
declarations
U
افهار افهارنامه اعلان
to proclaim war
U
اعلان جنگ دادن
denouncement
U
اعلان قطع رابطه
declaration
U
افهار افهارنامه اعلان
declaration of war
U
اعلان جنگ دادن
audible alarm
U
اعلان خطر سمعی
placards
U
اعلامیه رسمی اعلان
ban
U
اعلان ازدواج در کلیسا
bans
U
اعلان ازدواج در کلیسا
alarms
U
اعلان خطر اخطار
show bill
U
تابلو اعلان نمایش
denunciations
U
اعلان الغاء یا خاتمه
alarmed
U
اعلان خطر اخطار
declare martial
U
اعلان حکومت نظامی
dimension statement
U
حکم اعلان بعد
proclamation of martial law
U
اعلان حکومت نظامی
alarmingly
U
اعلان خطر اخطار
alarm
U
اعلان خطر اخطار
To stick a poster on the wall.
U
اعلان به دیوار چسباندن
placard
U
اعلامیه رسمی اعلان
leafleting
U
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
proclamation of martial law
U
اعلان حالت زمان جنگ
leaflets
U
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
Hereby I declare ...
U
بدین وسیله اعلان می کنم که...
leaflet
U
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare war upon a nation
U
اعلان جنگ به ملتی دادن
leafleted
U
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
declare martial
U
اعلان حالت زمان جنگ
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
signpost
U
تیر حامل اعلان تابلو راهنما
signposts
U
تیر حامل اعلان تابلو راهنما
to put a notice on a door
U
اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
top billing
U
بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization
U
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
prejudged
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
billboard
U
هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
billboards
U
هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
referred
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pirate something
U
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
to pull off something
[contract, job etc.]
U
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
fraise
U
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
set loose
<idiom>
U
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
refers
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate
U
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
to instigate something
U
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
to throw light upon
U
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
quantifying
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
cession
U
صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
valuate
U
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
obituarian
U
کسیکه در گذشتهای تازه راباشرح حال درگذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
denouncing
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
brief
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
references
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
minds
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
beck
U
باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
minding
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
to beg for a thing
U
چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
mind
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefed
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com