Perdic | چروک خوردگی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 179 (9 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	shrinkage U	چروک خوردگی
	rugosity U	چروک خوردگی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	hair crack U	شکاف خوردگی ترک خوردگی
	wrinkles U	چروک
	puckers U	چروک
	puckering U	چروک
	puckered U	چروک
	wrinkle U	چروک
	pucker U	چروک
	wrinkling U	چروک
	puchery U	چروک
	rimple U	چروک
	plica U	چروک
	wizen U	چروک
	shrinkage U	چروک
	draw in U	چروک کردن
	shrivel U	چروک شدن
	crimpy U	چروک دار
	rumples U	چروک دادن
	rumpled U	چروک دادن
	rumple U	چروک دادن
	ruffs U	چروک کردن
	ruff U	چروک کردن
	puchery U	چروک شدن
	constringe U	چروک شدن
	shriveled U	چروک شدن
	shriveling U	چروک شدن
	puckers U	چروک شدن
	shrink U	چروک شدن
	puckering U	چروک شدن
	puckered U	چروک شدن
	shrinking U	چروک شدن
	pucker U	چروک شدن
	shrinks U	چروک شدن
	shrinkage U	چروک شدگی
	shrivels U	چروک شدن
	shrivelling U	چروک شدن
	ruffe U	چروک کردن
	creasing U	چین و چروک
	wizened U	پرچین و چروک
	shrinker U	چروک دهنده
	shrinker U	چروک خورنده
	shrinkable U	چروک خوردنی
	rugose U	برچین و چروک
	rumpling U	چروک دادن
	touse U	چروک شدن
	crease U	چروک شدن
	crease U	چین و چروک
	creasing U	چروک شدن
	withered U	چروک خورده
	creases U	چین و چروک
	creases U	چروک شدن
	creased U	چین و چروک
	creased U	چروک شدن
	wrinkle U	چین و چروک خوردن
	flaccid U	چروک شده اویخته
	ruga U	پیچ و خم چین و چروک
	wrinkling U	چین و چروک خوردن
	wrinkles U	چین و چروک خوردن
	rucks U	چین و چروک وتاه پارچه یا کاغذ باطله
	plasmolysis U	چروک و انقباض سفیده یاخته وخروج از جداریاخته
	ruck U	چین و چروک وتاه پارچه یا کاغذ باطله
	abrasions U	خوردگی
	erosion-corrosion U	خوردگی
	chafe U	خوردگی
	chafes U	خوردگی
	chafing U	خوردگی
	corrosion U	خوردگی
	abrasion U	خوردگی
	wear U	خوردگی
	wears U	خوردگی
	corrsion U	خوردگی
	erosion U	خوردگی
	crow's foot	هرچیزی بشکل پنجه کلاغ چین و چروک گوشه لب و چشم.
	collission U	بهم خوردگی
	erosion corrosion U	خوردگی- فرسودگی
	corrosive action U	اثر خوردگی
	electrochemical corrosion U	خوردگی الکتروشیمیایی
	electrolytic corrosion U	خوردگی الکترولیتی
	crossing out U	قلم خوردگی
	fissuration U	ترک خوردگی
	queasiness U	بهم خوردگی
	ruga U	تاب خوردگی
	surface corrosion U	خوردگی سطحی
	torsion U	پیچ خوردگی
	vermiculation U	کرم خوردگی
	muss U	بهم خوردگی
	kink U	پیچ خوردگی
	inurement U	پینه خوردگی
	intercrystalline corrosion U	خوردگی کریستالی
	induration U	پینه خوردگی
	indisposedness U	بهم خوردگی
	pliature U	چین خوردگی
	graphitic corrosion U	خوردگی گرافیتی
	galvanic corrosion U	خوردگی گالوانیکی
	folium U	چین خوردگی
	rancidity U	باد خوردگی
	folding U	چین خوردگی
	fraction U	ترک خوردگی
	ricking U	پیچ خوردگی
	ricked U	پیچ خوردگی
	rick U	پیچ خوردگی
	cracking U	ترک خوردگی
	disbandment U	برهم خوردگی
	twist U	پیچ خوردگی
	screw U	پیچ خوردگی
	turmoil U	بهم خوردگی
	screws U	پیچ خوردگی
	twisting U	پیچ خوردگی
	ricks U	پیچ خوردگی
	cancellation U	قلم خوردگی
	wrinkles U	چین خوردگی
	twists U	پیچ خوردگی
	uneasiness U	بهم خوردگی
	backfall U	زمین خوردگی
	wrinkling U	چین خوردگی
	wrinkle U	چین خوردگی
	fractions U	ترک خوردگی
	cavities U	کرم خوردگی دندان
	cavity U	کرم خوردگی دندان
	revolt U	بهم خوردگی انقلاب
	revolts U	بهم خوردگی انقلاب
	amusements U	فریب خوردگی پذیرایی
	stress corrosion U	خوردگی در اثر تنش
	amusement U	فریب خوردگی پذیرایی
	deception U	حیله فریب خوردگی
	deceptions U	حیله فریب خوردگی
	fold U	چین خوردگی زمین
	folded U	چین خوردگی زمین
	folds U	چین خوردگی زمین
	turn one's stomach <idiom> U	باعث حال به هم خوردگی
	turns U	پیچ خوردگی قرقره
	worm hole U	جای کرم خوردگی
	trainsick U	دچاربهم خوردگی حال
	he is recovered from his cold U	سرما خوردگی او برطرف شد
	hot crack U	ترک خوردگی گرم
	caries U	کرم خوردگی دندان
	indisposition U	بهم خوردگی مزاج
	indispositions U	بهم خوردگی مزاج
	turn U	پیچ خوردگی قرقره
	anticorrosive protection U	حفافت در برابر خوردگی
	corrosion pit U	فرورفتگی در اثر خوردگی
	slight cold U	سرما خوردگی کم یا جزئی
	disorderliness U	اختلال بهم خوردگی
	corrosion control U	جلوگیری و کنترل خوردگی
	bending over test U	ازمایش چین خوردگی
	folding test U	ازمایش چین خوردگی
	cold cracking U	ترک خوردگی فلز سرد
	upset _ U	برهم زنی بهم خوردگی
	corrosion U	زنگ خوردگی فرسایش شیمیایی
	wears U	فرسایش خوردگی جنگ افزارها
	he is rather i. than sick U	بهم خوردگی یاساکت دارد
	cross folding test U	ازمایش چین خوردگی عرضی
	stainless steel U	فولاد مقاوم در برابر خوردگی
	wear U	فرسایش خوردگی جنگ افزارها
	corrosion resistant U	مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
	carsick U	مبتلا به بهم خوردگی حال دراتومبیل
	to knock under U	تن دردادن اقراربزمین خوردگی کردن ازپادرامدن
	oxygen tents U	چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
	seasickness U	تهوع وبهم خوردگی حال در سفر دریا
	nurse a cold U	سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
	oxygen tent U	چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
	structural damage U	خسارت ناشی از خرابی یاترک خوردگی ساختمان
	seasick U	مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفردریا
	varus U	پیچ خوردگی پابسوی درون چنبرشدگی پاازدرون
	airsick U	مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز
	monel U	الیاژی از نیکل و کبالت که دربرابر خوردگی مقاوم است
	windage U	پیچ خوردگی حرکت دادن دستگاه درجه درسمت
	crevice corrosion U	خوردگی ناشی از وجود ترک مویی یا درز در ساختمان یک قطعه
	damask U	سیاهی و یارنگی که براثر خوردگی روی فولاد صیقلی فاهر میشود
	passivating U	پوشاندن سطح فلزات با لایهای از مواد خنثی یا بی اثربرای جلوگیری از خوردگی الکتروشیمیائی
	plasma plating U	ضد خوردگی و مقاوم دربرابر سایش روی سطح توسط جریان بسیار داغ
	pitting corrosion U	سوراخهائی که در سطح بتن یا فلز در اثر خوردگی ایجاد میشود و به کرم خوراکی معروف است
	altitude sickness U	حال به هم خوردگی در اثرارتفاع هواپیما مرض ناشی از زیاد شدن ارتفاع هواپیما
	parkerizing U	عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
	scleroderma U	مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
	bituminous paint U	رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
	sensitive to corrosion U	حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
	rugosity U	چین چین چین و چروک