English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
amazed U حیران
at a nonplus U حیران
perplexed U حیران
astonishingly U حیران
mazed U حیران
astonished U حیران
open-mouthed U حیران
open mouthed U حیران
to reduce to a nonplus U مبهوت حیران
to be at a loss U حیران بودن
arbitration U ن می سازد
Vegetables dont agree (disagree)with me . U سبزیجات به من نمی سازد
microprocessor U واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
microprocessors U واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
palliative U مسکن دارویی که موقتاناخوشی ای راسبک سازد
palliatives U مسکن دارویی که موقتاناخوشی ای راسبک سازد
She fabricates them. she makes them up . U اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
A happy heart makes a blooming visage. <proverb> U قلب شاد,چهره را بشاش مى سازد .
camera lucida U دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
lady killer U مردیکه زنها راباسانی شیفته خود می سازد
compound U مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
concentrator U گرهای که دسترسی را از یک یا چند ایستگاه به شبکه ممکن می سازد
compounded U مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
compounds U مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
beginning U بخشی از ماده که شروع ناحیه ضبط یک نوار مغناطیسی را می سازد
hardware U دیسکها و مکانیزم هایی که یک کامپیوتر و وسایل جانبی آنرا می سازد
beginnings U بخشی از ماده که شروع ناحیه ضبط یک نوار مغناطیسی را می سازد
platform U نوع استاندارد سخت افزار که محدوده مشخص از کامپیوترها را می سازد
platforms U نوع استاندارد سخت افزار که محدوده مشخص از کامپیوترها را می سازد
prohibitive tax U مالیات گزافی که صدور یاورود کالا را غیر ممکن می سازد
channeling U اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
clearance fit U اتصالی که در ان حدود دوعضو جفت شونده همیشه مونتاژ را محکم می سازد
channeled U اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
symbolic U برنامه رفع اشکال که نمایش نشانهای متغیرها و محل ها را هم ممکن می سازد
symbolically U برنامه رفع اشکال که نمایش نشانهای متغیرها و محل ها را هم ممکن می سازد
channel U اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
rom U کدی که توابع Bios را می سازد که در قطعه ROM ذخیره شده اند.
channelled U اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
channels U اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
power fail restart U سهولتی که یک کامپیوتر راقادر می سازد تا پس از قطع برق به عملیات عادی خودبرگردد
Floret [rosette] U [طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
so that U چنانکه
as U چنانکه
in the event that U چنانکه
how U چنانکه
wats U Service Telephone WidaArea سرویسی که تعدادنامحدودی از مکالمات را درناحیهای وسیع از یک نقطه به هر مکان مجاز می سازد
Cambridge ring U استاندارد شبکه محلی برای وصل کردن چندین وسیله و کامپیوتر در یک اتصال حلقهای می سازد
cycle stealing U ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
Internet U می را می سازد که اینترنت و اتصالات فروش را آماده میکند تا کاربران خصوصی به آنها دسترسی داشته باشند
super- U پیشرفت در سیستم نمایش گرافیکی استاندارد VGAکه renolution تا x پیکسل با میلیون ها رنگ را ممکن می سازد
proper U چنانکه شایدوباید
as is well known U چنانکه مشهور
as it deserves U چنانکه باید
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
coordinately U چنانکه یکجورباشد
permissively U چنانکه مخیرسازد
insolubly U چنانکه اب نشود
prettily U چنانکه زیبانماید
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
so to speak U چنانکه گویی
admissibleness U چنانکه روا
dilatorily U چنانکه پرشود
pinchingly U چنانکه فشاراورد
ten key pad U مجموعهای مجزا از کلیدهای شماره گذاری شده از 0 تا 9روی یک صفحه کلید که واردکردن عدد را اسان می سازد
appleline U IB تبادل اطلاعات کندرا قادر می سازد تا باکامپیوترهای بزرگ شرکت یک دستگاه سخت افزاری که ریزکامپیوتر ACINTOSH
expanded memory system U ابزاری که حافظه اضافی در IBM PC قرار دارد را مدیریت میکند و برای برنامه ها آماده استفاده می سازد
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
perniciously U چنانکه زیان اورد
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
meetly U چنانکه در خور باشد
medially U چنانکه درمیان باشد
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
permissively U چنانکه اجازه بدهد
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
meetly U چنانکه باید و شاید
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
prettily U بخوبی چنانکه باید
interminably U چنانکه تمام نشود
according as چنانکه بدان سان که
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
invisibly U چنانکه دیده نشود
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
convincingly U چنانکه متقاعد کند
according to his version U چنانکه او شرح میداد
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
funnily U چنانکه خنده اورد
effusively U چنانکه گویی بریزد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
as is well known U چنانکه همه کس بخوبی میدانند
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
organically U چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
causatively U چنانکه دلالت برسبب نماید
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
piquantly U چنانکه دهن رامزه بیاورد
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
peerlessly U چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
fadelessly U چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
epidemically U چنانکه همه جاسرایت کند
inexhaustibly U چنانکه تهی یاتمام نشود
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
engagingly U چنانکه سرگرم یامشغول کند
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
euphoniously U چنانکه بگوش خوش ایندباشد
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
illustratively U چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
functionally U چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
sententiously U چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
persuasively U چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
penitentially U چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
exhaustively U چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
incommunicably U چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
to kick over the traces U لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
cogently U چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
inscrutably U چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
invidiously U چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
inerrably U چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
dual U حافظه با دو مجموعه از داده و خط وط حافظه که ارتباطات بین CPU ها را ممکن می سازد
to perplex a person U کسیرا گیج یا حیران کردن کسیرا سرگشته یا مبهوت کردن
to eat humble pie U پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
flowerily U چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
implacably U از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
indescribably U چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
retrospectively U چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
discreditably U چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
media U زیر لایه در لایه اتصال داده از مدل شبکه OSI که دستیابی به رسانه ارسال را ممکن می سازد
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
officinal names of drugs U نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
irreversibly U چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
irremissibly U چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
modernly U بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
impalpably U چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
opaquely U چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
microprocessor U قط عات واحد پردازش مرکزی روی یک قطعه مجتمع مجزا که در صورت ترکیب با حافظه و قط عات ورودی /خروجی یک ریزکامپیوتر می سازد
microprocessors U قط عات واحد پردازش مرکزی روی یک قطعه مجتمع مجزا که در صورت ترکیب با حافظه و قط عات ورودی /خروجی یک ریزکامپیوتر می سازد
ineradicably U بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
rough handling of a thing U گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com