English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
disposable personal income U پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to say grace U دعای سپاسگزاری کردن پیش ازخوراک یاپس ازان
convertible U پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
convertibles U پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
blockade currency U پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
ready reserve U ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
before or after the f. U پیش یاپس از
ground readiness U اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
statitizing U فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
winterize U اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
average propensity to save U میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
european monetary agreement U موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
supercritical U حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
ring up <idiom> U اضافه کردن آمار پولی
on guard U اماده توپگیری اماده برای توگیری
to give U پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
monetarists U طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
To play for love . U عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
saving institutions U موسسات پس انداز شرکتهای پس انداز
deflection board U طرح تیر خمپاره انداز میز تصحیح سمت خمپاره انداز
saves U پس انداز کردن
saved U پس انداز کردن
to lay aside U پس انداز کردن
lay by U پس انداز کردن
lay-by U پس انداز کردن
lay-bys U پس انداز کردن
salt away <idiom> U پس انداز کردن
save U پس انداز کردن
save money U پس انداز کردن
to lay up U پس انداز کردن
to cut out U بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
mortar report U گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
unintended saving U پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
sock away U پول پس انداز کردن
lay aside U پس انداز کردن انداختن
get ready U اماده کردن
provide U اماده کردن
provides U اماده کردن
set U اماده کردن
to string up U اماده کردن
primed U اماده کردن
readying U اماده کردن
belay U اماده کردن
sets U اماده کردن
to pickle a rod for U اماده کردن
preparation U اماده کردن
make ready U اماده کردن
primes U اماده کردن
prime U اماده کردن
supplied U اماده کردن
supply U اماده کردن
supplying U اماده کردن
harnessed U اماده کردن
drafted U اماده کردن
draft U اماده کردن
drafts U اماده کردن
preparing U اماده کردن
setting up U اماده کردن
prepare U اماده کردن
prepares U اماده کردن
readies U اماده کردن
readied U اماده کردن
accommodated U اماده کردن
confect U اماده کردن
ready U اماده کردن
preparations U اماده کردن
accommodates U اماده کردن
harnessing U اماده کردن
unlimber U اماده کردن
harness U اماده کردن
pre treatment U اماده کردن
outfits U سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfit U سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
to save for retirement U برای بازنشستگی پس انداز کردن
saves U نجات دادن پس انداز کردن
save U نجات دادن پس انداز کردن
saved U نجات دادن پس انداز کردن
fitting out U اماده کردن ناو
geared U کردن اماده کارکردن
gear U کردن اماده کارکردن
do up U اماده استفاده کردن
forearms U قبلا اماده کردن
forearm U قبلا اماده کردن
train U اماده کردن اسب
to fit with U اماده کردن برای
knock-ups U سردستی اماده کردن
knock-up U سردستی اماده کردن
knock up U سردستی اماده کردن
trained U اماده کردن اسب
forespeak U قبلا اماده کردن
trains U اماده کردن اسب
gears U کردن اماده کارکردن
set up U اماده تیراندازی کردن
to save for something U پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
landscaping U چشم انداز بامنظره تزئین کردن
landscaped U چشم انداز بامنظره تزئین کردن
landscapes U چشم انداز بامنظره تزئین کردن
landscape U چشم انداز بامنظره تزئین کردن
sensate U اماده پذیرش حس احساس کردن
forthcomming U اماده برای ارائه کردن
snow farming U اماده کردن پیست اسکی
make ready U اماده شدن حاضر کردن
to study up U خود را اماده امتحانات کردن
get ready U اماده شدن حاضر کردن
spot U کشف کردن اماده پرداخت
spots U کشف کردن اماده پرداخت
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
prepares U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make U درست کردن ساختن اماده کردن
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
prepare U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
redact U اماده چاپ کردن تحریر کردن
to wind up U کوک کردن اماده کردن گلوله
to gather up U جمع اوری کردن اماده کردن
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
marshals U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
marshaling U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
enarm U مسلح شدن اماده کارزار کردن
marshaled U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshal U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
winterization U اماده کردن برای کار در زمستان
edited U اماده چاپ کردن تغییر دادن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
edited U تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edit U اماده چاپ کردن تغییر دادن
roadworthy U اماده مسافرت قابل سفر کردن
edit U تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
ramp alert U اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
tropicalization U اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
arm U مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
grooms U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
aircraft arresting reset unit U وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
groom U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
mountee U اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
dispatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
aircraft turn around U اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
civilian preparedness for war U اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
dispatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketches U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketched U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
despatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
set up U اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
dispatch U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketch U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
list U شیار کردن اماده کردن
gird U اماده کردن محکم کردن
dight U اماده کردن مجهز کردن
paddock U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
paddocks U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
reception station U پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
staging area U فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
rig the ship U فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
crammer U کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
predigest U بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
warning order U دستور اماده باش اعلام اماده باش
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
lineup U اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
spooling U یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
laager U هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
pockets U پولی
venal U پولی
pocket U پولی
mercenaly U پولی
impecuniousity U بی پولی
moneyary U پولی
moneyed U پولی
impecuniosity U بی پولی
pecuniary U پولی
monetary U پولی
master clear U کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
alert force U نیروهای اماده باش نیروهای اماده
borer U هرچیزیکه وسیله سوراخ کردن باشد
monetary targets U اهداف پولی
money order U حواله پولی
monetary unit U واحد پولی
money orders U حواله پولی
monetary system U سیستم پولی
monetary sector U بخش پولی
monetary school U مکتب پولی
pecuniary liability U ضمانت پولی
grooved pulley U پولی شیاردار
monetary value U ارزش پولی
reconvert U پولی را مجدداتسعیرکردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com