Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
effusively
U
چنانکه گویی بریزد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
so to speak
U
چنانکه گویی
reflexively
U
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
chiromancy
U
پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
telnet
U
پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
affluent
رودخانه ای که به داخل رودخانه بزرگتر یا دریاچه بریزد.
lobbies
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
so that
U
چنانکه
in the event that
U
چنانکه
how
U
چنانکه
as
U
چنانکه
gratifyingly
U
چنانکه خوشنودسازد
prettily
U
چنانکه زیبانماید
as it deserves
U
چنانکه باید
as is well known
U
چنانکه مشهور
cresuendo
U
چنانکه صداخردخرد
admissibleness
U
چنانکه روا
expressively
U
چنانکه مقصودرابرساند
insolubly
U
چنانکه اب نشود
pinchingly
U
چنانکه فشاراورد
coordinately
U
چنانکه یکجورباشد
permissively
U
چنانکه مخیرسازد
proper
U
چنانکه شایدوباید
dilatorily
U
چنانکه پرشود
opprobriously
U
چنانکه رسوایی اورد
passably
U
چنانکه بتوان پذیرفت
pitfully
U
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
perniciously
U
چنانکه زیان اورد
permissively
U
چنانکه اجازه بدهد
invisibly
U
چنانکه دیده نشود
according as
چنانکه بدان سان که
according to his version
U
چنانکه او شرح میداد
meetly
U
چنانکه باید و شاید
meetly
U
چنانکه در خور باشد
gruesomely
U
چنانکه وحشت اورد
heliocentrically
U
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
inadmissibly
U
چنانکه روایاجایز نباشد
inexcusably
U
چنانکه نتوان معذوردانست
inexpressively
U
چنانکه مقصودرا نرساند
decrescendo
U
چنانکه صداخردخردضعیف شود
inviolably
U
چنانکه سزاوارحرمت باشد
invulnerably
U
چنانکه زخم برندارد
irrecoverably
U
چنانکه بهبودی نپذیرد
culpably
U
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
meaningly
U
چنانکه مقصودرا برساند
medially
U
چنانکه درمیان باشد
gratifyingly
U
چنانکه خوشی دهد
comme il faut
U
چنانکه باید وشاید
decreasingly
U
چنانکه روبکاهش گذارد
brilliantly
U
چنانکه برجسته باشد
convincingly
U
چنانکه متقاعد کند
privatively
U
چنانکه نفی یا استثناکند
fitfully
U
چنانکه بگیردوول کند
funnily
U
چنانکه خنده اورد
prettily
U
بخوبی چنانکه باید
interminably
U
چنانکه تمام نشود
pliably
U
چنانکه بتوان خم کرد
engagingly
U
چنانکه سرگرم یامشغول کند
presentably
U
چنانکه بتوان پیشکش کرد
extraneously
U
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
intangibly
U
چنانکه نتوان احساس کرد
intangibly
U
چنانکه نتوان درک کرد
fadelessly
U
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
intelligibly
U
واضحا چنانکه بتوان دریافت
hereditably
U
چنانکه بتوان ارث برد
inseparably
U
چنانکه نتوان سوا کرد
inviolately
U
چنانکه بی حرمت نشده باشد
grandiosely
U
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
inexpressibly
U
چنانکه نتوان بیان کرد
inexpressively
U
چنانکه زبان دار نباشد
immovably
U
چنانکه نتوان جنبش داد
sanguinarily
U
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
inappreciably
U
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
assumably
U
چنانکه بتوان فرض کرد
epidemically
U
چنانکه همه جاسرایت کند
euphoniously
U
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
causatively
U
چنانکه دلالت برسبب نماید
retroactively
U
چنانکه شامل گذشته شود
inexhaustibly
U
چنانکه تهی یاتمام نشود
indefensibly
U
چنانکه دفاع بردار نباشد
pestilently
U
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
peerlessly
U
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
objectiveness
U
چنانکه در خارج معقول باشد
irrefragably
U
چنانکه نتوان تکذیب کرد
onerously
U
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
commendably
U
چنانکه شایان ستایش باشد
perceptibly
U
چنانکه بتوان درک کرد
pleasingly
U
چنانکه خوش ایند باشد
piquantly
U
چنانکه دهن رامزه بیاورد
perplexingly
U
چنانکه گیج یا حیران سازد
as is well known
U
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
interchangeably
U
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
organically
U
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
prepossessingly
U
چنانکه جلب توجه نماید
practicably
U
چنانکه بتوان اجرا نمود
contemptibly
U
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
adequately
U
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
penitentially
U
چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
illustratively
U
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
invidiously
U
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
laboriously
U
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
inimitably
U
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
cogently
U
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
to kick over the traces
U
لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
changeably
U
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
paradoxically
U
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
colourably
U
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
functionally
U
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
exhaustively
U
چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
sententiously
U
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
admissibly
U
بطور قابل قبول چنانکه روا
inerrably
U
چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
persuasively
U
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
pardonably
U
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
incommunicably
U
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
irrecocilably
U
چنانکه نتوان انرا وفق داد
inscrutably
U
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
discreditably
U
چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
adorably
U
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
accordantly
U
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
accountably
U
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
corrigibly
U
چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
commensurably
U
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
flowerily
U
چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
nutritiously
U
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
movably
U
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
maritally
U
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
relevantly
U
بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
picturesquely
U
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
retrospectively
U
چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
nutritively
U
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
to eat humble pie
U
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
inextricably
U
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
indescribably
U
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
implacably
U
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
indefeasibly
U
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
pontifically
U
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
pestiferously
U
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
attributively
U
بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
portentously
U
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
officinal names of drugs
U
نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
modernly
U
بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
irremissibly
U
چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
impalpably
U
چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
irreversibly
U
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
one would say
U
گویی
hypologia
U
کم گویی
free spokenness
U
رک گویی
to stab in the back
U
بد گویی
knop
U
گویی
so to peaking
U
گویی
hypophrasia
U
کم گویی
laconic speech
U
کم گویی
ingenuousness
U
رک گویی
as thought
U
گویی
pauciloquy
U
کم گویی
soliloquies
U
تک گویی
scandal
U
بد گویی
downrightness
U
رک گویی
outdpokenness
U
رک گویی
soliloquy
U
تک گویی
plain speaking
U
رک گویی
candour
U
رک گویی
candor
U
رک گویی
scandals
U
بد گویی
opaquely
U
چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
accessibly
U
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
irreclaimably
U
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
knobs
U
دستگیره گویی
knocked
U
بد گویی کردن از
knock
U
بد گویی کردن از
disclosures
U
بی پرده گویی
jests
U
بذله گویی
jest
U
بذله گویی
wits
U
بذله گویی
wit
U
بذله گویی
overstatement
U
گزافه گویی
ellipsis
U
بریده گویی
overstatements
U
گزافه گویی
repetitions
U
باز گویی
knocks
U
بد گویی کردن از
open heartedness
U
رک گویی صداقت
gossips
U
اراجیف بد گویی
iterance
U
باز گویی
labyrinthine speech
U
پریشان گویی
polylogia
U
پریشان گویی
polyphrasia
U
پریشان گویی
lallation
U
کودکانه گویی
logorrhea
U
پراکنده گویی
metonymy
U
به تقریب گویی
missatement
U
خلاف گویی
disclosure
U
بی پرده گویی
gossiping
U
اراجیف بد گویی
gossiped
U
اراجیف بد گویی
gossip
U
اراجیف بد گویی
repetition
U
باز گویی
invective
U
ناسزا گویی
irony
U
وارونه گویی
to fling d.
U
بد گویی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com