English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
brie U پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
syngraph U تنظیم کنندگان رسیده باشد
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
dowagers U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowager U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowager U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
dowagers U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
bored well U چاهی که بوسیله مته حفاری شده باشد
revealed religion U مذهبی که بوسیله پیغمبران بمردم ابلاغ شده باشد
limelight U قسمتی ازصحنه نمایش که بوسیله نورافکن روشن شده باشد محل موردتوجه وتماشای عموم
kaldor criterion U ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
cheeses U پنیر
wheyey U اب پنیر
whey U اب پنیر
serums U اب پنیر
serum U اب پنیر
cheese U پنیر
whey U پنیر اب
cheese monger U پنیر فروش
cheesemonger U پنیر فروش
rennet U پنیر مایه
joint grass U علف پنیر
whry U اب پنیر پنیراب
cheddars U نوعی پنیر
cheddar U نوعی پنیر
mites U کرم پنیر
mite U کرم پنیر
chessecake U کیک پنیر
casein U پنیر بی چربی
kebbuck U تکه پنیر
malvaceae U پنیر کیان
acarid U کرم پنیر
macaroni cheese U ماکارونی با سس پنیر
cheese mite U کرم پنیر
kebbock U تکه پنیر
cheese on toast U نان تست با پنیر
maggot U کرم پنیر خرمگس
maggots U کرم پنیر خرمگس
kebbuck U قالب بزرگ پنیر
kebbock U قالب بزرگ پنیر
white meat U فرآوردهی شیری پنیر
gorgonzola U نوعی پنیر چرب
cottage cheese U نوعی پنیر دلمه شده
cheesecloth U پارچهی درشت باف که در آن پنیر میریختند
lubricous U نرمی
oiliness U نرمی
peachiness U نرمی
gloss U : نرمی
lubricity U نرمی
pliability U نرمی
softly U به نرمی
fineness U نرمی
facileness U نرمی
smoothly U به نرمی
sweetness U نرمی
flagginess U نرمی
flexibly U به نرمی
softness U نرمی
smoothness U نرمی
flexility U نرمی
flimsiness U نرمی
pliantly U به نرمی
placably U به نرمی
limply U به نرمی
fluffiness U نرمی
mansuetude U نرمی
waxiness U نرمی
unction U نرمی
flabbiness U نرمی
leniency U نرمی
suppleness U نرمی
subtilty U نرمی
suavity U نرمی
limpness U نرمی
lenience U نرمی
downiness U نرمی
silkiness U نرمی
sleekness U نرمی
lenity U نرمی
pulpiness U نرمی
leniently U به نرمی
mildness U نرمی
mildly U به نرمی
spooniness U نرمی
ductility U نرمی
mushiness U نرمی
looseness U نرمی
benignancy U نرمی
milkiness U نرمی
laxly U به نرمی
doughiness U نرمی
litheness U نرمی
tractability U نرمی
reckets U نرمی استخوان
softening point U نقطه نرمی
rickets U نرمی استخوان استخوان نرمی
mellowness U نرمی رسیدگی
facilely U به نرمی ماهرانه
creep ductility U نرمی خزش
amenities U نرمی ملایمت
pash U یورش نرمی
reckets U استخوان نرمی
amenity U نرمی ملایمت
plasticity U خمیری نرمی
flow U حرکت به نرمی
osteomalacia U نرمی استخوان
flows U حرکت به نرمی
toughness index U شاخص نرمی
flowed U حرکت به نرمی
cold cuts U گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
sago U شیرینی که با نشاسته ساگو تهیه شود پنیر خرما
ramekin U خوراک مرکب ازخرده نان و پنیر و تخم مرغ
ramequin U خوراک مرکب ازخرده نان و پنیر و تخم مرغ
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
plasticity U حالت پلاستیکی نرمی
fineness modulus U مدول ریزی و نرمی
fineness modulus U مدول نرمی و ریزی
She has a soft voice U صدای نرمی دارد
fineness of lime U نرمی و ریزی اهک
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hibiscus U هرنوع گیان یا بوته یا درخت از جنس بامیه ازخانواده پنیر کیان
hibiscuses U هرنوع گیان یا بوته یا درخت از جنس بامیه ازخانواده پنیر کیان
ricketiness U دچاری به نرمی استخوان لغزندگی
malleability U باخاصیت چکش خواری نرمی
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
cordon bleu U گوشتی که در میان آن ژامبون و پنیر قرار داده و سرخمیکنند و معمولا با سس سرو میشود
scumble U نرمی حاصله در اثر سایس یامالش
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
holystone U سنگ شنی نرمی که با ان عرشه کشتی را میشویند
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
great dane U نوعی سگ بزرگ وقوی که دارای پوست نرمی است
gibus U کلاه نرمی که دراپرابرسرمیگذارندبرای اینکه هرچه بران مشت بزنند
headed U رسیده
mellows U رسیده
ripest U رسیده
riper U رسیده
ripe U رسیده
mellowing U رسیده
consummated U رسیده
mellowed U رسیده
mellow U رسیده
consummates U رسیده
consummate U رسیده
consummating U رسیده
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
approved U به تایید رسیده
Inc U به ثبت رسیده
approvingly U به تایید رسیده
floor length U رسیده بکف
jack in office U رسیده است
imported U کالای رسیده
culminant U باوج رسیده
knee high U بزانو رسیده
in wards U کالای رسیده
ripely U بطور رسیده
full U بالغ رسیده
fullest U بالغ رسیده
import U کالای رسیده
importing U کالای رسیده
overdue U موعد رسیده
climactic U باوج رسیده
full fledged U بالغ رسیده
approved <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
new arrived U تازه رسیده
new come U تازه رسیده
authorized <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
overripe U بسیار رسیده
over ripe U زیاد رسیده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
agreed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
allowed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
It's time U وقتش رسیده که
in- U :رسیده امده
in U :رسیده امده
full-fledged U بالغ رسیده
passed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
maturation U رسیده شدن
textile U زیر دست [احساس نرمی یا زبری فرش بدون توجه به طرح و رنگ آن]
laptop U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
elvis has left the building <idiom> U [نمایش به اتمام رسیده]
ripened U رسیده کردن یاشدن
on end <idiom> U بنظر به پایان رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more. U جانم به لبم رسیده
bequest U ارثی که بنابوصیت رسیده
indents U سفارش رسیده از خارج
Did it ever occur to you that … U تا کنون بفکرت رسیده که ...
letterboxes U جعبهی نامههای رسیده
jumped-up U تازه به دوران رسیده
antemortem U مرگ زود رسیده
bequests U ارثی که بنابوصیت رسیده
parvenu U تازه بدوران رسیده
aggrieved U محنت رسیده مغموم
ripens U رسیده کردن یاشدن
ripening U رسیده کردن یاشدن
nouveaux-riches U تازه بدوران رسیده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com