Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
execute cycle
U
چرخه اجرا
execution cycle
U
چرخه اجرا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cycle time
U
مدت چرخه زمان چرخه
standards
U
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standard
U
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous
U
تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simplest
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simple
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simpler
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
water cycle
U
چرخه اب
cycled
U
چرخه
cycle
U
چرخه
monocyle
U
یک چرخه
monocycle
U
یک چرخه
rotation
U
چرخه
hydrologic cycle
U
چرخه اب
tricyclic
U
سه چرخه
cyclones
U
چرخه
trike
U
سه چرخه
cyclone
U
چرخه
tricycle
U
سه چرخه
tricycles
U
سه چرخه
velocipede
U
سه چرخه
cycles
U
چرخه
instruction cycle
U
چرخه دستورالعمل
kilocycle
U
هزار چرخه
hz
U
چرخه درثانیه
hertz
U
چرخه در ثانیه
four cycle
U
چهار چرخه
fetch cycle
U
چرخه واکشی
life cycle
U
چرخه دوام
tropical cyclone
U
چرخه استوایی
tricar
U
اتومبیل سه چرخه
machine cycle
U
چرخه ماشین
six by six
U
ماشین شش چرخه
storage cycle
U
چرخه انباره
minor cycle
U
چرخه خرد
minor cycle
U
خرد چرخه
menstrual cycle
U
چرخه قاعدگی
search cycle
U
چرخه جستجو
megacycle
U
مگا چرخه
megacycle
U
میلیون چرخه
major cycle
U
چرخه بزرگ
major cycle
U
بزرگ چرخه
magnetic whirl
U
چرخه مغناطیسی
pedicab
U
سه چرخه پایی
handlebar
U
دسته دو چرخه
cycle stealing
U
مدت چرخه
cycles per second
U
چرخه در ثانیه
cycles
U
چرخه زدن
cycles
U
چرخ چرخه
cycle time
U
مدت چرخه
cycled
U
چرخه زدن
cycle stealing
U
چرخه دزدی
cycled
U
چرخ چرخه
circulation of a vector
U
چرخه بردار
carnot cycle
U
چرخه کارنو
cycle
U
چرخه زدن
cardiac cycle
U
چرخه قلبی
cycle
U
چرخ چرخه
biorhythm
U
چرخه زیستی
life-cycle
U
چرخه زندگی
duty cycle
U
چرخه کار
cyclones
U
چرخه باد
cyclone
U
چرخه باد
memory cycle
U
چرخه حافظه
display cycle
U
چرخه نمایش
activity cycle
U
چرخه فعالیت
design cycle
U
چرخه طراحی
cycling
U
چرخه زنی
life-cycles
U
چرخه زندگی
runs
U
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
run
U
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
read write cycle
U
چرخه خواندن و نوشتن
six by six
U
وسیله نقلیه شش چرخه
program development cycle
U
چرخه ایجاد برنامه
read restore cycle
U
چرخه خواندن و ترمیم
reset cycle
U
چرخه باز نشانی
toothed wheel
U
چرخه دندانه دار
born haber cycle
U
چرخه بورن- هابر
computer processing cycle
U
چرخه پردازش کامپیوتر
kilomegacycle
U
هزار میلیون چرخه
citric acid cycle
U
چرخه سیتریک اسید
internal cycle time
U
زمان چرخه داخلی
data processing cycle
U
چرخه پردازش داده
gramdfather cycle
U
چرخه پدر بزرگ
gigacycle
U
هزار میلیارد چرخه
kilomegacycle
U
یک بیلیون چرخه در ثانیه
operation
U
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
wagonette
U
گردونه چهار چرخه یک یا چنداسبه
tarantass
U
درشکه بی فنروچهار چرخه روسی
monorails
U
ریل واحدمخصوص حرکت ترن یک چرخه
monorail
U
ریل واحدمخصوص حرکت ترن یک چرخه
trailer
U
یدک دوچرخه یاسه چرخه یاواگن
trailers
U
یدک دوچرخه یاسه چرخه یاواگن
tumbrel or bril
U
ارابه دو چرخه برای بردن مهمات و ادوات
wheel
U
[همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
waggonette
U
گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد
cycle stealing
U
ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
null cycle
U
زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
client side
U
داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است
performance
U
اجرا
feasance
U
اجرا
run
U
اجرا
performances
U
اجرا
operation
U
به اجرا
executing
U
اجرا
executes
U
اجرا
executed
U
اجرا
execute
U
اجرا
ministration
U
اجرا
implementation
U
اجرا
exercize
U
اجرا
completion
U
اجرا
effecting
U
اجرا
effected
U
اجرا
effect
U
اجرا
runs
U
اجرا
administrations
U
اجرا
applications
U
اجرا
application
U
اجرا
execution
U
اجرا
fulfilment
U
اجرا
administration
U
اجرا
implementation
U
اجرا
accomplishment
U
اجرا
endorcement procedure
U
شیوه اجرا
enforce
U
به اجرا دراوردن
enforce
U
اجرا کردن
executive bailiff
U
مامور اجرا
practise
U
اجرا کردن
enforces
U
اجرا کردن
applicable
<adj.>
U
قابل اجرا
suitable
<adj.>
U
قابل اجرا
usable
<adj.>
U
قابل اجرا
enforced
U
اجرا کردن
enforced
U
به اجرا دراوردن
enforcement order
U
دستور اجرا
enforcible
U
قابل اجرا
executable
U
اجرا پذیر
enforcing
U
به اجرا دراوردن
effective date
U
تاریخ اجرا
enforcing
U
اجرا کردن
enforces
U
به اجرا دراوردن
perform
U
اجرا کردن
performed
U
اجرا کردن
makable
<adj.>
U
اجرا پذیر
performs
U
اجرا کردن
executable
U
قابل اجرا
practicing
U
اجرا کردن
makeable
<adj.>
U
اجرا شدنی
makable
[spv. makeable]
<adj.>
U
اجرا شدنی
feasible
<adj.>
U
اجرا شدنی
fieri facias
U
حکم اجرا
doable
<adj.>
U
اجرا شدنی
fulfit
U
اجرا کردن
contrivable
<adj.>
U
اجرا شدنی
achievable
<adj.>
U
اجرا شدنی
manageable
<adj.>
U
اجرا پذیر
language
U
در زمان اجرا
makable
[spv. makeable]
<adj.>
U
اجرا پذیر
practising
U
اجرا کردن
inexecutable
U
اجرا نشدنی
inexecution
U
عدم اجرا
non execution
U
عدم اجرا
manageable
<adj.>
U
اجرا شدنی
sergeant
U
مامور اجرا
deliver
U
اجرا کردن
makable
<adj.>
U
قابل اجرا
execute phase
U
مرحله اجرا
practicable
<adj.>
U
اجرا شدنی
execution time
U
زمان اجرا
delivers
U
اجرا کردن
execution time
U
مدت اجرا
execution time
U
حین اجرا
execution time
U
هنگام اجرا
executive officen
U
گماشته اجرا
executory
U
قابل اجرا
possible
[doable, feasible]
<adj.>
U
اجرا شدنی
sergeants
U
مامور اجرا
languages
U
در زمان اجرا
useful
<adj.>
U
قابل اجرا
practises
U
اجرا کردن
unfulfilled
U
اجرا نشده
accomplishable
U
قابل اجرا
implements
U
اجرا کردن
accomplisher
U
اجرا کننده
implementing
U
اجرا کردن
purposive
<adj.>
U
اجرا شدنی
implemented
U
اجرا کردن
implement
U
اجرا کردن
purposeful
<adj.>
U
اجرا شدنی
assemble and go
U
همگذاری و اجرا
purpose-built
<adj.>
U
اجرا شدنی
proper
<adj.>
U
اجرا شدنی
practical
<adj.>
U
اجرا شدنی
functional
<adj.>
U
اجرا شدنی
convenient
<adj.>
U
اجرا شدنی
practicable
U
قابل اجرا
executor
U
مامور اجرا
sanction
U
ضمانت اجرا
sanctioned
U
ضمانت اجرا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com