Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
academically
U
چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
athenaeum
U
انجمن ادبی انجمن دانش
atheneum
U
انجمن ادبی انجمن دانش
academy
U
انجمن دانش
academies
U
انجمن دانش
academician
U
عضو انجمن دانش
acadmist
U
عضو انجمن دانش یافرهنگستان
academical
U
ادبی عضو انجمن دانش بافرهنگستان
matricular
U
وابسته بصورت اعضای یک انجمن یا دانش جویان دانشگاه
hellishness
U
خویی که شایسته دوزخ باشد
picturesquely
U
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
adorably
U
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
pontifically
U
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
information
U
دانش نمایش داده شده به شخص به صورتی که قابل فهم باشد
noblemen
U
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
nobleman
U
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
literay
U
ادیبانه
literary
U
ادیبانه
second best theory
U
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
straight "A " student
U
دانش آموزی
[دانش جویی]
که همیشه همه درسها را ۲۰ می گیرد
clerkly
U
فاضلانه ادیبانه
stylistic
U
ادبی ادیبانه
conventicle
U
انجمن مخفی وغیر قانونی انجمن مذهبی
oratorically
U
ادیبانه از روی ایین سخنرانی
walras law
U
براساس این قانون در تعادل عمومی بازارها با دخالت بازار پول چنانچه تعدادی بازار کالا درحالت تعادل قرارداشته باشنددر این صورت بازار بعدی که میتواند بازار پول باشد نیز درحالت تعادل قرار خواهدداشت
if conj
U
چنانچه
if
U
چنانچه
in case
U
چنانچه مبادا
if
U
چنانچه شرط
acceptably
U
چنانچه پذیرفته شود
Should the occasion arise .
U
چنانچه موردی پیش آید
If it ( ever ) comes to that .
U
اگر چنانچه کا ربه آنجا بکشد
prolepsis
U
فرض قبلی صحبت از اینده چنانچه گویی گذشته است
coalitions
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalition
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
a closed mouth catches no flies
<proverb>
U
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
U
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hottest
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon
U
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
hotbeds
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition
U
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
meritorious
U
شایسته
purpose-built
<adj.>
U
شایسته
purposeful
<adj.>
U
شایسته
fit
U
شایسته
purposive
<adj.>
U
شایسته
fits
U
شایسته
fittest
U
شایسته
suitable
<adj.>
U
شایسته
useful
<adj.>
U
شایسته
seemly
U
شایسته
practical
<adj.>
U
شایسته
practicable
<adj.>
U
شایسته
functional
<adj.>
U
شایسته
apropos
U
شایسته
pertinent
U
شایسته
inept
U
نا شایسته
good
U
شایسته
proper
U
شایسته
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
U
شایسته
convenient
<adj.>
U
شایسته
utilitarian
[useful]
<adj.>
U
شایسته
competent
U
شایسته
worthy
U
شایسته
qua
U
شایسته
meet
U
شایسته
worthiest
U
شایسته
meets
U
شایسته
accurate
[correct]
<adj.>
U
شایسته
worthier
U
شایسته
exact
<adj.>
U
شایسته
correct
<adj.>
U
شایسته
qualified
U
شایسته
proper
<adj.>
U
شایسته
real
<adj.>
U
شایسته
true
<adj.>
U
شایسته
open back
U
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
fits
U
لایق شایسته
apt
U
مناسب شایسته
worshipful
U
شایسته احترام
courtly
U
شایسته دربار
courtlier
U
شایسته دربار
beseem
U
شایسته بودن
companionable
U
شایسته رفاقت
courtliest
U
شایسته دربار
becoming
U
شایسته درخور
conditioning
U
شایسته سازی
properly
U
بطور شایسته
the ticket
U
کار شایسته
eligible
U
شایسته انتخاب
fitly
U
بطور شایسته
fittest
U
لایق شایسته
devisable
U
شایسته تامل
devisable
U
شایسته اندیشه
by fits and starts
U
شایسته لایق
worthful
U
شایسته مستحق
pensionable
U
شایسته بازنشستگی
ought not
U
شایسته نیست
ogr
U
شایسته غول
proper dress
U
جامه شایسته
winnable
U
شایسته پیروزی
meet for a man
U
شایسته است که
meetly
U
بطور شایسته
quoteworthy
U
شایسته ذکر
meritorious
U
شایسته ترین
christianlike
U
شایسته مسیحیت
fit
U
لایق شایسته
derisible
U
شایسته ریشخند
discreditable
U
شایسته بی اعتباری
behoove
U
شایسته بودن
to be proper for
U
شایسته بودن
justly
<adv.>
U
بطور شایسته
befitting
U
درخور شایسته
rightfully
<adv.>
U
بطور شایسته
aright
<adv.>
U
بطور شایسته
correctly
<adv.>
U
بطور شایسته
as it deserves
U
بطور شایسته
rightly
<adv.>
U
بطور شایسته
suitable
U
شایسته فراخور
duly
<adv.>
U
بطور شایسته
properly
<adv.>
U
بطور شایسته
in due form
U
بطرز شایسته
behove
U
شایسته بودن
intrinsic
U
مرتب شایسته
adequate
U
شایسته بودن
worthy to become a king
U
شایسته شاه شدن
righting
U
شایسته خوب ذیحق
humance
U
انسانی شایسته بشریت
fit to work
U
شایسته یاقابل کارکردن
workmanly
U
شایسته کارگر خوب
workmanlike
U
شایسته کارگر خوب
ineligible
U
نا شایسته برای انتخاب
righted
U
شایسته خوب ذیحق
right
U
شایسته خوب ذیحق
servile
U
شایسته نوکران چاپلوس
gentlemanlike
U
شایسته مرد نجیب
it does not befit me to
U
شایسته من نیست که مرانشاید که
qualified for work
U
شایسته یاقابل کارکردن
sufficient
U
شایسته صلاحیت دار
oughtn't
U
نبایستی شایسته نیست
worthily
U
بطور شایسته و در خور
best
U
شایسته ترین پیشترین
suitably
U
بطور مناسب یا شایسته
competent
U
شایسته دارای سر رشته
nameable
U
شایسته نام بردن
lapheld
U
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop
U
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
palmary
U
شایسته ستایش و تقدیر برجسته
give someone their due
<idiom>
U
دادن اعتبار به شخص شایسته
condition
U
شرط نمودن شایسته کردن
to put out of court
U
شایسته مطرح کردن ندانستن
merits
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
he is unworthy of his position
U
شایسته مقام خود نیست
gentlewomanlike
U
شایسته بانوان نجیب ومحترم
quotable
U
شایسته نقل قول کردن
merited
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
merit
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
meriting
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
realizing
U
دانش
realising
[British]
U
دانش
knowledge
U
دانش
gramarey
U
دانش
understanding
U
دانش
sciences
U
دانش
gramary
U
دانش
gramarye
U
دانش
science
U
دانش
cognition
U
دانش
cognisance
[British]
U
دانش
know-how
U
دانش
knowledge
U
دانش
scholarships
U
دانش
wisdom
U
دانش
kenning
U
دانش
scholarship
U
دانش
know how
U
دانش
wellŠsuppose it is so
U
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
affimable
U
شایسته انکه بطورقطع گفته شود
disqualifies
U
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying
U
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualified
U
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualify
U
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
grader
U
دانش اموز
to reach for knowledge
U
دانش کوشیدن
aeronautics
U
دانش هوانوردی
pupils
U
دانش اموز
in ken
U
د رحدود دانش
letters
U
معرفت دانش
smattering
U
دانش سطحی
an encourouges of science
U
دانش پرور
to a knowledge
U
دانش اندوختن
erudition
U
فضل و دانش
learning
U
دانش یادگیری
computer awarness
U
دانش کامپیوتر
schoolfellow
U
کسب دانش
pupil
U
دانش اموز
postgraduate
U
دانش اموخته
postgraduates
U
دانش اموخته
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com